سینمای خروج از بحران را میتوان با چند ویژگی برجسته مورد بررسی قرار داد. این سینما بشدت بر قصه و روایت داستان متکی است و آنچه جلوبرنده آن است داستانی پرکشش و جذاب و احساسی است، داستانی که بر بستر اتفاقات روز جامعه میگذرد اما ارجاعاتش به آینده است و تلاش میکند نظرگاهی را به تصویر بکشد که در آن جامعه بتواند آینده بهتری را برای خود متصور شود. قصههایی دارد که از دل واقعیتهای اجتماعی برآمده است. این فیلمها متکی بر «قهرمان» هستند و اینکه در سالهای گذشته مدام «نیاز به قهرمان در سینمای ایران» گوشزد میشود را نیز باید ناظر به همین مساله دانست؛ قهرمانهایی که برای جامعه ما الگویی باشند برای خارج کردن مردم از وضعیت بحرانی. دست آخر هم باید گفت این فیلمها همواره یک «پایانبندی پراحساس و همراه با نشاط و شعف» دارند که مخاطب پس از خروج از سینما حس خوشحالی و امید به آینده دارد. تختی پدیده جشنواره امسال بود که میتوانست همان نقش امیدآفرینی در بحران را برای جامعه بازی کند؛ اسطورهای مردمدار که در سختیها و شکستهای جامعه ایران به داد آن رسیده بود و امید را در دل جامعه زنده کرده بود؛ در کوران کودتای 28 مرداد 32 و سرخوردگی جامعه، او با ابرویی شکافته و چشمی زخمی، طلای المپیک را به تهران آورد تا مردم به جشن و پایکوبی بپردازند. در زلزله بویینزهرا که دولت از مدیریت عاجز شده است، تختی در خیابان به راه میافتد و پول جمع میکند و جامعه را به حرکت وامیدارد. او یک قهرمان ملی است و همه ویژگیها برای آنکه تبدیل به نمادی برای امیدآفرینی در بحران شود را دارد اما «بهرام توکلی» از او چه میسازد؟! یک توده گوشت که نمیتواند احساساتش را حتی بروز دهد، از همه حرف و طعنه میشنود و دست آخر اسطورهای که هنوز هم هیچکس نمیتواند باور کند خودکشی کرده است، در رنجورترین حالت خودکشیاش را قطعی میکند.