printlogo


کد خبر: 205767تاریخ: 1397/11/11 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌ شعر «رودخوانی» سروده محمدمهدی سیار
در غزل، نوکلاسیک

وارش گیلانی: محمدمهدی سیار را در جامعه ادبی کمتر کسی است که نشناسد. سیار شاعری است که با غزل‌هایش اواخر دهه 80 گل کرد و به عنوان یکی از غزل‌سرایان روزگار خود شناخته شد. محمدمهدی سیار نه‌تنها در غزلسرایی دستی توانا دارد، بلکه در رباعی‌سرایی و حتی گاه در سرودن شعر نیمایی نیز حرفی برای گفتن دارد. هرچند اشعار نیمایی اغلب شاعران غزل‌سرا، بیشتر به غزلی می‌ماند که سطرها یا مصراع‌هایش کوتاه و بلند شده باشد. اغلب نیمایی‌های محمدرضا روزبه و بسیاری دیگر که غزل خوب می‌سرایند، چنین است.     مجموعه‌ شعر «رودخوانی» را انتشارات شهرستان ادب در 63 صفحه منتشر کرده است. اشعار این مجموعه غزل است و چند شعر نیمایی و چند رباعی و یک دوبیتی پیوسته با مصراع‌های بسیار کوتاه دارد که می‌توان آن را به شکل غزل پرقافیه هم درآورد. نیمایی‌های محمدمهدی سیار به طور خاص شباهت‌هایی به شعرهای نیمایی مشیری دارد و در کل، شباهت به شعرهای شاعران نوکلاسیک اما گاه با مضامینی تازه‌تر، مثل شعر «گزارشکار»:
«اوضاع... ای... بد نیست، مشغولم/ با چند تخته‌پاره و اره/ کنج کویری لخت/ خوکرده با تنهایی پیشین/ با رنج نجاری/ با طعن بسیاران/ مشغول کشتی ‌ساختن/ چشم‌انتظار نخستین‌ باران»
گاهی نیز این اشعار نیمایی نوکلاسیک سیار نسبت به اشعار نیمایی امثال مشیری، سطحی می‌شود؛ مثل شعر «پیداست»: «کتمان نباید کرد/ در این عکس‌ها پیداست/ من بعد از آن پاییز هم خندیده‌ام گهگاه!/ خندیده‌ام یا از ته دل/ با دست دور گردن فرد بغل‌دستی/ خندیده‌ام اما تو می‌دانی/ من بعد از آن پاییز پاییزم/ خندیده‌ام اما تو می‌دانی/ در عکس‌های دسته‌جمعی نیز تنهایم» یا نیز مثل شعر بالاست، به علاوه کاستی‌های دیگر که آن نیز به سطحی‌تر شدن شعر می‌افزاید، چرا که شاعر می‌خواهد با برعکس جلوه‌دادن یک ضرب‌المثل قدیمی، حرف تازه‌ای بزند اما اینچنین نمی‌شود و بی‌تاثیر و خنثی باقی می‌ماند، چرا که ناتوان از القای معنایی است که می‌خواهد:
«یکایک ریخت برگ هر درختی/ یکایک ریخت حتی برگ‌های نخل‌ها... باری/ چنان پاییز پاییز است و از غارتگری لبریز/ که حتی سرو هم صبرش سرآمد چندم آبان/ و همرنگ جماعت شد/ و رسوا شد/ در این پاییز...»
گاهی هم به شعر شاعران نوکلاسیک و امثال مشیری شباهت تمام می‌برد؛ مثل شعر کوتاه «پرسش»:
«پیشانی مواج ماهیگیر/ با چشم‌های ساده این ماهی بی‌تاب؟.../ اینک سوالی مانده آویزان/ در امتداد ریسمان در آب»
تعدادی از نیمایی‌های محمدمهدی سیار نیز به غزلی می‌ماند با سطرها و مصراع‌های کوتاه و بلند؛ مثل غزل «در تاکسی» که دوبیتی‌ای است که کمی کش آمده است:
«غرولند این مسافر/ غرولند آن مسافر/ قر و اَطوار عروسکان عابر/ غم نان، غم گرانی/ غم آلودگی هوا و حال و روز کشور/ همه را/ به جز غم تو- همه را جواب کردم.../ تو نبودی و مسافرکش پیر، باز خندید/ که کرایه را دوباره/ دو نفر حساب کردم»
   یعنی شعری که اگرچه نسبت به شعر شاعران نوکلاسیک و امثال مشیری، به درک تازه‌تری رسیده‌ اما هنوز وامدار شعر کلاسیک است و شعرش چندان با تجربه‌های شخصی و زندگی جاری همراه نیست و رابطه تنگاتنگی با شعر نو دارد. با یک بار خواندن اشعاری که ماهیت و حقیقت شعر نو و نیمایی دارد، می‌توان آنها را درک کرد. اشعار فروغ و سپهری هیچ شباهتی به شعر پیش از خود ندارد؛ حتی قابل تقلید هم نیست، چرا که از تجربه‌های شخصی فروغ و سپهری برآمده و شعر تقلیدی بلافاصله پس از تقلیدشدن، لو می‌رود. شعر نیما و اخوان و شاملو هم همین‌گونه است، با اینکه زبان این سه تن، زبانی آرکائیک یا رسمی و کتابی است و به همین واسطه، بعضی از شاعران فکر می‌کنند می‌شود در آنها رخنه کرد. حتی گاه سیار از شکل اشعار کلاسیک هم در اشعار نیمایی‌اش اغلب فاصله نمی‌گیرد و گاهی یکی دو سه بیتی می‌سازد که یا یکی دو سه بیت کش آمده یا یکی دو سه جا افاعیل کمتر و بیشتر شده است؛ مثل شعر ذیل که می‌توان آن را 2 بیت و نصف یا 3 مصراع به حساب آورد که تنها مصراع دومی قافیه ندارد. یعنی سیار با ذهنیت کلاسیک می‌خواهد شعر نیمایی بگوید:
«اهل گلایه نیستم... شاید... باشد، برو، باشد/ باشد... حلالت باد/ بردی ببر دنیا و دینم را/ اما بگو اینک/ از نو کجا پیداکنم دیگر/ تنهایی‌ام... تنها رفیق سال‌های پیش از اینم را؟» اینگونه میانه و نوکلاسیک بودن از ارزش‌های شعر سیار کم نمی‌کند اما در شعر نیمایی کسر می‌شود، چرا که در این صورت، با اشعار اصیل نیمایی مقایسه می‌شود و نتیجه آنی می‌شود که گفتیم. البته سیار چندان هم شعرش شعر میانه نیست و بیشتر به آنها نزدیک می‌شود، زیرا ماهیت شعرش وامدار غزل یا شعر کلاسیک است. حال اگر سیار با همین قابلیت و ویژگی‌ها غزل بگوید، کاستی‌هایش یا منتفی می‌شود یا تبدیل به ارزش و حسن. از اشعار نیمایی سیار که بگذریم، باید بگوییم او نه‌تنها در غزل‌گفتن حرفی برای گفتن دارد، بویژه در اشعاری همچون «میراث»، بلکه قدرت زبانی و نوع زبان تازه و تعابیر تازه غزل‌هایش، کفه ترازو را به سمت غزلی که امروزی است، نزدیک کرده یا می‌رساند. در واقع تعبیر «شعر امروزی» چندان تعبیر درستی نیست، بلکه باید گفت غزل‌های سیار اغلب دارای مضامین تازه بوده اما تعابیر و زبانش اغلب فضایی را در شعر ایجاد می‌کند که بیشتر فضای شعر کلاسیک دیروز را تداعی می‌کند؛ اگرچه پوسته‌ها و تعابیر تازه سبب می‌شود غزل‌های سیار سمت تازه‌تر و امروزی‌تری را نشان دهد و آنها را بینابین، یعنی بین شعر کلاسیک دیروز و شعر کلاسیک امروز قرار دهد که به اینگونه غزل‌ها اصطلاحا شعر میانه یا نوکلاسیک یا نوکلاسیک می‌گویند. البته این اصطلاح بار منفی ندارد، زیرا در این فضا نیز می‌توان شعرهای خوب و دلنشینی گفت. حتی سیمین بهبهانی، محمدعلی بهمنی و حسین منزوی و از شاعران جوان‌تر، محمدسعید میرزایی هم اغلب غزل‌های‌شان در ردیف «غزل نو» قرار نمی‌گیرد، بلکه اغلب‌ غزل‌های میانه و نوکلاسیک است. بالطبع اینگونه غزل‌‌ با این ویژگی‌ها در جای خود قرار می‌گیرد و مثبت ارزیابی می‌شود اما با این ویژگی‌ها نمی‌توانند شعر نیمایی بگویند؛ اگر هم گفتند و خوب از آب درآمد، شعر نیمایی نیست، بلکه غزل، دوبیتی یا رباعی کمی کوتاه و بلند شده‌ای است که ظاهرا شکل نیمایی گرفته‌؛ مثل اشعار اغلب شاعران غزل‌سرا.   با این وصف شعر زیبای ذیل با همه مضامین تازه‌اش، باز در فضای شعر دیروز قرار دارد. مضامین اشعار سبک هندی هم تازه بود:
«ای دل! تو که مستی- چه بنوشی چه ننوشی-
با هر می ‌ناپخته نبینم که بجوشی!
این منزل دلباز نه دزدی‌ست نه غصبی
میراث رسیده‌ست به ما خانه ‌به ‌دوشی
دلسردم و بیزار از این گرمی بازار
غم‌های دم‌دستی و دل‌های فروشی
نه کفر ابوجهل و نه ایمان ابوذر
ماییم و میان‌مایگی عصر خموشی
ما شاعرکان قافیه‌بافیم و زبان‌باز
در ما ندمیده‌ست نه دیوی نه سروشی»
اما غزل ذیل مصداق بارز شعر نوکلاسیک است که نه مثل بسیاری از غزل‌های سیار از بیرون و در ظاهر و صرفا از روی تعابیر تازه است، بلکه از درون‌ دارای تعابیر، مایه و زبانی است بینابین، بین شعر دیروز و شعر امروز:
«زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم
باید امروز به غوغای قیامت برسم
آه، مادر! مگر از من چه گناهی سر زد
که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟
طمع بوسه ‌مدار از لبم ‌ای چشمه که من
نذر دارم لب تشنه به زیارت برسم
سیب سرخی سر نیزه‌ست... دعا کن من نیز
این چنین کال نمانم به شهادت برسم»
از دیگر ویژگی‌های دفتر رودخوانی، کاربردی ‌بودن اشعار است. یعنی غزل‌هایش مضمون‌یاب و معناپرور است که با استادی از دامچاله نظم و شعار گریخته‌، چون اغلب اشعار معناگرا به واسطه همین امر، معنا را گفته، شعریت را وانهاده است اما سیار از آن گریخته:
«چون خانه بی‌حفاظ و بی‌قرآن
از یاد فرشتگان فراموشم
چون مسجد بی‌نمازخوان مانده
با این همه چلچراغ، خاموشم»
بسیاری از ابیات غزل‌های سیار نیز به واسطه همین کاربردی و معناگرابودن، قابلیت ضرب‌المثل ‌شدن دارد:
«خاطرت جمع، من پریشانم
من حواسم هنوز پرت هواست
هرکجا می‌روی دلم با توست
هر کجا می‌روم غمت آنجاست»
یا:
«چون مسجد بی‌نمازخوان مانده
با این همه چلچراغ، خاموشم»
نکته آخر اینکه ارزش شعری بسیاری از شعرا و شعرها در شعر معاصر، در همین نوکلاسیک‌بودن آشکار شده است.
 


Page Generated in 0/0056 sec