حمیدرضا شکارسری: «تا انتهای کوچه بنبست» مجموعه شعری عاشقانه است. غزلها و رباعیهایی تغزلی که نشان میدهد «سیدمهدی طباطبایی» روزگار خود و پسند مخاطبان
- یا حداقل بخش مهمی از مخاطبان- خود را خوب شناخته است.
وقتی ذوق و ولع پرداختن به مسائل اجتماعی و سیاسی به هر دلیل کاهش مییابد، وقتی اجتماع و سیاست آن ثبات لازم را برای استقرار فکری هنرمند ندارد، وقتی مخاطبان نهتنها از سیاست و اجتماع روگردانند، بلکه به هر چه به آنها اشاره کند با تردید و سوءظن مینگرند، طبیعی است موضوع عشق، آن هم در سادهترین اشکالش، شانس بیشتری برای اقبال عمومی مییابد. از این گذشته شاید خود شاعر هم مانند مخاطبانش دیگر دل و دماغ گفتن و سرودن از اجتماع و سیاست را نداشته باشد.
نگارنده این وضعیت را مشابه وضعیت شعر فارسی در دهه 30 و تا حدی 40 میبیند. موقعیتی که شاعران به عنوان روشنفکرانی شکست خورده و ناامید از تغییر، شعر شکست را با سرکردگی شاعر بزرگی چون «اخوان» شکل دادند و حدود 2 دهه بر شعر ایران یا بخش مهمی از آن حکمفرمایی کردند. در آن سالها شعر عاشقانه هم رواج بیشتری از قبل یافت و بسته به آن موقعیت تاریخی خاص، عشقی گناه آلود، اروتیک، خداستیز، افیونی و سیاه سکاندار عاشقانهسرایی شده بود اما در این روزگار سادگی بیشتری در عاشقانهها دیده میشود و ابتذال به شکل سطحیگری در مضمون و محتوا رخ داده است.
عشق در این مجموعه بسیار ساده و روزمره ترسیم میشود. آنچنان که نمیتوان لایهای دیگر در پس روساخت شعر یافت. با این حال همچنان که شعر شکست در دهههای پیشین در حکم اسنادی فرهنگی، گویای اوضاع فرهنگی آن سالهاست، شعرهای طباطبایی و طباطباییها نیز اسنادی برای شناسایی اوضاع فرهنگی روزگار ما است و از همین جهت ارزشمند است.
«زمینی بودن تو باورش سخت است، باور کن
زمین هرگز نمیآوردمت، گر خالقت بودم»
در این وضعیت، تازگی و ارزش شعر به مضامین تازه آن است. موفقیتی که گاه نصیب طباطبایی میشود و گاه نیز نمیشود. از همین رو غزلهای این مجموعه فراز و نشیب زیاد دارد و ابیات نیز در هر غزل دارای اوج و فرودهای بسیاری است. به عبارت دیگر غزلها کمتر یکدست است و میتوان با نگاهی شاهبیتیاب، مضامین خوب آن را از میان مضامین متوسط و حتی ضعیف دستچین کرد.
مضامین نسبتا خوب در اشعار این مجموعه وقتی خلق میشود که در ابیاتی کمشمار، شاعر از عناصر و المانهای دینی برای مضمونسازی عاشقانه بهره میبرد. شیوهای که پیش از این شاید توسط «علیرضا قزوه» شاعر نامدار انقلاب ابداع شد؛ شیوهای که در ابتدا بیشتر به یک ناسازه شبیه است اما در واقع فضای پارادوکسیکالی را ایجاد میکند که عشق و تغزل را در موقعیتی تازه نشانده و بدیع مینماید:
«با چشم «مغضوب علیه» تو چه خواهد کرد
اردیبهشت آن نگاه «قل هو الله»ی؟»
از نظر بداعت و تازگی مضامین، رباعیهای طباطبایی وضعیت بهتری دارد. شاید فرصت اندک برای سخن گفتن، خودآگاه یا ناخودآگاه شاعر را به گزینگویی و ایجاز واداشته و در نتیجه ابیات خوب، غلظت و درخشش بیشتری یافته است. به عبارت دیگر ابیاتی که گاه در دل غزلها گم میشد حالا در خلوت رباعی بیشتر به چشم میآید:
افتاده سر و کار دلم با «ایکاش»
رفته است که آب آورد اما ایکاش...
این جمله گلوگیرترین بغضم شد
صد بار نوشتهام ولی تا «ایکاش»
***
شاعری متوسط بودن از یک نظر از ضعیف بودن بدتر است، چرا که ضعفهای شعرت در پس دیوار حسنهای شعرت پنهان میماند و دیده نمیشود؛ حسنهایی که چندان هم برجسته نیست. پس احتمال دارد درجا بزنی و در همان جا که هستی بمانی.
سیدمهدی طباطبایی فعلا شاعر متوسطی است. او باید این مرحله را از سر بگذراند و این هرگز حاصل نمیشود مگر با تمرین و مطالعه و نقدخوانی بیشتر. شتاب کن سید!