پیرمحمد ملازهی*: سفر «محمد بنسلمان» ولیعهد عربستان به پاکستان در دوره زمانی کنونی از اهمیت ویژهای برخوردار است و ترکیب متنوع هیات همراه ولیعهد جوان سعودی و همچنین استقبال بیسابقه پاکستانیها از وی نیز این واقعیت را نشان میدهد. در حقیقت نیازمندیها اقتصادی و منافع ژئوپلیتیکی عربستان و پاکستان بسترهای مناسبی برای این دیدار فراهم کرده است، بنابراین بسیاریها از آن به عنوان یک دیدار تاریخی یاد میکنند که تبعات بزرگی برای منطقه درپی خواهد داشت. اما آیا این سفر میتواند به یک دیدار تاریخی تبدیل شود یا خیر؟ پاکستان در چارچوب سیاستهای جدید آمریکا در شبه قاره بویژه در افغانستان تحت فشار شدیدی قرار دارد. حتی آمریکاییها، کمکهای مالی خود به اسلامآباد را قطع کردهاند و اکنون دولت جدید پاکستان تحت فشارهای خردکننده مالی قرار دارد. این مساله زمانی بغرنجتر میشود که پاکستان تاکنون نتوانسته یک جایگزین مالی برای کمکهای مالی آمریکا پیدا کند. به عبارتی دیگر پاکستان به حمایتهای مالی عربستان و حتی امارات عربی متحده نیازمند است تا از این طریق، کسریهای مالی خود را جبران کند و در کوتاهمدت این کشور را از ورشکستگی نجات دهد. در مقابل نیز عربستان هم از طریق «دیپلماسی دلار» در تلاش است نفوذ خود را در پاکستان افزایش دهد. اما این تنها به نفوذ اقتصادی محدود نمیشود، یعنی اگر چه قرار است عربستانیها در پاکستان بیش از 20 میلیارد دلار سرمایهگذاری کنند اما در ورای کمکهای مالی و دلایل اقتصادی این سفر، منافع ژئوپلیتیکی خودنمایی خواهد کرد. در خاورمیانه کنونی یک اتحاد بزرگ در حال شکلگیری است؛ یک ضلع آن را عربستان و امارات تشکیل میدهند و در ضلع دیگر آن اسرائیل و آمریکا قرار دارند. بنسلمان در تلاش است پاکستان را به عنوان یک ضلع مهم دیگر که این ائتلاف را تکمیل خواهد کرد، وارد این اتحاد کند و از این طریق پاکستان را در چارچوب اهداف سیاسی، نظامی و امنیتی که در جنوب آسیا و خاورمیانه پیگیری میکند، قرار دهد. اگر سناریوی مدنظر بنسلمان محقق شود این مساله تبعات امنیتی بزرگی برای منطقه و بویژه جمهوری اسلامی در پی خواهد داشت. اما باید در این معادله چند نکته مهم و بنیادین را در نظر داشت. پاکستان یک کشور یکدست نیست و نیروهای مختلفی در آن وجود دارند. در بخش مالی و اقتصادی، نیروهای مختلفی از نزدیک شدن عربستان به پاکستان نگران هستند و یک مقاومت منفی در این باره وجود دارد، زیرا وابستگی اقتصادی به عربستان نهتنها استقلال سیاسی پاکستان را خدشهدار میکند بلکه زمینه رشد هر چه بیشتر جریانهای رادیکال وابسته به سعودیها را افزایش میدهد و این برای پاکستان خوشایند نخواهد بود. پاکستان در طول 4 دهه گذشته یکی از مقاصد اصلی جریانها و تفکرات رادیکال بوده است و اکنون نخبگان این کشور نمیخواهند یک بار دیگر به مرکز اصلی تفکرات رادیکالی تبدیل شوند که عربستان از آنان حمایت خواهد کرد. در طرف دیگر ماجرا واقعیتهای امنیتی و تاریخ سیاست خارجی پاکستان قرار دارد که سیاستمداران کنونی این کشور نمیتوانند براحتی از آن عدول کنند. تاکنون سیاست خارجی پاکستان در قبال ریاض و تهران بر پایه یک توازن قرار داشته، یعنی در روابط پاکستان و عربستان از یک طرف و روابط پاکستان و ایران از طرف دیگر نوعی از توازن وجود داشته است. همچنین پاکستان مناسبات مطلوبی با 2 همسایه دیگر این کشور یعنی هندوستان و افغانستان ندارد. پاکستان همواره به این مساله متهم میشود که با حمایت از «لشکر طیبه» و «جیش محمد» در کشمیر هندوستان ناامنیهای گستردهای در کشور همسایه ایجاد میکند. همین مساله درباره افغانستان و حمایت از طالبان و «شبکه حقانی» نیز وجود دارد، بنابراین پاکستانیها اگر بخواهند مرزهای غربی این کشور با ایران را بنا بر درخواست سعودیها ناامن کنند نهتنها به منافع ملی خود ضربه بزرگی وارد میکنند، بلکه معادله بازی را به سمت و سوی منزوی و ایزوله شدن خود در جنوب آسیا پیش میبرند، بنابراین اکنون پاکستان میان 2 گزینه یا دوراهی سختی قرار دارد، از یک طرف دیپلماسی دلار سعودی، ولیعهد جوان این کشور و پایان دادن به بحرانهای اقتصادی وجود دارد و در طرف دیگر منافع ژئوپلیتیکی و استقلال حاکمیتی، راهبردهای دیگری بر اسلامآباد تحمیل خواهند کرد. پاسخ پاکستان به این دوراهی تا حدودی مسیر تحولات منطقه و همچنین معادله بازی خاورمیانه را تغییر خواهد داد.
*کارشناس مسائل شبه قاره