printlogo


کد خبر: 206108تاریخ: 1397/11/18 00:00
اصلاحات ارضی و اضمحلال زیست دهقانی

از میان مجموعه اقدامات دوره 37 ساله پهلوی دوم برای اصلاحاتی در جهت کنترل و خشم اجتماعی توده مردم می‌توان «اصلاحات ارضی» را مهم‌ترین اقدام انجام شده دانست، اقدامی 2 سر برد که در آن بنا به این گذاشته شده بود تا با تغییر نظام توزیعی زمین‌ها هم اشراف محلی و خان‌ها به‌عنوان تهدید بالقوه قدرت مرکزی مهار شوند و هم ظرفیت بالقوه شورش‌‌های دهقانی نیز خنثی شود و با دستیابی آنان به این حد از مالکیت مستقل در جهت تقویت همبسته ساختن آنها با رژیم پهلوی گامی برداشته شود. «اصلاحات ارضی» که از مرسوم‌‌‌‌‌ترین اقدامات آن برهه در فضای جهانی شناخته می‌شد و در برخی کشورها نیز با موفقیت اجرا شده بود از مهم‌ترین استراتژی‌‌های مرسوم برای جلوگیری از نفوذ بلوک شرق و دمیدن آن بر فضای شورش انقلابی کشاورزان محسوب می‌شد. مقدمات این اصلاحات که در دوره نخست‌وزیری علی امینی در سال 40 آغاز شده بود، یک سال بعد و با دستور شاه مطرح شد. بر این اساس قرار بر آن شد که زمین‌‌های مازاد همراه با حقوق مرتبط با اجاره‌داری به کشاورزان منتقل شود که در نسخه تعدیل شده آن به زمین‌داران اجازه می‌داد روستاهای‌شان را به وابستگان نزدیک خود منتقل و باغ‌‌های میوه، کشتزارها، مزارع مکانیزه و بخش‌‌های کشت و صنعت را برای خود حفظ کنند.
شکست اقتصادی برای اصلاحات سیاسی
آنچنان که پیش از این نیز به آن اشاره شد هدف اصلی و اولیه تن دادن شاه به اصلاحات ارضی هدف دوگانه سیاسی در چارچوب مهار خوانین و جذب دهقان‌ها به‌عنوان نیروی محرکه بالقوه اعتراضات احتمالی بود. بر همین اساس نحوه پیاده‌‌سازی اصلاحات ارضی که در 3 فاز انجام شد به نتایجی متضاد با اهداف اولیه منجر شد، به‌طوری که ایران که در اوایل دهه 1340 یکی از صادرکنندگان مواد غذایی بود، در نیمه‌‌های دهه 1350 سالانه یک میلیارد دلار برای واردات محصولات کشاورزی هزینه می‌کرد. در زمینه نحوه توزیع زمین‌ها هم برعکس اهداف اصلاحات، سطح تراکم زمین پس از اجرای اصلاحات بیشتر شد و تعداد کمتری زمین‌های بیشتری در اختیار گرفتند. در فاصله سال‌های 1339 تا 1353 تعداد مالکان کوچک و بی‌زمین‌ها (آنهایی که 5 هکتار یا کمتر زمین داشتند) از حدود یک میلیون و 200 هزار به حدود 2 میلیون و 100 هزار خانوار افزایش یافت. این یعنی بیش از 890 هزار خانوار در این دوره زمانی به خانوارهای فقیر روستایی افزوده شدند. به همین منوال اگرچه به لحاظ تعداد، زمین‌های آنها افزایش یافت اما متوسط مساحت زمین‌های‌شان 7/0 هکتار به ازای هر خانوار کاهش یافت. در همین دوره متوسط مساحت زمین کشاورزی زمین‌داران بزرگ (5 هکتار یا بیشتر) 13/15 هکتار به ازای هر خانوار افزایش یافت، در حالی که سهم آنها از کل جمعیت از 37 به 5/29 درصد کاهش پیدا کرد. این گروه مدام در حال کوچک‌تر شدن، سهم خود از کل زمین‌های زراعی را در این مدت از 79 درصد به 85 درصد رساندند و این روند در سال‌های بعد ادامه یافت. مجموعه این عوامل که ناشی از عدم پختگی و اجرای ناقص طرح مذکور بود، پس از مدتی برخلاف اهداف اولیه طرح باعث شد وضعیت بخش عمده‌ای از دهقانان به مراتب بدتر از وضعیت پیش از اصلاحات ارضی شود. کاهش بازدهی زمین‌ها به‌علت خارج شدن آنها از مساحت‌‌های کلان موجب شد خیلی از کشاورزان از زمین‌‌های دریافتی خود صرفا با نیت اقتصاد معیشتی خودکفا استفاده کنند. این مصائب در حالی رخ می‌داد که فضای شهری در جریان برنامه‌‌های توسعه سوم تا پنجم و افزایش نرخ نفت رشد عجیب و یکباره‌ای را تجربه می‌کرد. در این میان دهقانان ناکام تنها راه موجود مقابل خود برای گشایش در سطح زندگی را مهاجرت به شهرها و شاغل شدن در مشاغل جدید صنعتی و خدماتی یافتند که این مساله باعث شکل‌‌‌گیری یک موج مهاجرتی از دهقانان به سمت شهرها شد. از آنجا که چگونگی شکست طرح اصلاحات ارضی خود به بازخوانی انبوهی از علل در ناکام ماندن اهداف این طرح برای نجات کشاورزان دارد، با گذر از جزئیات شکست این طرح می‌توان سراغ عواقب ناشی از آن رفت.
ارتش کشاورزان بیکار
نخستین تاثیر شکست اصلاحات ارضی را می‌توان در شکل‌‌‌گیری یک موج مهاجرتی به سمت شهرهای بزرگ از سمت دهقانان بیکار دانست؛ نیروهای کار ارزان‌قیمتی که آماده ورود به شهر به‌عنوان دروازه پیشرفت و بستری برای ارتقای موقعیت معیشتی خود بودند. از همین رو می‌توان جریان جدی شکل‌‌‌گیری موج حاشیه‌نشینی در قالب شهرهای بزرگ را مصادف با شکست اصلاحات ارضی به‌عنوان مهم‌ترین طرح اصلاحی شاه دانست. دوره دوم شهرنشینی در برگیرنده 2 مرحله بود. مرحله اول آن از سال 1341 تا 1353 مرحله رونق شهری با درآمدهای نفتی بود و مرحله دوم از سال 1353 تا 1357 علاوه بر ادامه گسترش شهرنشینی، توسعه خدمات شهری را نیز در برداشت. در این میان درصد شهرنشینی در سال‌‌های 35، 45 و 55 به ترتیب از 4/31 درصد به 7/38 درصد و 1/47 درصد رسیده است. «رشد شتابان جمعیت شهرنشین بعد از سال 1345 که بازتاب واقعی اصلاحات ارضی و سرمایه‌گذاری‌‌های ملی و افزایش سریع سرمایه‌گذاری‌ها در شهرها بود، باعث فروپاشی کامل نظام‌‌های تولیدی ماقبل سرمایه‌داری به همراه تکمیل و توسعه مناسبات جدید در شهرها شد و به تشدید جریان‌‌های مهاجرتی انجامید. بخش کشاورزی با رشد اندک خود، هرچه بیشتر به یک بخش حاشیه‌ای در کل اقتصاد کشور بدل شد و مازاد اقتصاد قابل سرمایه‌گذاری، هرچه بیشتر وابسته به صدور نفت و منابع ارزی حاصل از آن شد. همچنین همزمانی آغاز مرحله دوم سرمایه‌‌گذاری صنعتی با جانشینی واردات به جای صادرات و تنوع یافتن نسبی ساخت صنعت و تغییر کامل الگوی مصرف جامعه، نیاز به کار و نیروی انسانی در شهرها را افزایش داد. نتیجه چنین تحولاتی پیشی گرفتن آهنگ شهر‌نشینی از آهنگ رشد نیروهای مولد و ایجاد ناموزونی در ارتباط با اشتغال در شهرها و در نهایت ریشه‌دار شدن مشکلات شهری بود». (مرتضوی تبریزی) بر این اساس شکست اصلاحات ارضی و به حاشیه راندن فضای دهقانی کشور علاوه بر تغییر سیستم کشاورزی و روستایی ایران به مناسبات و فضای شهری نیز سرایت کرد و باعث شکل گرفتن یک جریان حاشیه‌ای در مناسبات کاری شد که علاوه بر دور ماندن از محیط بومی خویش به‌علت نداشتن تخصص لازم برای به عهده گرفتن عمده مشاغل شهری به سمت مشاغلی با حداقل حقوق و مزایا رفتند.
شکاف طبقاتی و تضاد شهر / روستا
افزایش یکباره سطح زندگی طبقات مدرن شهری که رژیم پهلوی نیز امید و برنامه زیادی برای گسترش و توانمندسازی آنها داشت، در کنار جامعه کشاورزی کشور که یا با مشکلات ناشی از بحران کشاورزی در روستاها وضعیت نه چندان رضایت‌آمیزی داشتند یا در سایه مهاجرت به شهرها تبدیل به گروه‌‌های حاشیه‌نشین با کمترین سطح درآمدی شده بودند باعث شد در کنار شکاف‌‌های طبقاتی تضاد میان جامعه شهری و روستایی نیز گسترش پیدا کند. در این شرایط طبیعی به نظر می‌آمد که نارضایتی‌‌های گسترده کشاورزان در مقابل وضعیت ارتقا یافته طبقات متکی به دولت که درآمدهای سرشار نفتی به جریان زندگی آنها تحول بخشیده بود باعث شود یک طبقه مستضعف مادی به‌عنوان اکثریت جامعه از قیاس خود با الگوی مصرفی جدید که معلول واردات گسترده کالاهای لوکس بود حس بیگانگی کند. نسبت اقتصادی حاشیه‌نشینان به مرکزنشینان نیز در چنین شرایطی پررنگ‌‌‌‌‌‌تر از سابق شد، به گونه‌ای که 9/79 درصد از خانوارهای حاشیه‌نشین تهران در سال 1351 که نخستین علائم حاشیه‌نشینی نمایان شده بود، درآمدی کمتر از 6000 ریال داشتند. بحران هویتی در کنار محیطی که «فقر» عامل پیدایش بافت آن بود باعث شد موج مهاجرت‌‌های روستایی به شهرها تبدیل به یک عامل گسست اجتماعی و بیگانگی شود که در مقام قیاس خود را ناتوان از درک خوشبختی برجسته شده در زندگی دیگر شهرنشینان می‌دید. بر این اساس آنچنان که تصویر آشنا از رشد و رفاه شهرنشینان و طبقه متوسط در دهه 50 به‌عنوان عاملی از موفقیت
سیاست‌گذاری‌‌های آن برهه دائما نشان داده می‌شود، می‌توان سختی زندگی حاشیه‌نشینانی را که زندگی روستایی خود را مهار کرده بودند نیز در نسبت با آن خوشبختی به تحلیل نشست؛ این حس ناکامی از جمله عوامل نارضایتی عمومی حاشیه‌نشینان در جریان مبارزات انقلابی سال 57 محسوب می‌شود که در سایه بازنمایی تصویر گزینش شده از تحولات دهه 40 و 50 از سوی حامیان رژیم سابق نادیده انگاشته می‌شود.


Page Generated in 0/0080 sec