printlogo


کد خبر: 205354تاریخ: 1397/11/3 00:00
روایت مختصری از آنچه در 5 و 6 بهمن 60 در آمل گذشت
اسب تروا چگونه فلج شد

اواخر شهریور 1360، 180 نفر از اعضای اتحادیه کمونیست‌ها از سراسر کشور به جنگل دعوت شدند و در پایگاهی حوالی «منگل دره» در 20 کیلومتری آمل به شکل مخفیانه‌ای مستقر شدند. حمله غافلگیرانه‌ای که بنا بود از سوی آنان در 18 آبان 60 اتفاق بیفتد به دلیل درگیری‌های پراکنده به تعویق افتاد. این درگیری‌ها باعث شد نزدیک به 80 نفر از اعضای اتحادیه از آنها جدا شدند. در این فاصله زمانی نیروهای انقلابی از حضور این تشکیلات در جنگل مطلع شدند. در نهایت پنجم بهمن ماه 1360، تعدادی از اعضای اتحادیه کمونیست‌های ایران، با نام «سربداران جنگل» در پوشش لباس‌های نظامی تحت عنوان عملیات «اسب تروا»، با استفاده از تسلیحات نظامی و ایجاد درگیری و به قصد تصرف به شهر آمل حمله کردند. شعبانی، فرمانده وقت سپاه آمل در شرح این ماجرا می‌گوید: «برنامه‌ آنها برای حمله، تسخیر 3 نهاد بود؛ یکجا ساختمان بسیج بود که از لحاظ استراتژیک در محل خوبی بود. ضمن اینکه ساختمان بسیج از لحاظ استقامت ساختمان محکمی بود. مکان دوم فرمانداری و مکان سوم، سپاه. عصر 5 بهمن حرکت کردند و در 2 محله‌ «اسپی‌کلا» و «رضوانیه» در خانه‌هایی که برای‌شان تدارک دیده بودند، مستقر شدند. در اعترافات‌شان می‌گفتند، فرض ما این بود که جایی را بگیریم که از آنجا نگذاریم کمکی از آن‌طرف پل به نیروهای انقلاب برسد. بعد هم حمله می‌کنیم و منطقه را از دست آنها می‌گیریم. حدود یک‌ربع به 11 شب 6 بهمن بود که من در سپاه بودم. ناگهان صدای تیراندازی شنیدیم. آنها حمله را شروع کردند درحالی‌که بسیاری از نیروهای ما در جنگل بودند». خانی، فرمانده بسیج آمل در سال 60 نیز درباره نحوه حمله اعضای اتحادیه کمونیست‌ها می‌گوید: «کسانی که روز دوم بهمن از جنگل حرکت می‌کنند به سمت آمل 3-2 روز در راه بودند یعنی دوم، سوم و چهارم بهمن در راه بودند و تا 5 بهمن در یکی از خانه‌های آمل مخفی بودند. اینها 4-3 روز در راه بودند. در این مدت برادران پاسدار آملی برنامه‌ریزی می‌کنند با توجه به پی بردن به حضور این افراد در جنگل آنها را تعقیب کنند. پاسدارها آماده شدند و روز چهارم از سپاه حرکت کردند به سمت جنگل برای تعقیب این گروه. آنها اما از آن طرف می‌آیند داخل شهر؛ یعنی زمانی که اینها حرکت کردند سمت آمل که اکثر پاسداران ما از شهر خارج شده بودند».
اعضای اتحادیه  می‌خواستند به دلیل اهمیت شهر آمل در استان مازندران به‌عنوان مدخل ورودی استان و نزدیکی این شهر به تهران، شهر را تصرف کرده، اعلام استقلال کنند. پس از آن هم به‌زعم خودشان با همراهی مردم آمل به تهران حمله کنند. آنها معتقد بودند مردم آمل منتظر یک جرقه‌اند و اگر ما حمله کنیم، مردم هم همراه ما می‌شوند و بعد برای حمله به تهران و بخش‌هایی از مازندران آماده می‌شویم. حتی در سازماندهی عملیاتی خود، گروه‌هایی را طراحی کرده بودند که مردم را همراه با خود کنند. ضمن اینکه آنها فکر می‌کردند آمل به‌عنوان منطقه‌ امن، نقطه آغاز و سرپلی باشد برای مبارزه با جمهوری اسلامی. شعبانی فرمانده وقت سپاه آمل پیرامون آغاز درگیری‌ها می‌گوید: «درگیری‌ها در همان شب آغاز شد. ما تصمیم گرفتیم در شب به دلیل آسیب‌پذیری، دستور حمله را متوقف کنیم و منتظر شدیم تا صبح شود. ضمن اینکه این تصمیم موجب شد برای طرح‌ریزی حمله، زمان بیشتری را در اختیار داشته باشیم. صبح که شد، به کمک مردم، ما ابتکار عمل را در دست گرفتیم. مردم واقعاً به ما کمک کردند. خود مردم اینها را می‌گرفتند و تحویل می‌دادند. یادم هست که دمِ در سپاه، 3 نفر از حزب‌اللهی‌ها 2 نفر از آنها را گرفته و برای تحویل آورده بودند. پرسیدم چگونه آنها را دستگیر کردید؟ گفتند این‌قدر تیر زدند و ما این‌قدر سنگ زدیم تا تیرهای‌شان تمام شد و گرفتیم‌شان. جالب است که آن بنده‌ خدا تا آن روز آرپی‌جی ندیده بود. می‌گفت این سلاحش هم که شکسته را بگیر!» وی درباره چگونگی مقاومت مردم و تعداد تلفات اعضای اتحادیه کمونیست‌ها اینطور روایت می‌کند: «حدود ساعت 4 بود که بسیاری از آنها کشته، مجروح و اسیر شده بودند. آنها قصد فرار داشتند و از مواضع خود عقب‌نشینی می‌کردند. احساس کردم که ممکن است در حال عقب‌نشینی به سمت دادگاه بروند و آنجا را بزنند و زندانی‌ها را آزاد کنند. در زندان 45 تا 46 نفر منافق مهم داشتیم که با صدای تیراندازی به ‌وجد آمده بودند. سوار ماشین شدم و به سمت دادگاه رفتم. وقتی آنجا رسیدم، تیراندازی خیلی شدید بود. خلاصه دادگاه را حفظ کردیم اما بعد متوجه شدیم که آنها می‌خواستند فرار کنند. سرانجام نیز از 95 نفری که به شهر حمله کردند، تقریباً 88 نفر جنازه و اسیر و مجروح گرفتیم و 7 نفر از آنها توانستند فرار کنند که البته حدود 2 هفته‌ بعد، دستگیر شدند».
فرمانده بسیج آمل در سال 60 درباره هلاک‌شدگان گروهک تروریستی اتحادیه کمونیست‌ها می‌گوید: «حدود یک سوم این کمونیست‌ها آن روز کشته شدند، یک سوم دیگر هم توسط مردم دستگیر شدند و بقیه که زخمی و سالم بودند به داخل جنگل فرار کردند. تا یک سال بعد از 6 بهمن سال 60 با این گروه درگیر بودیم که عده‌ای دستگیر و عده دیگری فرار کردند. فراری‌ها به تهران و بعد به کشور آلمان رفتند و هم‌اکنون در این کشور مقداری فعالیت دارند».
در واقع همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، مردم نه تنها طبق تئوری متوهمانه‌ای که کمونیست‌ها از مائو قرض گرفته بودند، به جمعیت آنها اضافه نشدند، بلکه در مقابل‌شان ایستادند. ریاحی از متهمان ردیف اول ماجرای آمل در اعترافات خود درباره جمعیت محدود خود و تحلیلی که برای به اصطلاح قیام خود داشتند، می‌گوید: «می‌پرسید آیا با 100 نفر می‌شود کاری کرد یا نمی‌شود؟ ما فکر می‌کردیم کمیت و تعداد هیچ وقت مساله‌ نیست. مثال‌های تاریخی هم داریم، مثل قیام ستارخان در امیرخیز یا سالم ربیع‌علی که نخستین‌بار با ۹ نفر در کوه‌های یمن قیام علیه سلطان یمن را شروع کرد، پس با نیروی کم هم می‌شود کار بزرگ کرد. من فکر می‌کنم اشکال اینجاها نیست. اشکال در تحلیل است. باید پرسید اساساً چرا به این تحلیل رسیدیم؟»
تحلیل غلط سرکردگان این گروه موجب شهادت ده‌ها نفر از مردان کوچه و بازار شد. در قضیه آمل اما اتفاق مهم‌تری که افتاد این بود که مردم پاسخ مشخصی به اعضای اتحادیه کمونیست‌ها دادند. معاون عملیات سپاه ناحیه آمل در سال 60 عنوان می‌کند: «صبح ساعت هفت و نیم تا هشت درگیری شروع شد؛ کمونیست‌ها فکر می‌کردند مردم بیایند ولی یک در برای آنها باز نشد و یک در به روی ما بسته نشد؛ حتی کسانی که مخالف بودند باز هم دری را به روی ما نبستند. مردم هرکاری که از دست‌شان بر می‌آمد انجام می‌دادند و تا 3 عصر غائله تمام شد». جوانان، مردان و بویژه زنان در روایت‌های تاریخی که از این ماجرا شده است، بسیار بر نقش آنها تاکید شده. تا آنجا که زنان با استفاده از چادر، شن و ماسه جمع می‌کردند و سنگر می‌ساختند و تعداد این سنگرها آنقدر زیاد شد که آمل لقب شهر هزار سنگر به خود گرفت.


Page Generated in 0/0125 sec