printlogo


کد خبر: 205988تاریخ: 1397/11/16 00:00
پرونده «وطن‌امروز» برای فیلم تحسین‌شده «ماجرای نیمروز: ردخون»
ماجرای مرصاد: روایت صادق
گفت‌و گو با محمدحسین مهدویان، کارگردان و ابراهیم امینی، نویسنده فیلمنامه

گروه فرهنگ و هنر: در سال‌های گذشته که جشنواره فجر، محمل فیلم‌‌‌هایی با مضمون رئالیسم سیاه بود، مهدویان و کارهایش در زمره متفاوت‌‌‌‌‌ترین آثاری قرار می‌گرفتند که دنیای بدون قهرمان سینمای ایران را با نگاهی جدید تنوع می‌بخشید و قوت آثارش برای مخاطب خاص تحسین‌برانگیز بود و برای مخاطب عام، جهان جدیدی از قهرمان ایرانی و حماسه ملی خلق می‌کرد. اما در جشنواره امسال که همه آثار با محوریت تنوع‌بخشی به ژانرهای سینمایی به بزرگ‌ترین رویداد سینمایی کشور راه یافته‌‌‌‌اند، ماجرای نیمروز 2 باز هم در زمره برجسته‌‌‌‌‌ترین و متفاوت‌‌‌‌‌ترین فیلم‌ها قرار دارد. فیلمی که در ادامه ماجرای نیمروز به غرب کشور می‌رود و ما را به خط مقدم عملیات مرصاد می‌کشاند. قسمت سوم از سه‌گانه سیدمحمود رضوی پیرامون منافقین و همکاری مجدد او با مهدویان، دیگر مخاطب را به این باور رسانده که ماحصل همکاری این دو نمی‌تواند اثری متوسط باشد. به بهانه درخشش ماجرای نیمروز 2 یا همان رد خون پرونده‌ای پیرامون این فیلم تدارک دیده‌‌‌‌‌ایم.

 

گفت‌وگوی «وطن امروز» با محمدحسین مهدویان، کارگردان فیلم
سختی‌های ردخون را فراموش نمی‌ کنم

«محمدحسین مهدویان» امروز جزو کارگردانان مطرح سینمای ایران است و شاید در داکیودرام نخستین ‌باشد که فیلم‌هایش در سال‌های اخیر همواره جزو پرمخاطب‌ترین‌ها بوده است، او امسال با «ماجرای نیمروز2؛ ردخون» به سی‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر آمده است که تاکنون بیشترین مخاطبان مردمی را به همراه داشته و از شانس‌های اول سیمرغ است. با او درباره «رد خون» هم‌کلام شدیم.
***
 تفاوت ساخت «ماجرای نیمروز۱» و «ردخون» را در چه چیزهایی می‌بینید؛ کدام برای‌تان سخت‌تر بود؟
«ماجرای نیمروز1» و «ماجرای نیمروز2: رد خون» تفاوت‌های زیادی با هم دارند و در عین حال شباهت‌های زیادی نیز با هم دارند ولی شاید سخت‌ترین بخش‌های «رد خون» برمی‌گردد به صحنه‌های درگیری فیلم و صحنه‌هایی که خارج از تهران فیلمبرداری شده است. این کار را برای ما خیلی سخت کرده بود، هم همه عوامل را برده بودیم در منطقه کرمانشاه و هم درآوردن جنس صحنه‌ها بسیار سنگین و پیچیده بود و ما مجبور بودیم لابه‌لای زندگی مردم اینها را فیلمبرداری کنیم. این سختی‌ها را نمی‌توانم فراموش کنم، مخصوصا تصویربرداری‌هایی که مربوط به تنگه بود که خیلی با سختی و مرارت پیش می‌رفت.
 شما امروز یکی از مطرح‌ترین فیلمسازان کشور در حوزه داکیودرام هستید. این ژانر به دلیل پایبندی به استنادات تاریخی محدودیت‌هایی را در قصه‌پردازی ایجاد می‌کند؛ یعنی یک کاری فراتر از قصه‌های ساده و درام‌های معمول را باید به خرج دهید که هم کار مستند شود، هم احساس و قصه و داستان داشته باشد، مثلا اینکه در میان مستندات بگردید و برای پیشروی بهتر قصه، خرده‌روایت‌های احساسی هم پیدا کنید مثلا عشق پرستار به متوسلیان که در فیلم «ایستاده در غبار» به آن پرداختید. برای حل این مساله چه کرده‌اید؟
ببینید! من بخشی از این داستان‌ها را از خود واقعیت پیدا می‌کنم، بخشی را تخیل می‌کنم و در هم ممزوج می‌کنم تا یک درام خوب و منسجم از آن در بیاید، تنها چیزی که اینجا مهم است این است که به واقعیت لطمه نخورد.
  شخصیت‌هایی که در فیلم شما حضور دارند، چقدر مبتنی بر درام و قصه شما شکل گرفته‌اند و چقدر مبتنی بر شخصیت‌های واقعی ساخته شده‌اند؟! معتقد به شکل‌دهی شخصیت در طول قصه بودید یا در فیلم‌ها تیپ‌های مختلف را ارائه کرده‌اید؟
شخصیت‌های «ماجرای نیمروز1» الهام گرفته از واقعیت بودند و آنچه در فیلم می‌بینیم همان چیزی است که برای آنها در واقعیت اتفاق افتاده اما در «ماجرای نیمروز2: رد خون» محصول تخیل است و شخصیت‌ها ساخته شده‌اند، البته شخصیت‌ها کاشت‌های‌شان در «ماجرای نیمروز1» بود ولی در فیلم دوم تصمیم گرفتیم همان کاشت‌ها را در دنیای قصه ادامه بدهیم و جلو برویم و خیلی مقید به واقعیت کاراکترها نبودیم.
 در «ماجرای نیمروز۱» فیلمنامه مبتنی بر شخصیت کمال بسته شده بود؛ در ردخون فیلمنامه بیشتر بر مبنای شخصیت صادق پیش می‌رود؛ کمال عمل‌گرا بود و شوخ‌طبعی‌های خاص حجازی‌فر هم به آن اضافه شده بود و مخاطب با او ارتباط عمیقی برقرار می‌کرد اما صادق شخصیت اطلاعاتی و درون‌گراست. این ارتباط مخاطب با «ردخون» را سخت‌تر نمی‌کند؟
بالاخره «ماجرای نیمروز2: ردخون»، فیلم پیچیده‌تر و تودارتری است، به قول معروف «چندلایه است» و مخاطبان خاص خودش را دارد، بالاخره هر فیلم طیفی از مخاطب را دارد که موفقیتش به پیدا کردن و راضی نگه داشتن مخاطبانش است. کسانی که «ماجرای نیمروز1» را دیده‌اند، ممکن است به‌ خاطر پیچیده‌تر شدن ردخون از فیلم راضی‌تر شوند و ممکن است هم همان «ماجرای نیمروز1» را بیشتر دوست داشته باشند و همه اینها محتمل است اما این را فراموش نکنیم رد خون خودش هویت مجزایی دارد، مخاطب خاص به خودش را دارد و مخاطبانش ان‌شاءالله راضی خواهند بود.
 استقبال مخاطبان تاکنون چگونه بوده است؟! به نظر منتقدان، اهالی رسانه و حتی مخاطبان در دو سه سال اخیر در داوری به آثار شما و تیم‌تان تا حدودی بی‌توجهی شده است. به نظرتان امسال با وجود اینکه «ردخون» جزو فیلم‌های برتر جشنواره هست، هیات داوران جبران می‌کند؟
خدا را شکر استقبال مردم خیلی خوب بوده، صفوف مردم را داریم می‌بینیم پشت گیشه، سانس‌های فوق‌العاده. مردم همراه با فیلم واکنش نشان می‌دهند، تحت تاثیر قرار می‌گیرند و بعد از فیلم به ما بازخورد می‌دهند؛ به نظر می‌رسد از تماشای فیلم راضی‌اند و فیلم را دوست دارند اما درباره داوری‌ها هم من حرفی ندارم، ما برای مردم فیلم می‌سازیم، مهم این است که در جشنواره در کنار مردم بنشینیم و فیلم ببینیم. داوری‌ها نمک جشنواره است، خیلی برای ما موضوعی نیست که چالشی باشد یا بخواهیم درباره‌اش بحث کنیم و ذهن‌مان را درگیرش کنیم؛ هرچه پیش بیاید خوب است خدا را شکر.

 

گفت‌وگوی «وطن امروز» با ابراهیم امینی، نویسنده فیلمنامه
رد خون دراماتیک‌تر از «ماجرای نیمروز 1» است

ابراهیم امینی را باید زوج محمدحسین مهدویان در حوزه فیلمنامه‌نویسی و مغز متفکر سناریونویسی گروه او دانست. امینی امسال هم با مهدویان همراه شده تا قصه‌ قهرمان‌های «ماجرای نیمروز» را این بار در کوران روزهای سخت عملیات مرصاد روایت کنند. درخشش «ماجرای نیمروز2: رد خون» در سی‌وهفتمین جشنواره فیلم فجر بهانه‌ای برای گفت‌وگو با ابراهیم امینی، نویسنده فیلمنامه این اثر شد که در ادامه می‌خوانید.
***
 شما در این چند سال جز «لاتاری» عمده فیلمنامه‌های‌تان مبتنی بر یک اتفاق مستند بوده. به عنوان یک فیلمنامه‌نویس تا چه اندازه سعی کردید در عین پایبندی به استنادات تاریخی، درامی پرکشش را روایت کنید؟ شخصیت‌های درون فیلم تا چه اندازه مبتنی بر روحیات و خلقیات شخصیت‌های واقعی و چه مقدار نتیجه تخیلات ذهن فیلمنامه‌نویس است؟
گذشت یک سال از نگارش فیلمنامه و تولید آن که در این مدت بارها بازنویسی هم شده، کار را به جایی می‌رساند که تشخیص واقعیت از خیال برای خودمان هم سخت می‌شود. به این معنا که واقعا باید بنشینیم فکر کنیم که کجاهایش را براساس مستندات تاریخی ساختیم و کجاهایش را تخیل کردیم اما برای اینکه جواب مشخص‌تری به سوال شما بدهم، می‌توانم بگویم آن بخش‌هایی که در قسمت مربوط به مجاهدین می‌گذرد و در آن سوی قصه است، عمدتا مبتنی بر مستندات و پژوهش‌هایی است که به آن دسترسی داشتیم. آنجا کمتر تخیل محوریت داشته آن هم  به این علت که اگر تخیل بیشتری می‌کردیم ممکن بود متهم شویم به اینکه داریم واقعیت را قلب می‌کنیم و برای رسیدن به یک ایده مرکزی فکری یا یک نگاه خاص، واقعیت را تغییر داده‌ایم، ضمن آنکه واقعیت‌های موجود آنقدر جذاب، غریبه و دور از ذهن بود که می‌توانست برای خودمان و در نتیجه برای مخاطب جذابیت و تازگی بالایی داشته باشد اما در این سمت روایت که همراه با مامورهای امنیتی‌مان و کاراکترهای دیگر هستیم، قدری دست‌مان بازتر بود و یک مقدار راحت‌تر تخیل کردیم و باید صحنه به صحنه درباره جزئیاتش حرف زد که در ایام جشنواره بیان آن مناسب نیست و می‌توان بعد از این، درباره تمام برساخت‌های واقعیت یا تخیل در فیلم صحبت کرد اما در یک جمع‌بندی اگر بخواهم بگویم به نسبت «ماجرای نیمروز1» یا حتی «ایستاده در غبار»، اینجا نسبت تخیل به واقعیت بیشتر است. در آن 2 فیلم ما به واقعیت و مستندات خیلی وفادار بودیم، اینجا قدری وفاداری‌مان به عین واقعیت را کمتر کردیم تا بتوانیم داستان دراماتیک‌تری را روایت کنیم.
 در «ماجرای نیمروز 1» فیلمنامه مبتنی بر شخصیت «کمال» پیش می‌رفت اما در «ردخون» تمرکز قصه بیشتر بر شخصیت «صادق» است؛ کمال برخلاف صادق کاراکتری عمل‌گرا داشت که به نظر می‌رسد حداقل برای مخاطب سینمای ایران چنین شخصیت‌هایی جذاب‌تر است؛ در هنگام نگارش فیلمنامه‌ ترسی از عدم ارتباط مخاطبان با کاراکتر صادق به عنوان یک شخصیت درون‌گرا نداشتید؟
خودم خیلی با این پیش‌فرض در سوال موافق نیستم. خود این پیش‌فرض و حرف زدن درباره کاراکتر اصلی خیلی محل بحث است. اینکه فیلم حول کدام شخصیت می‌چرخد، بسیار قابل بحث است. شخصیت اصلی می‌تواند کاراکتر یا یک گروه دیگری باشد اما اگر منظور این است که کمال در فیلم بیشتر به چشم می‌آید و به قولی از مخاطب دلبری می‌کند، اینجا سایه صادق بیشتر دیده می‌شود. کمااینکه اینجا هم ما خیلی با کمال همراهیم و به نظر می‌آید داریم داستان آنها را پیگیری می‌کنیم اما سایه صادق بسیار سنگینی می‌کند. درباره بخش دوم سوال نیز باید گفت که این اتفاق- سایه سنگین صادق- ممکن است فیلم را جدی‌تر و تکان‌دهنده‌تر و نسبت به «ماجرای نیمروز 1» فیلم را سهمگین‌تر و دهشتناک‌تر کند اما این ارتباط با فیلم را سخت نمی‌کند، بلکه احساسی که از فیلم به مخاطب منتقل می‌شود، احساس متفاوتی است.
 این حرف مطرح شده بود که ماجرای نیمروز چند پایان‌بندی داشته؛ آیا این موضوع صحت دارد؟ اگر درست است، چرا این پایان‌بندی را انتخاب کردید؟
درست شنیده‌اید! ما پایان‌های دیگری داشتیم، همچنان که «لاتاری» هم پایان‌های متعددی داشت. شاید الان محل مطرح کردن این بحث نباشد، به هر حال حاصل جمع رضایت ما و رضایت کسانی است که باید رضایت‌شان را به دست می‌آوردیم. این قابل ساخت‌ترین پایانی بود که در عین حال هم دوستش داشتیم. الان که فیلم را می‌بینم، می‌فهمم که اتفاقا پایان خوبی است. شاید آن لحظه‌ای که با دوستان حرف می‌زدیم و به این نتیجه رسیدیم، خودم خیلی خوشبین نبودم اما الان می‌بینم که تصمیم خوبی گرفته شده است.
 سوالی که ما از آقای مهدویان هم پرسیدیم، بحث نادیده گرفتن فیلم‌های تولید شده توسط تیم شما در جشنواره‌های فجر قبلی با وجود استقبال بالای مردم و منتقدان از آنها بود و احتمال تکرار این اتفاق برای «رد خون» وجود دارد. خودتان تا چه اندازه نسبت به موفقیت این فیلم در جلب نظر داوران جشنواره امسال امیدوارید؟
شما لطف دارید. بخش اولش که استقبال‌ها خوب بوده خدا را شکر؛ ما بخش مهمی از وقت‌مان را صرف این می‌کنیم که با مردم فیلم را در سینماهای مختلف ببینیم، به همین جهت فرصت زیادی برای دیدن سایر آثار نداریم اما درباره بخش دوم این لطف شماست و هر اتفاقی در داوری بیفتد، خیر و مصلحت است.

 

هنر مهدویان قانع‌مان می‌کند!
زهرا شعبان شمیرانی: «ماجرای نیمروز2: رد خون» همانطور که پیش‌بینی می‌شد از مهم‌ترین آثار جشنواره امسال است؛ فیلمی که برای مهدویان در حوزه کارگردانی قدمی رو به‌ جلو محسوب می‌شود، اگرچه همچنان از ضعف شخصیت‌پردازی رنج می‌برد. شخصیت‌ها با اینکه نسبتی با تیپ ندارند و از همان «ایستاده در غبار» یکی از برگ‌های برنده او محسوب می‌شدند (به یاد بیاوریم هادی حجازی‌فر را در نقش احمد متوسلیان) اساسا جذابیت مهدویان از همین منظر بوده است. همانطور که قرائت متفاوتی از تاریخ جنگ/ دفاع‌مقدس ارائه داد؛ به همین میزان در شکستن هنجار آدم‌های قالبی و تیپیکال برای جامعه موفق بوده، این میان اما خود کارگردان به قدری شیفته و دلبسته کاراکتر حجازی‌فر است که از پرداخت باقی شخصیت‌ها بازمانده است. این ضعف در «ماجرای نیمروز2: رد خون» پررنگ‌تر است. یکی از تفاوت‌های این فیلم با فیلم سابق هم همین سردرگمی مخاطب نسبت به چرایی عملکرد سیما (بهنوش طباطبایی) است؛ فیلمنامه‌نویس (امینی) ترجیح داده از کنار سوالات مخاطب عبور کند، از طرفی اضافه شدن محسن کیایی که قرار بوده بخشی از درام عاطفی بر دوش او باشد، نه‌تنها خدمتی را ارائه نکرده، حتی آسیب هم محسوب می‌شود. فضاسازی، از پررنگ‌ترین مزیت‌های آثار مهدویان است که با  مستند سریال «آخرین روزهای زمستان» توجه‌ها را به خود جلب کرد. در «ایستاده در غبار» (به عنوان انگشت‌شمار، مستندهای داستانی و سینمایی موفق) توانست از فضاسازی در خدمت واقع‌نمایی و جذب مخاطب بهره ببرد. در ماجرای نیمروز1 هم طراحی صحنه فیلم این ادعا را اثبات کرد که فصل تازه‌ای از بازسازی دهه 60 ایران در راه است. در واقع مهدویان توانست با تثبیت این مزیت، استاندارد سینمای ایران را ارتقا بخشد. نبوغ او و تیمش در اجرای این ایده در ماجرای نیمروز 2 به اوج رسید و صحنه‌ پای قطع شده همسر عباس، یکی از احساس‌برانگیزترین و خشن‌ترین سکانس‌های فیلم اخیر است.  نکته‌ دیگر درباره «رد خون» مهدویان که دیگر باید شهادت داد امضای خودش را پیدا کرده، این امر است که او روی مقاطع حساس تاریخی دست می‌گذارد و ادعای بی‌طرفی دارد. ژست‌های ناظر بی‌طرف دوربینش در «ماجرای نیمروز 1» بسیاری از ما را متقاعد کرد که افسانه آزاداندیشی شعار کارنابلدها است و اگر «اهل فن» باشی باید بتوانی بی‌طرف بمانی و ما اغلب قانع شده بودیم که مهدویان همان معجزه‌ای را تحقق می‌بخشد که آرزوی ما است. مهدویان در «ماجرای نیمروز 1» به قدری خودش هم از فرم خودساخته‌اش هیجان داشت که حتی زاویه دید دوربین در چند صحنه جابه‌جا شده بود؛ یک جا صحنه نیروهای امنیتی و یک جا هم صحنه منافقین. در «رد خون» بیشتر از اولی «زاویه دید» را گم می‌کنیم و این حتما از مصادیق سرایت اشکال فرم به محتواست. «رد خون» مانند «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز 1» و «لاتاری» فیلم محمدحسین مهدویان و ابراهیم امینی است، حاصل تفکر و نگاه آنهاست واین نگاه در پنجمین اثر نتیجه عجیبی را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد. «رد خون» تفنگش را زمین می‌گذارد و پرونده «ماجرای نیمروز»  را می‌بندد. سکانس پایانی عملا امکان ادامه‌ داستان ماجرای نیمروز را منتفی می‌کند. 
 

جواد عزتی؛ برنده بی‌حرف پیش سیمرغ!
برخلاف «ماجرای نیمروز1» که همه او را فیلم «کمال» می‌دانستند و بدین خاطر «هادی حجازی‌فر» را مستحق دریافت سیمرغ می‌دانستند، «رد خون» را باید فیلم «صادق» دانست که نقش آن بر دوش «جواد عزتی» است. عزتی در چند سال گذشته ثابت کرده یک بازیگر همه فن حریف است که در همه نقش‌ها مخاطبان را متحیر می‌کند؛ چه در نقش کمدی باشد، چه لباس روحانیت به تن کند، چه در قامت یک پزشک در میانه توپ و تفنگ و جنگ قرار بگیرد، چه در نقش جدی یک برادر غیرتی باشد و چه حتی در قاموس یک مامور اطلاعاتی! عزتی معتقد است «سینمای ایران امروز نیازمند فیلم‌های قهرمان‌پرور است» و او خودش یکی از قهرمانان امروز سینمای ایران است که نامش بر فیلم‌ها وزانت می‌دهد. مخاطب با او همراه می‌شود و آنقدر احساس به خرج می‌دهد که بیننده حس همزاد‌پنداری با او کند. جواد عزتی در «ماجرای نیمروز2: رد خون» یکی از به یادماندنی‌ترین شخصیت‌های سینمای ایران را خلق کرده است. 2 سال پیش منتقدان معتقد بودند عزتی باید برای «ماجرای نیمروز» نامزد نقش مکمل می‌شد، سال گذشته همه اتفاق نظر داشتند که بازی‌های درخشان او در «تنگه ابوقریب» و «لاتاری» بدون هیچ حرف پیشی باید برنده سمیرغ می‌شد اما نشد و حالا امسال او دوباره با «صادق» در جایگاهی قرار دارد که منتقدان، اهالی رسانه و تماشاگران وی را مستحق دریافت «سیمرغ بلورین جشنواره» می‌دانند.
 

رد خون؛ عبور از نحسی سینمای ایران
صادق فرامرزی: بنا به خرافه‌ای قدیمی «سیزده» را عددی نحس می‌نامند اما بنا به واقعیتی غیرقابل انکار عدد نحس سینمای ایران همواره عدد «دو» بوده است. سینمای ایران تجربه مشابه زیادی از نسخه دوم فیلم‌هایی دارد که به پشتوانه نسخه اولی ساخته و فروخته شده‌اند اما هیچ اثر و نشانه‌ای از قوت نسخه اولی نداشته‌اند. حکایت «ماجرای نیمروز2» را پیش از فضای داستانی آن باید در چنین فضایی مورد بررسی قرار داد و اذعان کرد که نسخه دوم این اثر هرچند در برخی شاخص‌ها بالاتر و در برخی دیگر پایین‌تر از نسخه اول بوده اما از نحسی سینمای ایران بخوبی عبور کرده و تبدیل به نخستین اثر سینمایی کشورمان شده که با موفقیت نسخه دوم شریفی را به نمایش گذاشته است. «ماجرای نیمروز2: رد خون» را می‌توان وعده برآورده شده تهیه‌کننده اثر دانست که سال‌ها پیش قول خلق یک سه‌گانه پیرامون سازمان مجاهدین خلق در 3 برهه مهم تاریخی‌شان یعنی سال‌های 53، 60 و 67 را داده بود و حالا «رد خون» را می‌توان قطعه پایانی پازلی دانست که با «سیانور» شعیبی آغاز شد، با «ماجرای نیمروز» به بلوغ رسید و حالا میوه نهایی خود را در معرض قضاوت مخاطبان گذاشته است. نیمه پر لیوان «ماجرای نیمروز2: رد خون» را می‌توان در فضای تصویری فیلم یعنی نخستین برگ برنده تمام آثار محمدحسین مهدویان جست‌وجو کرد، بر این مبنا دوربین مهدویان در خلق تصاویر منحصربه‌فرد مستندگونه حتی بهتر از «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» موفق به خلق تصاویر شده است؛ میزانسن چیده شده در عمده قاب‌های فیلم خالق تصاویر کم‌نظیری شده و در عین حال تعدد لوکیشن‌های فیلم که کمتر نمونه مشابهی از آن در سینمای ایران موجود است باعث شده ریتم کند نیمه اول داستان تا حد زیادی مهار شود. در این میان جا افتادن شخصیت‌های فیلم که میراثی از نسخه موفق اول «ماجرای نیمروز» بوده، موجب شده مخاطب از همان لحظات اولیه همزاد‌پنداری بالایی با کاراکترهای اصلی برقرار کند. این مساله را زمانی بهتر متوجه می‌شویم که به افزوده شدن «افشین» (محسن کیایی) به تیم سابق و ابهام پیرامون نقش وی تا اواخر فیلم نگاه می‌اندازیم. مجموعه این عوامل باعث شده «ماجرای نیمروز2: رد خون» را از جهاتی حتی نسخه تکامل‌یافته‌ای از تجربه اسبق کارگردان در این زمینه به حساب آوریم و خلق تصویر بدیع آن را در سینمای ایران کم‌سابقه بدانیم. نیمه خالی لیوان را اما در فضای داستانی فیلم باید جست‌وجو کرد، برقراری نسبت‌های متعدد خانوادگی میان شخصیت‌ها آنقدر به تقلیل تضادهای داستانی منجر شده که باورپذیری این نسخه را نسبت به نسخه اول فیلم بشدت کاهش داده است. گره‌گشایی‌های فیلم عمدتا نه از طی کردن یک پروسه منطقی که با منطقی نسبتا شهودی و کاشف‌گونه صادق (جواد عزتی) صورت می‌گیرد؛ نیمه تمام ماندن عمده خرده‌روایت‌های داستانی و عواملی از این دست باعث شده فضای داستانی فیلم نمره قابل قبولی را به نسبت کیفیت باقی بخش‌های اثر کسب نکند. مجموعا می‌توان «ماجرای نیمروز2: رد خون» را اثری از بلوغ بیش از پیش تیم سازنده و در رأس آنان محمدحسین مهدویان برای خلق پروژه‌های تاریخی دانست اما در آن رگه‌هایی از غفلت نسبت به منطق داستانی اثر را نیز مشاهده کرد.


Page Generated in 0/0249 sec