printlogo


کد خبر: 207205تاریخ: 1397/12/13 00:00
قدرت - خلأ قدرت

عمده جریانات مبارزی که سعی‌شان بر آن بوده تا خود را بر مبنای کنش و الگوی انقلابی تعریف نکنند، مهم‌ترین ادله‌ای که برای این امر می‌آورند تبعات و هزینه‌های گریزناپذیر شکل گرفتن بازه‌ای از «خلأقدرت» در ساخت کلان کشور است، به عبارت ساده‌تر، هرگونه انقلابی در حدفاصل براندازی تا ساخت نظام مطلوب سیاسی خود دوره‌ای از «خلأقدرت» را تجربه می‌کند که ممکن است منجر به هزینه‌های عمیق سیاسی نیز شود. با چنین مقدمه‌ای رویکرد مصدق نسبت به قدرت سلطنتی «محمدرضا شاه» آمیزه‌ای از حفظ ساختار پادشاهی برای دچار نشدن به بحران «خلأقدرت» و مبارزه توده‌ای برای به حداکثر رساندن «قدرت» نخست‌وزیر بود. با این حال به‌رغم ضعف شدید قدرت نهاد سلطنتی و فرار شاه از کشور در روزهای پایانی نخست‌وزیری مصدق، نوع مواجهه غلط وی با فضای اجتماعی باعث ایجاد بحران «خلأقدرت» و شکل‌گیری باور عمومی بر مبنای این فرضیه شد که در نبود شاه کشور توانایی حفظ ثبات و تعادل را از جنبه‌های مختلف ندارد. نوع برخورد مصدق با نیروهایی موجود در صحنه سیاسی نیز در تقویت این باور نقشی کلیدی داشت، تاثیرپذیری عمیق او از اوامر «نیروی سوم» خارجی یعنی آمریکا باعث شد خود او به اعتراف عمده نویسندگان حامی جبهه ملی فضایی را ایجاد کند که در آن «خلأقدرت» ایجاد شده به «قدرت» گرفتن سلطنت منجر شود. یرواند آبراهامیان در این باره می‌نویسد: «25 مرداد 3 روز پس از رفتن شاه به سواحل خزر برای «یک معالجه تفریحی» سرلشکر نصیری با داشتن یک فرمان سلطنتی مبنی بر برکناری مصدق از نخست وزیری و انتصاب زاهدی  به جای او رهسپار دفتر نخست‌وزیری شد. البته این اقدام به شکستی مفتضحانه انجامید، زیرا فرمانده ارتش که طرفدار مصدق بود و شبکه نظامی حزب توده او را از ماجرا آگاه کرده بود، سرهنگ نصیری و گاردهای سلطنتی همراه وی را هنگام نزدیک شدن به اقامتگاه نخست‌وزیر بازداشت کرد. روز بعد شاه به بغداد گریخت، جبهه ملی کمیته‌ای برای تعیین سرنوشت سلطنت تشکیل داد و توده‌ای‌ها هم به خیابان‌ها ریختند، مجسمه‌های شاه و پدرش را پایین کشیدند.  صبح روز بعد مصدق پس از گفت‌وگویی سرنوشت‌ساز با سفیر آمریکا که وعده داد بود در صورت برقراری دوباره نظم و قانون، آمریکا به دولت مصدق کمک خواهد کرد به ارتش فرمان داد خیابان‌ها را از تظاهرات‌کنندگان پاک کند. جالب اینجاست که مصدق تلاش کرد برای پراکنده کردن مردم که پشتیبان اصلی او بودند از ارتش، دشمن پیشین خود، استفاده کند. شگفتی‌آور نیست که ارتش از این فرصت برای سرکوبی خود مصدق استفاده کرد. 28مرداد که توده‌ای‌ها در نتیجه پشت کردن مصدق به آنها صحنه را ترک کرده بودند، زاهدی با فرماندهی 35 تانک شرمن اقامتگاه نخست‌وزیر را محاصره و پس از 9 ساعت درگیری مصدق را بازداشت کرد. در تکمیل این اقدامات شعبان بی‌مخ تظاهرات پرسروصدایی به سوی بازار ترتیب داد». عدم سنجش صحیح بازیگران موجود در قدرت توسط مصدق که بخش عمده آنها تا مدتی قبل حامی دولت ملی وی بودند، باعث شد با منزوی کردن وزنه‌های اصلی «قدرت» شرایط به سمت «خلأقدرت» و روی کار آمدن نیروهای حامی نهاد سلطنت و شاه حرکت کند. با این پیش فرض بسادگی می‌توان متصور شد که چگونه عمده جریان مبارزات ضدسلطنتی در سایه عدم مدیریت نیروهای حامل قدرت از سوی دولت به آن سمت و سویی رفت که در نهایت به ضد هدف اولیه خود تبدیل و باعث قدرت یافتن دربار و شخص شاه شد. به عبارت ساده‌تر، «قدرت» مطرود سلطنت، در سایه «خلأقدرت» و بحران‌های پیش‌آمده در جریان مدیریت مصدق، توانست خود را با حداقلی از حامی و جمعیت (که عمدتا شامل بزهکاران می‌شد) تبدیل به ما به ازای عینی قدرت ناتوان مستقر کند. مصدق آنقدر طیف‌های گوناگون حامی خود را حذف و منزوی کرد تا در سایه بی‌قدرتی آنها قدرت به سمتی سرازیر شود که از اساس او برای مقابله با آن خود را تعریف کرده بود.
 


Page Generated in 0/0048 sec