«آرتور اُپهام پوپ» به همراه «هنری جیپتن» در آوریل 1925 «به منظور مطالعه گنجینههای هنر اسلامی ایران» به تهران آمدند. پوپ یکی از افرادی بود که نقش بسزایی در لغو انحصار فرانسه در آثار باستانی ایران داشت. این خاورشناس آمریکایی، نخست در سال 1304ش همزمان با تحولات عمیق سیاسی (سقوط سلسله قاجار و روی کار آمدن رضاشاه) وارد ایران شد. سمت او در آن زمان کارشناس و رایزن مؤسسه هنری شیکاگو بود و در پی رفت و آمدها و تلاشهای فراوانش برای معرفی هنر ایران، به رضاخان نزدیک شد و مورد حمایت او قرار گرفت. مدیر بخش امور خاور نزدیک وزارت خارجه «اسمیت موری» در گزارش مربوط به آمدن این دو آورده است که بسیار به موقع رسیدهاند، چون توجه به آثار باستانی در تب و تاب کشف مومیاییهای احتمالی در کوه سرسره واقع در نزدیکی تهران افزایش یافته است.
17 آوریل 1925 پوپ سخنرانیای درباره هنر ایرانی در جلسه انجمن ایران جوان ارائه کرد. او همین سخنرانی را 23 آوریل در خانه سردار اسعد بختیاری وزیر پست و تلگراف در حضور رضاخان و همه دولتمردان تکرار کرد. آنگونه که موری گزارش داده است، شور و شوقی که این سخنرانی برانگیخت بینظیر بود و رضاخان به پیشنهاد «حسین خانعلایی» (که بعداً به نام حسین علاء معروف شد) کمیتهای را برای تأسیس انجمن آمریکا در تهران تشکیل داد. پوپ مجموعه پیشنهادهایی تحت عنوان «برای پیشرفت هنر در ایران» به وزارت معارف داد. موری که با دریافت رونوشتی از این نامه شگفتزده شده بود، مینویسد: «پیشنهادها آنچنان استادانه بود که هر شرحی از قلم من درباره آنها گستاخانه خواهد بود». یکی از این پیشنهادها تأسیس موزه ملی بود.
پیشنهاد دیگر پوپ تأسیس ادارهای برای آثار باستانی بود. یاوهگوییهای موری اینگونه ادامه مییابد: «انگیزهای که ملاقات او ایجاد کرد و پیشنهادهای دلسوزانه او نتایج غیرقابل باوری داشته است... ظاهراً پس از کشمکش بر سر امتیاز نفت، هیچ اتفاقی در ایران به اندازه این کار هموطن برجسته من اینچنین اذهان عمومی را به خود جلب نکرده است. یک ایرانی به من گفت: ما بسیار خوشحالیم که آمریکا غیر از توجهات اقتصادی علایق دیگری هم به ایران دارد». دیری نپایید که دوست ایرانی موری از تصور خام خود خارج شد. همراه بستهای که موری در تاریخ 10 جون 1925 به آمریکا فرستاده این گزارش به چشم میخورد: «من این افتخار را دارم که چیزهایی را که آقای پوپ در این سفارتخانه گذاشتهاند و درخواست کردهاند من از طریق بسته رسمی سفارت ارسال کنم، به آمریکا بفرستم. من مطلع شدهام که این اشیا برای موزههای مشخصی در آمریکا خریداری شده و احتمال دادم که وزارت امور خارجه بخواهد قبل از اتخاذ تصمیم درباره معافیت این اشیا از عوارض گمرکی، ابتدا با آقای پوپ تماس بگیرد». این چیزها شامل «یک جلد قرآن متعلق به قرن شانزدهم» و «یک پارچه ابریشمی زربافت» بود. آنچه موری در پاراگراف بعدی میآورد ما را تقریباً مطمئن میکند این دو شیء از اماکن متبرکهای که پوپ اجازه ورود به آنها را داشته، دزدیده شده: «باید اضافه کنم که من با توجه به درخواست آقای پوپ از دولت ایران اجازه صادرات معاف از گمرک انبوهی از آثار باستانی و گنجینههای هنری را گرفتهام. در شرایط عادی چنین اشیایی باید اول در وزارت مالیه بازرسی و حق گمرک آنها پرداخت شود. دولت ایران علاقه زیادی به همکاری با آقای پوپ در زمینه توجه جدیتر به هنر اسلامی در آمریکا نشان داده و امید است مقامات گمرک آمریکا کمکهای لازم را در این زمینه مبذول دارند». موری این سوال اساسی را نمیپرسد که: چرا این دو شیء از راههای عادی فرستاده نشدند؟ فرستادن 2 شیء دیگر برای پوپ که تا آن زمان انبوهی از آثار را فرستاده بود، تفاوت چندانی نداشت مگر اینکه این اشیا از راههای غیرعادی به دست آمده باشند. با توجه به ارتباطات بعدی وزارت خارجه و وزارت خزانهداری آمریکا، مسلم است که آمریکاییها زیر پوشش بسته دیپلماتیک این آثار را از ایران خارج کردهاند. در 17 آگوست 1925 «جی باتلر رایت» معاون وزارت خارجه آمریکا، آن دو شیء را برای ترخیص گمرکی به وزارت خزانهداری فرستاد. 25 آگوست 1925 وزارت خزانهداری اعلام کرد اشیا از گمرک معاف شده و بلافاصله برای آقای پوپ در شیکاگو فرستاده شدهاند.
در تاریخ 24 سپتامبر 1925 تلگرامی از پوپ به موری رسید که در آن آمده بود: «اشیا با گذشت زمانی طولانی هنوز در کرمانشاه هستند. آیا سفارت میتواند کمک کند. پوپ». وزارت خارجه آمریکا بلافاصله به کاردار جدید، «کوپلی آموری» پسر دستور داد تا مسأله را پیگیری کند: «پوپ از پاریس تلگرامی درباره تأخیر طولانی ترخیص اشیای خریداریشده برای موزه شیکاگو فرستاده که به صورت خلاصه نوشته شده است. فوراً رسیدگی و گزارش کنید». آموری 3 روز بعد پاسخ داد: «دلیل تأخیر در خروج اشیا از کرمانشاه بیتوجهی حملکنندگان نسبت به بازرسیای است که در این مکان برای همه آثار باستانی وجود دارد... ماجرا بزودی حلوفصل میشود». گزارش آموری همچنین این مسأله را که چرا این دو شیء آقای پوپ از طریق بسته دیپلماتیک فرستاده شدهاند روشن میکند. آموری گزارش میدهد: «نمایندگان آقای پوپ محموله را بدون در نظر گرفتن این قانون که همه آثار باستانی صادراتی باید به وسیله نمایندگان وزارت معارف مورد بازرسی قرار بگیرد ارسال کردهاند. هدف این قانون جلوگیری از خروج اشیایی است که از مجموعههای سلطنتی یا دولتی دزدیده شدهاند؛ یا آنهایی که به دلیل ارزش فوقالعادهشان جزو داراییهای ملی هستند. من میتوانم به وزارت خارجه اطمینان دهم که سفارت همه تلاش خود را در طول 3 ماه برای خروج این محموله انجام داده است». پوپ قبل از خروج از ایران، دکتر «ساموئل امجردن» مدیر مدرسه میسیونرهای آمریکایی در تهران را به عنوان نماینده خود برگزیده بود. جردن این اطلاعات را به آموری منتقل کرد: بالاخره چند روز بعد هنگامی که با دکتر جردن درباره تأخیر غیرقابل توضیح مقامات صحبت میکردیم او برای نخستینبار به من گفت که در صحبت با مسؤولان وزارت معارف دریافته که آقای پوپ اشیایی را خریداری کرده است که نه در فاکتورهای محموله کرمانشاه هستند و نه در اشیای اندکی که هنگام خروج از ایران با خود برده است. دکتر جردن گفت: «متأسفانه آقای پوپ اشیایی را بدون آگاهی مقامات ایرانی از کشور خارج کرده است».
حکومت رضاشاه عملاً دست گروه «پوپ- رابنو» را در دزدی گنجینههای ایران باز گذاشته بود. در یادداشتی که «جان ویلسون» در 1942 برای وزارت خارجه آمریکا فرستاده است، از جانب مهندس معماری به نام «مایرون بیمنتاسمیت» که سابقه طولانیای در ایران دارد، این سوال پرسیده شده است که چرا گدار به عنوان مدیر آثار باستانی ایران به گروه «پوپ- رابنو» اجازه ادامه فعالیت داده است. اسمیت خود دلیلی ارائه داده است: «وزیرمختار سابق آمریکا در تهران [هارت] یک بار گفته بود که در زمان مأموریتش در ایران تنها مسأله خطرساز در روابط ایران و آمریکا وضعیت پوپ بوده است. با توجه به رویکرد گدار، آشکار است که او از این رسوایی برای منافع علمی فرانسویان سود برده است. عجیب است که او به عنوان مدیر آثار باستانی میتوانست جرائم فراوان پوپ را اعلام کند ولی این کار را نکرده است. اینطور به نظر میرسد که او بهعنوان یک فرانسوی ترجیح داده فعالیتهای پوپ ادامه یابد تا این مورد را به عنوان نمونهای از معیارهای زننده آمریکاییان در فضاهای علمی پژوهشی مطرح کند».
اسمیت در نامهاش به این مسأله که پوپ و رابنو محرابی 1300 ساله را از مدرسهای مذهبی در اصفهان دزدیده و به موزه هنر متروپولیتن نیویورک فروختهاند، اشاره میکند: «در طول چند سال گذشته پوپ و دستیارانش با آنچه به نظر میآمد تحقیقات علمی درباره منشأ محرابی مهم است- که بتازگی به تملک موزه هنر متروپولیتن درآمده- به گدار فضای گستردهای برای جولان دادهاند. مقامات ایرانی و بازاریان ایران همه میدانند که این محراب را دلال عتیقهای بدنام به نام رابنو به دستور پوپ از مدرسه امامیه اصفهان دزدیده است. در چنین شرایطی در کمال تأسف دریافتیم که دفتر امور استراتژیک بتازگی آقای «دونالد ویلبر» یکی از وکلای پوپ و همکار در نگارش «بررسی باستانشناسی» را به ایران فرستاده که از طریق او هیأت باستانشناسی انجمن ایران [هنر و باستانشناسی] درباره اینکه محراب از راه دزدی به دست آمده یا خیر تحقیق کنند».
مسلم است که دزدیدن و انتقال چنین محرابی از مرکزی اسلامی، در کشوری مسلمان و صادر کردن آن به آمریکا، بدون همدستی بالاترین مقام مملکتی یعنی رضاشاه که مهمترین حامی و محافظ پوپ بود امکانپذیر نبوده است. تاراج برنامهریزی شده مساجد و اماکن متبرکه در ایران به دست پوپ همچنان ادامه داشت. روزنامه اطلاعات در تاریخ 8 مه 1935 گزارشی از دماوند میدهد که «مهندس» آمریکایی مایرون بیمنت اسمیت با کمک بورس تحصیلی «گوگن هایم» و اجازه وزارت معارف، نقشه و تصویری از مسجدی در دماوند تهیه کرده است. مسجد هزار سال پیش در زمان سلطنت عمر بنعبدالعزیز ساخته شده است. «جی ریوز چایلدز» کاردار آمریکا میگوید: «اسمیت مسجد دماوند را یکی از 4 مسجد قدیمی شناخته شده در ایران میداند. دیگری مسجدی تقریباً سالم در نایین است و 2 مسجد دیگر که فقط پی ساختمانهایشان باقی مانده در ری و دامغان هستند». در این مقاله همچنین آمده است که قسمت بالایی مناره بلند 23 متری مسجد دامغان به علت زلزلههایی که در گذشته رخ داده کمی آسیبدیده و ترک خورده است و «کتیبههای چوبی کندهکاری شده در نمای مسجد بر اساس گزارشها، حدود 5 سال پیش دزدیده شدهاند». دزدی در زمان سفر پوپ به ایران اتفاق افتاده است!