printlogo


کد خبر: 206628تاریخ: 1397/12/1 00:00
شعر انقلاب در گفت‌وگوی «وطن امروز» با مصطفی محدثی‌خراسانی
شعر انقلاب، منتقدترین هنر ماست

حسین قرایی: مصطفی محدثی‌خراسانی جزو شاعران کوشای عصر انقلاب اسلامی قلمداد می‌شود. دهه 70 دهه درخشش این شاعر دغدغه‌مند در مشهد است. جمع کردن دانش‌آموزان علاقه‌مند به شعر در کانون نویسندگان آموزش‌و‌پرورش خراسان بزرگ از او شخصیتی اثرگذار ساخته بود. معلمانه زیستن محدثی در 3 دهه تدریس، او را به این سمت برده که به عنوان الگوی موفق کانون شاعران آموزش‌وپرورش – که این روز‌ها رمقی ندارد! – معرفی شود. با او گپ و گفتی در حوزه شعر و انقلاب اسلامی داشته‌ایم.
 

 

 آقای محدثی! شما غزل معروفی با عنوان «مرور» دارید، من آن را می‌خوانم راجع به آن صحبت کنید.
بیا به آینه، قرآن، به آب برگردیم
بیا به اسب، حماسه، رکاب برگردیم
بیا دوباره مروری کنیم خاطره را
به روز‌های خوش التهاب برگردیم
کنون که موعظه در کاخ‌ها نمی‌گیرد
بیا به سرب، به سرب مذاب برگردیم
به دست‌های پر از پینه سفره‌های تهی
به حرف اول این انقلاب برگردیم
اگرچه طی شده وقت سفر ولی ‌ای دل
بیا به آینه، قرآن، به آب برگردیم

برای خودم هم خیلی پر خاطره و سرشار از حس و حال و معنویت است که هر بار می‌شنوم انگار الان این غزل دارد سروده می‌شود. این غزل را من دقیقا به فاصله یک سالی پس از جنگ گفتم و همان هشداری که در شعر بسیاری از شاعران بیدار آن روزها مشهود بود که شاخک‌های‌شان تیز شده بود نسبت به اینکه با تمام شدن جنگ کم کم  آن حرکت انقلابی‌مان ضعیف شود و سکون و رخوت و عافیت‌طلبی گریبان ما را بگیرد. آن آرمان‌هایی را که به خاطرش انقلاب کردیم پیشاپیش ما را وا می‌داشت این هشدار‌ها را بدهیم. واقعا این اتفاق‌ها به این شکلی که می‌گویم هنوز نیفتاده بود. کما اینکه وقتی رهبر انقلاب، رئیس‌جمهور بودند؛ سید عبدالله حسینی در دارالزهد ما 15-10 نفر از شاعران خراسان را هماهنگ کرد خدمت ایشان رفتیم. از پیشکسوت‌ها بودند، جوان‌تر‌ها هم بودند، من و نظافت 2 تا از این شعر‌ها خواندیم. آقای نظافت شعر سپیدی در حمایت از محرومان را خواند. بین دوچرخه‌سوار‌ها و موتورسوار‌های جنوب شهر با ماشین‌های آخرین سیستم بالای شهر مقایسه‌ای کرده بود. ایشان که خواند من هم این شعر را خواندم، خصوصا آن بیتی که می‌گویم:
کنون که موعظه در کاخ‌ها نمی‌گیرد
بیا به سرب، به سرب مذاب برگردیم
یادم هست آقا در صحبت‌های‌شان اشاره کردند که این حس و حال شما خوب است و این حساسیت شما خیلی ارزشمند هست ولی این مسیری است که (اشاره به شعر من کردند) جامعه را به سمت آنارشیسم می‌برد. چنین تذکری را دادند ضمن اینکه اصل تفکر و جهت‌گیری را مثبت می‌دانستند. ما پیشاپیش قبل از اینکه گریبان انقلاب را این چیز‌ها بگیرد، این حساسیت‌ها را نشان دادیم ولی به  هر حال متاسفانه گرفت، بالاخره گریبان ما را این اتفاقاتی که در این شعر گفتم، گرفت. یا شعری که آقای فرید دارند که «بخوان حماسه که از دل قرار برگردد»، این غزلش را وقتی نگاه می‌کنی خیلی چیز‌ها آن زمان ممکن بود اغراق تلقی شود ولی بعد‌ها دیدیم گریبان ما را گرفت. مثنوی بلند آب‌ها و مرداب‌های سیدحسن حسینی با مطلع «ماجرا این است کم کم کمیت بالا گرفت / جای ارزش‌های ما را عرضه کالا گرفت» هم همین‌طور.
آن چیزی که آقای حسینی آن سال‌ها می‌گفت کسی باور نمی‌کرد و بعضی‌ها موضع می‌گرفتند که چه می‌گویی تو! ولی می‌دانید که دقیقا این اتفاقات سال‌های بعد رخ داد.
 این روز‌ها کمتر با شعر‌های اعتراض و نقد درون‌گفتمانی رو به رو هستیم؟
درست است.
 اگر هم می‌گویند کم می‌گویند؛ مثلا اخیرا اینکه آقای جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور جشن تولدی گرفته بودند و این جشن تولد رسانه‌ای شده بود، من دیدم فقط دکتر  محمدرضا ترکی یک رباعی گفته است.
یک چندتایی هم ما گفتیم. نمی‌دانم دیده‌اید یا نه؟
 خب! همین چند تا بود. دلیلش چیست؟ شاعران مراعات حال مسؤولان را می‌کنند یا کم کار شده‌اند؟
ببینید! ما یک مشکلی داریم. گروهی معترض می‌شوند که هیچ چیز را قبول ندارند. با اصل انقلاب مشکل دارند. بعضی از معترضان ما از زاویه نگاه‌شان مشخص است مغرض هستند، معترض نیستند؛ ما با آنها کاری نداریم ولی این شیوه حسنه‌ای که بین شاعران انقلاب بود که مثلا آقای قزوه این کار را می‌کرد، سیدحسن حسینی می‌سرود، من هم حالا تنها فقط این نیست چند شعر دیگر هم دارم، فکر می‌کنم قیصر هم از این دست دارد؛ این جریان را به نظرم وصف کردند. گفتند گوش شنوایی نبود و کم کم احساس می‌شد سردمداران این جریان به رحمت خدا رفتند. بعضی‌ها آنقدر گفتند که از حساسیت افتاد. دیدند که گوش شنوایی نیست. این جریان نبض‌گیر که روز به روز نبض انقلاب و ارزش‌ها را می‌گرفت و هشدار و بشارت می‌داد و انذار می‌داد، کمرنگ شد.
 خیلی کمرنگ شده؛ مثلا آقای قزوه را که اشاره کردید حدود یک سالی  است در شعر‌های اعتراضی خبری از ایشان نیست، در حالی که سال‌های پیش برای کوچک‌ترین مسائل اجتماعی شعر می‌گفت.
بله! تصورم این است که سیستم فرهنگی ما بدش نمی‌آید فضای شعر انقلاب و اعتراض را به این سمت ببرد که کم کم از حساسیت بیفتد. مثل سایر هنر‌ها صرفا نگاه نرم و هنرمندانه به پدیده‌ها داشته باشد تا معترضانه. بچه‌هایی که برادری خود را ثابت کردند و بچه‌های این انقلابند، هر چه می‌گویند از سر دلسوزی است. از این کار‌ها کم داریم، اگر چه این چراغ هنوز خاموش نشده است. گاهی مستقیم یا غیر مستقیم در بیتی از غزلی این صدا بلند می‌شود اما احساس می‌شود هر چه ما جلوتر می‌رویم، بیشتر نیازمند این صدا هستیم، چون بیشتر دارد این جریان پیش می‌آید و چنگ انداخته درون لایه‌ها و شئون اجتماع و فرهنگ و سیاست ما.
 الان 40 سال از انقلاب می‌گذرد؛ ما اگر به قول شما سال‌های حادثه یا خاطره را مرور کنیم، می‌بینیم یک کار جدی در خور تاریخ ادبیات انقلاب نداریم؛ در این فضا‌ها چه باید می‌کردیم که نکردیم؟
ببینید! این دغدغه‌ها بوده. در طرح‌ها و برنامه‌ها مثلا یک دفتر شعر فلان در حوزه هنری یک وقتی زمزمه‌ای شد و بحث‌هایی شکل گرفت. این احساس نیاز می‌شد ولی متاسفانه این نظام فرهنگی ما به طور کلی به شعر و به شعر انقلاب به طور اخص حساس نیست. سال 85، من، آقایان کاظمی، مودب، تقی‌دخت، محمدی‌نژاد و داوودی نشستیم، طرحی با عنوان دفتر شعر انقلاب اسلامی را طراحی کردیم و در 40-30 صفحه تقدیم آقای مومنی کردیم. آن موقع سردبیر مجله شعر بودم. ما این ضرورت را الان داریم. مباحث مختلفی از حوزه شعر انقلاب هست که باید کارشناسی شود. یک عده‌ای دعوت شوند و سرفصل‌ها مشخص شود که پیرامون چه چیزی صحبت شود. نظریه‌پردازی شده و تبیین شود؛ چه در حوزه سرودن، چه در حوزه فرم و در ابعاد مختلف. از این طرح که خیلی هم درازدامن بود، حمایت نکردند. 3-2 سالی هم یک سفری شاعران را به یک نقطه محرومی از کشور به اسم حمایت از شعر انقلاب می‌بردند. این اتفاق‌ها می‌افتد اما متاسفانه کار به سامان نمی‌رسد. از طرفی شاعران - شاعران واقعی این عرصه- تمام زندگی‌شان را پای عشق‌شان، شعر انقلاب گذاشته‌اند و همه‌شان از زندگی‌شان عقب افتاده‌اند. بالاخره اینها تا کی می‌توانند غیر متشکل و بدون حمایت، کار‌های بزرگ بکنند. یعنی عشق‌شان بیشتر سرودن است تا اینکه بیایند به این حواشی برسند که گاه ضروری‌تر است.
 با توجه به اینکه شما بحث حمایت نهاد‌ها را به میان کشیدید، اگر این گونه سوالم را مطرح کنم بهتر است؛ شاعران و هنرمندان، خودشان راجع به تاریخ شعر انقلاب کاری کرده‌اند؟
ببینید! من عرضم این است که شاعران چون بدون پشتوانه و بر اساس عشق و علاقه کار می‌کنند، بیشتر تمایل به سرودن پیدا می‌کنند. عشقش سرودن است. به او کمک کنند یا نکنند شعرش را می‌گوید. و اگر قرار باشد وقتی بگذارد، به شکل ذاتی روی سرودن وقت خواهد گذاشت. کار‌هایی از این دست که بخواهی شاعر را از سرودنش جدا کنی و بگویی مجانی از زندگی و همه چیز بگذر و برو نظریه‌های شعر انقلاب را جمع کن، به طور خودکار بین شاعران این جریان شکل نمی‌گیرد. نیازمند حمایت‌ها و برنامه‌ریزی‌ها و مسائل اجرایی است که در این حوزه‌ها عرض کردم الی ماشاءالله نظام فرهنگی ما خواب هست و هیچ هوشمندی و راهبردی ندارد!
 دانشگاه می‌تواند این خلأ را پرکند؟ چرا دانشگاه در این سال‌ها، شعر انقلاب، پژوهش و نظریه شعر انقلاب را جدی نگرفته است؟ تک و توک کتاب‌هایی در این حوزه منتشر شده که به تعداد انگشت‌های دست نمی‌رسد!
من فکر می‌کنم دانشگاه در نتیجه مطالبه‌ای که به وجود آمد که ادبیات انقلاب در آنجا پررنگ شود یا به واسطه شاعران انقلاب که تبدیل به استاد شدند و به دانشگاه راه پیدا کردند، تصورم این است که ناگزیر شدند تا 2 واحد ادبیات انقلاب اسلامی را در واحدهای‌شان بگنجانند. مشکل دانشگاه این است که هنوز تصور می‌شود که این جریان را به رسمیت نمی‌شناسد. در دانشگاه ما به برکت راه پیدا کردن چند نفری مثل قیصر و ترکی و طیف‌هایی از این دست هست که این بحث‌ها تا حدی جا افتاده است. هنوز دانشگاه جریان شعر انقلاب را جدی نگرفته است تا بخواهد کار‌های بر زمین مانده را انجام دهد.
 دهه 60 به شاعران بزرگی مثل سلمان هراتی، قیصر امین‌پور، سیدحسن حسینی، ساعد باقری و امثالهم می‌رسیم؛ این روز‌ها شعر انقلاب، مشتش پر هست از شاعرانی که از آنها به عنوان «رویش‌های شعر» نام ببریم؟
من کماکان این جریان را زنده و پرخون و نقش‌مند و شورآفرین می‌بینم. حداقل در شعر بعضی از جوان‌ها این جریان خیلی به روز و ریشه‌دار ادامه پیدا کرده است. مثلا خیلی از کار‌های مهدی جهاندار یا کار‌های محمدحسین ملکیان که یکی از کارهایش را پیش آقا خواند، خیلی از کار‌های این جوان‌ها را که می‌بینم و شعر‌های جوانی خودمان را نگاه می‌کنم، می‌بینم خیلی از اینها از ما جلوترند.
یعنی همین آقای جهانداری که در اصفهان ساکن است، دارد دیده می‌شود و کارش را انجام می‌دهد. هر چند اگر نهاد‌های فرهنگی ایشان را نبینند و تمکین نکنند.
می‌بینم که اینها نسبت به ما خیلی جلوترند. ما در متن انقلاب بودیم، ما انقلاب کردیم، ما درک کردیم، آن حماسه‌ها را درک کردیم، آن اسطوره‌ها را به چشم دیدیم و این شعر‌ها را گفتیم ولی اینها آن فضا‌ها را ندیده‌اند و دارند باشکوه شعر می‌گویند. این نشان‌دهنده این است که جوان این سال‌ها از جوان آن سال‌ها جلوتر است. درست است که ما یک حرف‌هایی آن سال‌ها زدیم ولی در محیطی آن حرف‌ها را زدیم که گرفتار این همه سیاست‌بازی‌ها نبود ولی شاعر جوان امروز تبذیر و بی‌عدالتی را می‌بیند. ما این چیز‌ها را نمی‌دیدیم. سال 57 که ایران یک خانواده شده بود. حس نمی‌کردیم که آدم بیرون از خانواده‌اش زندگی می‌کند؛ محیط کارش، اجتماع، تظاهرات. یک پدری داشتیم به اسم امام و یک خانواده‌ای به اسم ایران. همه خواهر و برادر هم بودیم. همه غمخوار و یار هم بودیم. من که فکر می‌کنم خواب دیده‌ام. ما که آن فضا را درک کردیم آن شعر‌ها را خلق کردیم ولی این بچه‌هایی که در فضای امروز زندگی می‌کنند، اینقدر با شکوه و زلال و ناب شعر می‌گویند. این نشان‌ می‌دهد این جریان اصالت خودش را حفظ کرده و زنده و هوشمند است و ما باید تلاش کنیم این شکوه بر آن افزوده شود.
وقتی زندگی و زیست شاعرانه مهدی جهاندار را رصد می‌کنم، می‌بینم بدون هیچ حاشیه‌ای می‌رود درون یک روستایی سکنی می‌گزیند و فقط شعرش را می‌گوید.
همین ذات اینهاست اگر چه آن روزها را درک نکرده‌اند ولی به آن روزها پیوند خورده‌اند. به نحوی یک دست غیبی آمده و نخی نامریی را از 30 سال پیش تاکنون آورده و وصل شده به جان کسی مثل مهدی جهاندار که این همه زلالی و شفافیت و اصالت‌ را در شعرش می‌بینیم.
 استاد! یک عده فکر می‌کنند شعر انقلاب شعر مدح و تملق و چاپلوسی است. حتی یادم هست زمانی که برای مصاحبه دکتری دانشگاه آزاد شرکت کرده بودم، راجع به شعر انقلاب تاریخ شفاهی نوشته بودم که یک استاد معروفی، می‌گفت این ادبیات دربار است. او داخل دانشگاه آزاد اسلامی نشسته روبه‌روی من و مرا گزینش می‌کند برای دکتری. او نشسته به عنوان گزینشگر من و من نشسته‌ام روبه‌روی او. هر سوالی کرد جواب دادم و آخر سر هم با ما بد تا کرد. می‌خواهم بگویم اینها به خاطر مسائلی که ایجاد می‌کنند دل دانشجویانی را که در مقطع‌ دکترا مشغولند خالی می‌کنند. یکی مثل من می‌ایستد جلو اینها و دفاع می‌کند و البته به دورترین شهر می‌فرستندش.
بسیاری از این افراد تصورشان همین تریبون‌هایی است که دست برخی شاعران در رسانه‌ها می‌افتد. آدم‌های کم‌سوادی که نسبت به مسائل سطحی‌نگرند. ذات‌شان درست است اما این کاره نیستند. همین‌طور می‌آیند یکسری چیز‌ها را در قالب شعر موزون ارائه می‌دهند. حتی استاد دانشگاه تلقی‌اش آن است که شعر انقلاب شعر مدح است، در صورتی که شعر انقلاب منتقدترین هنر انقلاب است و تیغ در کشیده‌ترین هنر از دفاع از انقلاب و ایستادن در مقابل انقلابی‌نما‌ها و کسانی که مقابل امام و انقلاب به نفسانیت خودشان می‌پردازند، است. این را می‌شود در آینه شعر انقلاب تماشا کرد و اینها را رسوا کرد.
 می‌شود نتیجه گرفت که واقعا این اساتید هم مطالعه جدی راجع به شعر انقلاب ندارند؟
اینها هم تلقی‌شان راجع به شعر انقلاب لایه‌های سطحی هست که در رسانه‌ها می‌بینند. متاسفانه یک دلیلش آن است که از آن طرف زمینه‌های لازم بروز و ظهور و تجلی شعر انقلاب در رسانه‌های ما فراهم نشده است. جدی گرفته نشده است. هیچ موقع شعر انقلاب در همین صدا وسیمای ما جدی گرفته نشده است. یک برنامه درست و حسابی که بتواند اساسی و مستمر و بنیادین با آدم‌های استخوان‌دار به این قضیه بپردازد، وجود ندارد که بتواند این جریانات را همان‌گونه که موسیقی ما پاپ شده و مردمی شده، در حوزه ادبیات هم همین اتفاق بیفتد. آنقدر باید در سطوح مختلف کار شود که این مفاهیم مردمی شود و ارتباط برقرار کنند. این کار آنقدر نشده که یکدفعه یک برنامه می‌آید پیرامون شعر انقلاب برگزار می‌شود، فقط همان شاعران انقلاب پیگیرش هستند و مردم عادی استقبالی نشان نمی‌دهند. کششی برای‌شان ندارد، چون ما کار رسانه‌ای در این مفاهیم نکرده‌ایم. شما در زمینه سینما تخصصی‌ترین مجله سینما را دارید سطحی‌ترینش را هم دارید، در سطوح مختلف با مردم ارتباط دارند. در ورزش هم همین‌طور است اما در حوزه ادبیات یا نداریم یا یک وقتی هم اگر داشتیم کار تخصصی کردیم که مثلا در بین شاعران این کار انجام شده است.
مگر قرار نبود هنر مردمی شود؟ شعر مردمی شود؟ مثلا شما شاعر چهره‌ای مثل سیدحسن حسینی را روی در و دیوار می‌دیدید. یکی از شاعران خاطره‌ای می‌گفت که ما رفته بودیم با جماعتی از شاعران به منطقه جنگی، دیدیم روی یکی از مخازن آب، شعر سیدحسن حسینی را نوشته‌اند، شعر سهیل محمودی را نوشته‌اند و امثالهم.
بله! دلم شکسته تر از شیشه‌های شهر شماست/شکسته باد کسی کاین چنین‌مان می‌خواست
یا مثلا رسانه شعری مثل محمدرضا آقاسی بروز می‌کند.
او در سبک و ژانر خودش و اندازه‌های خودش، کارش را انجام داد و آن اتفاق افتاد. همه‌اش هم متکی به خود ایشان بود. اگر آن روحیه سرسخت و آن جان مقاوم را نداشت، آنقدر نمی‌توانست ادامه بدهد. من در جریان هستم که چه موانعی را پشت سر گذاشت تا از خط‌هایی که برایش کشیده بودند بتواند عبور کند، تا به جان مردم راه پیدا کند. این اتفاق باید برای شعر انقلاب می‌افتاد. ما الان باید 10 مجله ادبیات می‌داشتیم در سطوح مختلف؛ از تخصصی‌ترین تا مردمی‌ترین تا حتی سطحی‌ترین مجله که بتوانند نفوذ پیدا کنند و فرهنگ‌سازی کنند. نشد متاسفانه. حالا اگر من بگویم می‌گویند چون خودش سردبیر مجله شعر بوده می‌گوید. ما یک مجله‌ای داشتیم که توانست یک دل‌هایی را جذب کند، یک فضایی ایجاد کند. بی‌برنامگی و همین ناهوشمندی نظام فرهنگی ما این اتفاقات را رقم می‌زند متاسفانه.
 از این شعر‌هایی که از شاعران انقلاب در ذهن‌تان ته‌نشین شده بخوانید.
من خیلی وقت‌ها شعر‌های حسینی را می‌خوانم و زمزمه می‌کنم:
در پرده سوز و ساز هم می‌خندیم
با داغ درون گداز هم می‌خندیم
چون لاله نوشکفته‌ای در باران
از گریه پُریم و باز هم می‌خندیم
این یک مقاومت 24 ساعته و تعطیل‌ناپذیر را می‌گوید. در هر شرایطی می‌ایستیم و مقاومت‌مان را حفظ می‌کنیم. این خنده سمبل مقاومت خستگی‌ناپذیرانه و امیدوارانه است و چقدر این رباعی در سخت‌ترین شرایط، انسان را از سیاه‌ترین شرایط بیرون می‌آورد؛ یخرجهم من الظلمات الی النور. ما را به اوج روشنایی و امید و گشوده شدن راه‌ها و شکسته شدن بن‌بست‌ها هدایت می‌کند.
 استاد! این روز‌ها به چه فعالیتی مشغول هستید؟ شعر تازه‌ای سروده‌اید؟
بله! در این فضا‌ها هم کار‌هایی می‌کنم. یک قصیده کوتاهی چند وقت پیش کار کردم شاید شنیده باشید با ردیف دزد‌ها [خنده]:
می‌رسد هر دم خبر از کاروان دزدها
همچنان در حرکت است آری قطار دزدها
یک کار طنز هم دارم.
 مثل شعر «شاعران پروازی» که آن سال‌ها گفتید.
بله! یک شوخی هم چندی پیش با آقای جهانگیری «معاون اول رئیس‌جمهور» کردم. خب اینها در این مدت به مردم راست نگفتند، کسی نمی‌تواند کتمان کند. اینها آمدند گفتند این کار را می‌کنند بعد برعکسش را انجام دادند. الان یک سال است مردم ما را مثل کباب از این رو به آن رو می‌کنند روی آتش. تاثیر سیاست‌هایی که اینها انجام دادند، زندگی مردم را نابود کرد.
 شعرتان چه بود؟
همیشه بوده‌ای در اول لیست
سیاست را گرفتی نمره بیست
...
 چندی پیش که با شما صحبت کردم و چند بار مصاحبه گرفتم. از علاقه‌تان به سیدحسن حسینی گفتید؛ می‌خواهم برای پایان بحث از این شاعر جوانمرد بگویید و دامن گفت‌وگو را فراهم بچینیم.
من هنوز هم یک وقت‌هایی که در اوج خستگی و ملال از روزگار و زندگی و دنیا و این وضعیتی که گریبانگیرمان هست؛ چه در داخل و چه در خارج قرار می‌گیرم، یاد سیدحسن حسینی می‌افتم که تا ساعت‌های پایانی عمرش با اوج امید و اقتدار زندگی کرد، نگاهم به دنیا عوض می‌شود، روح می‌گیرم، زندگی می‌گیرم و سرشار از امید می‌شوم و انگیزه پیدا می‌کنم برای آغاز مجدد و تلاش مجدد برای پیمودن راه. نام و یاد حسینی همیشه برایم این برکت را داشته است.


Page Generated in 0/0187 sec