printlogo


کد خبر: 207836تاریخ: 1397/12/25 00:00
پروین اعتصامی و مسأله زن ‌بودن

حسن صنوبری*: تحریر محل نزاع: توجه به مسأله زن ‌بودن و اولویت دادن به زنانگی، از مسائلی است که با ورود به دوران مدرنیته و پیروی نهضت تجددطلبی غربیان، در نقد و نظر و ادبیات ما هم وارد شد. بررسی آثار ادبی با چنین رویکردی قطعا می‌تواند از جهاتی مفید باشد اما باید دقت داشت؛ معلوم نیست توجه به این مسأله تا چقدر در ارزشیابی و داوری کلی ادبیات زنان مهم است یا نیست و یا اینکه زیبایی و اهمیت اثری ادبی که مولفش یک زن است تا چقدر به این مسأله وابسته است یا نیست.
سال‌ها پیش با استاد گرامی‌ام جناب آقای میرشکاک- که بی‌تعارف در شعر و تفکر از برترین‌های روزگار ما است- در همین موضوع به گفت‌وگویی دراز دامن نشستیم. تا آنجا که به خاطر دارم استاد من آن روز گفت شعر زنان با فروغ فرخزاد آغاز می‌شود. استاد گفت ما در تاریخ ادبیات‌مان قبل از فروغ چیزی به نام شعر زنان و زنی که شاعر باشد و شعرش زنانه باشد نداریم. در پاسخ سخن ایشان وقتی شاگرد- که من باشم- از پروین اعتصامی سخن گفت، استاد برآشفت و تصریح کرد: پروین اصلا زن نبود، مرد بود؛ چون شعرش مردانه بود و نتوانسته بود از سایه شعر مردان روزگار خود و همچنین تاریخ بیان مردانه در ادبیات کهن بیرون بیاید.
سخن استاد من شاید تا حدی درست به‌نظر می‌آمد اما سخن تازه‌ای نبود. انکار پروین هم رسمی نو نبود. از آغازین روزهایی که شعر پروین اعتصامی در زمان نوجوانی‌اش در نشریات روزگار خود منتشر شد تا همین امروز با حمله‌ها و هجمه‌های فراوانی همراه بوده است. به نظر این دوستدار ادبیات، جدا از معدود نقدهای خیرخواهانه و منصفانه، حملات و انتقاداتی که به شعر پروین شده  و می‌شود را می‌توان به 2 دسته کلی تقسیم کرد:
نخست: انتقادات و هجمه‌های دوره اول که مربوط به همان روزگار بود و از چشم‌اندازی ارتجاعی و مردسالارانه انجام می‌شد.
دوم: انتقادات و هجمه‌های دوره دوم که مربوط به روزگار متاخر است و از چشم‌اندازی ظاهرا نوگرایانه و فمینیستی انجام می‌شود.
گروه اول می‌گفتند پروین شاعر آن شعرهای درخشان نیست و شاعران مرد مختلفی را سراینده شعرها معرفی می‌کردند؛ از دهخدا و بهار گرفته تا پدر پروین و شاعران کم‌اهمیت و متروک صوفی (که اتهام یک شخصیت فرهنگی بهایی آن روزگار بود به پروین). گروه دوم هم می‌گفتند و می‌گویند شعر پروین شعری زنانه نیست و شعر او ادامه شعر مردان است. چنانچه می‌بینید، پروین اعتصامی جزو معدود شاعرانی است که از 2 طیف متقابل و متناقض، طرد و تکذیب شده است.
اینجا این 2 گروه ظاهرا متخاصم 3 نقطه مشترک دارند:
 اشتراک نخست طرد، تکذیب و تحقیر شاعر سرشناس و محبوبی به نام پروین اعتصامی است.
اشتراک دوم زدن برچسب و اتهام «مرد بودن» به این بانوی شاعر است، هرچند از 2 منظر متفاوت؛ گروه اول که انتساب شعرهای پروین به او را منکر می‌شدند و می‌گفتند یا پروین یک زن نیست و یک مرد است، یا اینکه شعرها را یک مرد دیگر سروده و خلاصه شاعر شعرها یک مرد است. گروه دوم هم با نگاه ظاهرا فمینیستی به طعنه می‌گفتند شاعر این شعرها «انگار» یک مرد است!
اشتراک سوم اما مرد بودن اکثریت قاطع این منتقدان در هر 2 طیف و دوره، حتی در طیف منتقدان معتقد به انگاره‌های فمینیستی است؛ موضوعی که در طیف اول خیلی جای تعجب ندارد ولی در طیف دوم خیلی جالب است که گروه زیادی از آقایان منتقد می‌خواهند به یک خانم شاعر بگویند تو خانم نیستی و ما بهتر می‌دانیم قوانین زن بودن و زنانه بودن را!
وقتی از منظری که اینجا گشوده شد، موضوع را بررسی و تماشا می‌کنیم تازه عیار و اعتبار نقدها دست‌مان می‌آید. چرا در یک دوره زن‌ستیزان و در دوره‌ای دیگر هواداران حقوق زن، منتقد یک شاعر می‌شوند؟ چرا مردسالاران و زن‌سالاران در نقد و تخریب پروین اعتصامی با هم اشتراک نظر دارند آن هم با دلایلی کاملا برعکس هم؟
اصل مطلب: هرچند محبوبیت و موفقیت در یک بازه زمانی دلیلی بر توفیق و برتری حقیقی نیست اما به هرحال پروین اعتصامی یک شاعر محبوب و موفق است؛ شاعر موفقی که بسیاری موفقیتش را تاب نیاوردند و با آن جنگیدند. در دوره‌های بسیاری گروهی از منتقدان به جنگ پسند عمومی مردم رفته‌اند که گاهی موفق بوده‌اند و گاهی شکست‌خورده و گاهی برحق بوده‌اند و گاهی باطل‌اندیش. برای فهم حقیقت باید از هیاهوهای زمانه فراتر رفت تا داوری نهایی زلال و بی‌شائبه باشد. آنگاه که منتقدی از روی غرض و جهالت به جنگ یک هنرمند می‌رود، موفق هم بشود باطل است و آنگاه که منتقدی با بینش و صداقت به اثری انتقاد کند، هرچند صدایش به جایی نرسد، حقیقت را نباخته است.
امروز وقت داوری داوری‌هاست. اکنون صدوچندسال از تولد پروین گذشته و هفتاد و چندسال است که خاک سیهش بالین است. با فرازونشیب ایام و وزیدن خزان بر پیکر ادوار، منتقدان متقدم شعر پروین با آن همه برگ‌وبر بر باد شدند اما آتش شعر پروین همچنان روشن است. دیگر کسی به آن اتهامات جز به طعن و طنز نمی‌نگرد. اما نقد گروه متاخر هنوز قابل بررسی است، چه از سوی چهره‌های مهم‌تری مثل عبدالحسین زرین‌کوب و حبیب یغمایی و استاد خودم و چه چهره‌های ژورنالیستی و کم‌اهمیت‌تر.
ایشان می‌گویند «شعر پروین زنانه نیست و شعر فروغ زنانه است».
برای تحلیل چنین وضعی باید از مساله زن ‌بودن پرسش کنیم.  چه چیزی اساس و اصالت زن است؟ یک شاعر زن باید به چه مؤلفه‌هایی روی بیاورد که گویای زنانگی شعرش باشد؟
وقتی انبوه نقدها را بررسی می‌کنیم می‌بینیم عموم اتهامات و انتقادات در چند حوزه خلاصه می‌شوند (که اکثرا هم در قیاس با شعر فروغ مورد توجه قرار می‌گیرند).
گروهی با ابتنای بحث بر شدت بیشتر احساسات در زنان، نقد خود را شروع می‌کنند و از چیزی به نام «رقت زنانه» سخن می‌گویند؛ نقدی که از اساس راه به جایی نمی‌برد. درست است که وقتی در کل بخواهیم مردان و زنان را با هم مقایسه کنیم، می‌بینیم زنان احساسات بیشتری دارند اما در عالم شعر احساسات جزو ارکان اصلی است و زن و مرد ندارد. حتی فراوانی و افزونی احساس در شعر هم ربطی به زنانگی و مردانگی ندارد. اگر با این نگاه بخواهیم موضوع را بررسی کنیم لابد در مقایسه شاعری مثل فریدون مشیری با سیمین بهبهانی باید بگوییم فریدون نام یک زن است و سیمین نام یک مرد! (و از این‌ رو ارزش شعری ایشان اندک است!) اتهاماتی که تاکنون به این 2 شاعر اصابت نکرده است! از طرفی حتی اگر این فرض را هم قبول کنیم و بخواهیم سخنان آنان که «انتخاب قوالب کهن و فاخر» و همچنین «صلابت و استواری زبان شعری» پروین را نشانه احساس‌گریز بودن و مرد بودن پروین می‌دانند بررسی کنیم، باید نظر ایشان را به آن همه شعر عاطفی پروین اعتصامی، مخصوصا آنها که در هم‌دردی با طبقات محروم و فقر و بی‌عدالتی شایع عصر پهلوی سروده ‌شده‌اند جلب کنیم؛ مطلبی که از چشم هیچ شاعر و دانشمند ادبیات بی‌غرضی پنهان نمانده است. چنانچه یکی از بانوان شاعر سرشناس روزگار متاخر یعنی سیمین بهبهانی در این‌باره نوشته است: «احساس و عاطفه در شعر پروین سخت قوی است و خواننده را در بعضی موارد بشدت منقلب می‌کند...».
گروهی دیگر به جای مطلق احساسات، نبود عشق و عاشقی را دال بر زنانه‌ نبودن شعر پروین می‌دانند. انتقاد این گروه از گروه قبل معقول‌تر است، چون اصل گزاره مقدمه تا حدی درست است. عشق، در یکی از محدوده‌های رایج خودش، یعنی عشق جوانانه به جنس مخالف در شعر پروین خیلی پررنگ و جزو مضامین و معانی محوری نیست اما آنچه باعث می‌شود نقد ایشان هم راه به جایی نبرد این است که عشق ارتباط و اختصاصی به عالم زنان و زنانگی ندارد. عشق یک مفهوم فراجنسیتی و انسانی است. نه بودنش و نه نبودنش ربطی به زنانگی و مردانگی در شعر ندارد.
گروه سوم- که شاید گروه هم نباشند و از افراد فراتر نروند- برای اثبات زنانه ‌نبودن شعر پروین- با شگفتی هرچه تمام‌تر!- سراغ واژگان و مفاهیمی انضمامی‌تر و کوچک‌تر از «احساس» و «عشق»، یعنی «غریزه» و «جنسیت» رفته‌اند. اینان می‌گویند در شعر پروین به اندازه شعر فروغ غریزه زنانگی وجود ندارد. بله! مقدمه سخن این افراد از مقدمه 2 سخن قبل قطعی‌تر است (البته اگر ما معنای‌شان را درست فهمیده باشیم!) ولی نتیجه‌اش مضحک‌تر. اگر غریزه و ابراز جنسیت زنانه در شعر شاعری کم باشد ضعفی برای او نیست. غریزه درنهایت یک مفهوم حیوانی (دورتر از مفاهیم انسانی و خیلی دورتر از مفاهیم مربوط به جهان و فکر زنان) است.
حالا وقت آن است که دوباره به اصل مطلب برگردیم. زن بودن یعنی چه؟ زنانگی در شعر چگونه آشکار می‌شود؟ چرا شعر پروین به تعبیر آقایان منتقد زنانه نیست؟ به خاطر عدم وجود احساس در شعر او؟ احساسات که گفتیم و گفته‌اند در شعر او فراوان و شدید است. به‌خاطر عدم پررنگ ‌بودن عشق و عاشقی زوج‌طلبانه در شعرش؟ این هم که گفتیم ربطی به زنانگی ندارد، عشق یک ویژگی انسانی است. به خاطر عدم ابراز غریزه و جنسیت؟ غریزه و جنسیت هم که گفتیم مفهومی حیوانی و سطحی است و ربطی به جهان و نگاه زنانه ندارد.
 پس چه؟ چرا شعر پروین- بویژه در مقایسه با شعر فروغ- از سوی بعضی آقایان منتقد و البته خیلی مستظهر به منورالفکری متهم به زنانه ‌نبودن می‌شود؟
اول این پرسش را پاسخ می‌گویم که جدال را به احسن وجه به پایان ببریم اما بعدش یک استدلال هم دارم.
 با رد 3 رویکرد اصلی منتقدان شعر پروین در اثبات زنانه نبودن شعر این بانوی شاعر، به نظرم اهتمام و تلاش ایشان برای چنین قیاس باطلی چیزی جز اصالت و حضور پررنگ «سنت» در شعر پروین اعتصامی نبوده و نیست. اکثریت قاطع این 3 دسته منتقدان متاخر پروین از جرگه منورالفکران و تجددخواهانی بوده‌اند که نفی سنت و مبارزه با هرگونه حضور سنت در جهان امروز هدف، باور، مرام و گاه وظیفه مقرر و ماموریت مستمر ایشان بوده است. پروین هم که از جمله شاعرانی است که به‌رغم نوآوری و تازگی در کار خویش، با شعرش پیوندی میان زیبایی‌های جهان سنتی و مخاطبان جهان نو به‌وجود آورده بود طبیعتا در چشم ایشان- و مخصوصا در مقایسه با فروغ که نسبت محکمی با عالم سنت نداشت- محکوم و متهم بوده است. اما از آنجا که این اتهام برای هیچ داور و شاهدی محکمه‌پسند نیست، منتقدان مذکور! لاجرم وادار به جعل جرم برای متهم مظلوم قصه ما شده‌اند.
و اما استدلال: چنانکه گفتیم عشق زوج‌طلبانه و احساسات و... خاص زنان نیست اما یکی از بارزترین مفاهیمی که خاص زنان و عالم زنانه است «عشق مادری» است؛ چیزی که خیلی از به ظاهر روشنفکرها اصلا نمی‌فهمندش و سال‌های متمادی زن‌ بودن و مدرن ‌بودن و پیشرفت و موفقیت و به اوج رسیدن یک زن را در مسیری برخلاف آن تفسیر و تبلیغ می‌کردند و می‌کنند. البته که این عشق و این بعد از زنانگی در شعر بانو فروغ فرخزاد بسیار کمرنگ است اما خواننده هوشمند شعر می‌داند فروغ فرخزاد در بعضی سطرها انگار آن را جست‌وجو می‌کرده و به این حس عظیم زنانه رشک می‌برده است. فروغ در این سطرها نشان می‌دهد برخلاف خیلی از هوادارانش- که توامان مخالف پروین هم بودند- اتفاقا اوج موفقیت و زن ‌بودن را در جای دیگری جست‌وجو می‌کند و کمبود آن را در خود و زندگی خود احساس می‌کرده است. در زن روشنفکر عاشق‌پیشه مدرن و کافه‌نشین نه؛ در همان زن مادر سنتی و عفیف و معصوم:
«کدام قله کدام اوج؟/ مرا پناه دهید ‌ای چراغ‌های مشوش! / ‌ای خانه‌های روشن شکاک/ که جامه‌های شسته در آغوش دودهای معطر/ بر بام‌های آفتابی‌تان تاب می‌خورند/ مرا پناه دهید ‌ای زنان ساده کامل!/ که از ورای پوست، سر انگشت‌های نازک‌تان/ مسیر جنبش کیف‌آور جنینی را/ دنبال می‌کند/ و در شکاف گریبان‌تان همیشه هوا/ به بوی شیر تازه می‌آمیزد...».
برعکس در شعر پروین اعتصامی، به‌رغم اینکه زندگی دشوار و کوتاهش به او اجازه مادر شدن نداد، این بعد لطیف و عمیق از زنانگی موج می‌زند. در حقیقت در شعر این شاعر عشق زوج‌خواهانه به نفع عشق مادری کنار رفته است و این کنار رفتن به هر دلیلی که باشد ارزشمند است. چه از این جهت که شاید شاعر احساس می‌کرده وقتی اکثریت قاطع شعرا راوی و سراینده آن عشق خط و خالی هستند، من راوی و سراینده عشقی دیگر باشم؛ چه از این جهت که شاعر جامعه و مخاطبان را محرم رازها و عاشقانه‌های شخصی خود نمی‌دانسته و آقایان منتقد را قابل ورود به حریم خصوصی‌اش؛ و چه از آن جهت که شاعر ترجیح داده به نفع جامعه و مردم از جهان فردی و شخصی خود سخنی به میان نیاورد. به قول زنده‌یاد اخوان ثالث: «از جمله دلایل عزیز و ارجمند بودن پروین اعتصامی مثلا همین است که این آزاده زن بزرگوار با آن‌ همه شعر و سخن که دارد، در دیوانی با 5 هزار بیت فقط یک یا دوجاست که از خودش حرف زده و «من شخصی و خصوصی» او از پس پشت شعرش، خود می‌نماید و جلوه می‌کند».
پروین اعتصامی در شعرهای بسیاری سراغ کودکان، بویژه کودکانی که مادر یا پدر خود را از دست داده‌اند یا در رنج و فقر زندگی می‌کنند رفته است و دست مهربانی بر سرشان کشیده است.
قطعه‌هایی با این مطلع‌ها که صراحتا سراغ کودکان مادر از دست داده یا پدر از دست داده رفته است:
«به سر خاک پدر، دخترکی/ صورت و سینه بناخن میخست/ که نه پیوند و نه مادر دارم/ کاش روحم به پدر می‌پیوست...».
 یا: «دی، کودکی بدامن مادر گریست زار/ کز کودکان کوی، بمن کس نظر نداشت/ طفلی، مرا ز پهلوی خود بیگناه راند/ آن تیر طعنه، زخم کم از نیشتر نداشت/ اطفال را به‌صحبت من، از چه میل نیست/ کودک مگر نبود، کسی کو پدر نداشت».
یا: «دختری خرد، شکایت سر کرد/ که مرا حادثه بی‌مادر کرد/ دیگری آمد و در خانه نشست/ صحبت از رسم و ره دیگر کرد/ موزه سرخ مرا دور فکند/ جامه مادر من در بر کرد...».
یا: «دختری خرد، بمهمانی رفت/ در صف دخترکی چند، خزید/ آن یک افکند بر ابروی گره/ وین یکی جامه به‌یک‌سوی کشید...».  یا: «کودکی کوزه‌ای شکست و گریست/ که مرا پای خانه رفتن نیست/ چه کنم، اوستاد اگر پرسد/ کوزه آب ازوست، از من نیست... روی مادر ندیده‌ام هرگز/ چشم طفل یتیم، روشن نیست/ کودکان گریه می‌کنند و مرا/ فرصتی بهر گریه کردن نیست/ دامن مادران خوش است، چه شد/ که سر من به ‌هیچ دامن نیست/ خواندم از شوق، هر که را مادر/ گفت با من، که مادر من نیست...».
یا شعرهایی که عواطف مادری را در عالم حیوانات تصور و تخیل کرده است. مثل غزلی با این مطلع:
«گنجشک خرد گفت سحر با کبوتری/ که آخر تو هم برون کن ازین آشیان سری...».
یا شعر دیگری با این مطلع: «از ساحت پاک آشیانی/ مرغی بپرید سوی گلزار...».
تا شعرهایی که پروین از زاویه سوم شخص به ستایش مادری پرداخته:
«اگر فلاطن و سقراط، بوده‌اند بزرگ/ بزرگ بوده پرستار خردی ایشان/ به‌گاهواره مادر، به‌کودکی بس خفت/ سپس به‌مکتب حکمت، حکیم شد لقمان».
و همچنین شاهکار شعر عرفانی «لطف حق» که انگار سروده خیال و خلاقیت و عرفان مولانا جلال‌الدین محمد بلخی است اما نه یک مولانای مرد، بلکه روایت یک مولوی زن از قصه‌های حضرت موسی و با یک زاویه دید زنانه. چه اینکه قصص پیامبران در اشعار پیشینیان از مناظر گوناگون و با روایات و الحان مختلف نقل و بازآفرینی شده. اما شاهکار پروین این است که برای اولین‌بار با روایتی زنانه و با تمرکز بر یک شخصیت زن سراغ چنین قصه‌هایی رفته است:
«مادر موسی، چو موسی را به نیل/ درفکند، از گفته رب جلیل/ خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه/ گفت کای فرزند خرد بی‌گناه/ گر فراموشت کند لطف خدای/ چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای...».
با این همه احساسات شدید و جهان و نگاه و منظر دقیق مادرانه، دیگر کدام منتقد اهل مطالعه و دقتی می‌تواند بگوید شعر پروین زنانه نیست؟! با استناد به نکات، شواهد و استدلالی که در متن آمد، نگارنده معتقد است پروین اعتصامی در میان تمام بانوان شاعر تاریخ- دست‌کم تا پیش از انقلاب- زنانه‌ترین شعرها را سروده است و در این موضوع رقیبی ندارد. حالا اینکه بعضی آقایان فمینیست چه تصور و درخواستی از زن‌ بودن دارند به خودشان مربوط است.
*شاعر و پژوهشگر ادبی


Page Generated in 0/0173 sec