میکائیل دیانی: از شب قبل من را عضو گروه کردند تا از جزئیات برنامه فردا باخبر شوم. ساعت 10 صبح قرار ما دور میدان آزادی. از طریق گوگلمپ لوکیشن جا را هم فرستاده بودند. صبح ساعت 9 سوار مترو شدم و ایستگاه میدان آزادی خارج شدم و براساس همان لوکیشن قدمبهقدم رفتم تا به نقطه قرار رسیدم. نقطه لوکیشن دقیقا زیر بنری قرار داشت که به مناسبت روز پدر تصویری از یک پدر و دختر را نقاشی کرده بود و رویش نوشته بود: «هر چه دارم از تو دارم پدر» و چقدر به کار این گروه میخورد که قرار بود دستی پدرانه برای کودکان آجرپزی شمسآباد باشند. ساعت 10 کمکم بچههای فعال گروه آمدند و به سمت کورههای آجرپزی شمسآباد حرکت کردیم. در راه با امیرحسین قاسمی، مدیر گروه همیاری همکلام شدم تا از اتفاقی که قرار است امروز رقم بخورد، بیشتر مطلع شوم.
قاسمی: «ما در پایان هر سال کمپینی را با عنوان #پا_به_پا_لبخند راه میاندازیم که برای کودکان این منطقه کفش نو تهیه میکنیم. امروز هم قرار است کفشها را بین بچهها توزیع کنیم. امروز همزمان در 2 استان تهران و سیستان و بلوچستان توزیع کفش داریم و در کردستان کفشهایمان رسیده به مریوان و فردا کارش انجام میشود. در سیستان و بلوچستان هم شناسایی مناطق سنینشینمان تمام شده و امروز آنجا توزیع کفش داریم و کار شناسایی مناطق شیعهنشینمان در حال انجام است که تا قبل از عید کفشهای آنجا نیز خریداری و توزیع میشود. اینجا امروز 213 کفش به بچههای شمسآباد میدهیم، البته ما خدمات حمایتی دیگری هم داریم. مثلا در ماه رمضان اینجا بسته آذوقه میدهیم. مهرماه لباس، لوازمالتحریر و کفش میدهیم. اگر کسی مریض شود خدمات پزشکیاش را انجام میدهیم. ولی امروز بحث اصلیمان همین #پا_به_پا_لبخند است».
اصل همیاری را از کی راه انداختید؟!
همیاری را ما سال 93 استارت زدیم. من کارمند شهرداری هستم و خیلی سال است با آسیبهای اجتماعی درگیرم؛ به کمک آقای صابریان و خانم ضیابخش - که مسؤول روابط عمومی گروه است - حلقه اولیه را تشکیل دادیم؛ اولش با میوه شروع کردیم، ما سه نفر هر کدام 60هزار تومان گذاشتیم، میوه آوردیم توزیع کردیم و بعد برای کارتنخوابها غذا میآوردیم، یعنی ابتدا صرفا کارهای حمایتی میکردیم. بعد دیدیم باید یک کار اساسی کرد که افراد آینده روشنی داشته باشند، بنابراین این گروه را طراحی کردیم و سراغ این منطقه آمدیم. ما آمدیم فرهنگ اینجا را تغییر دهیم؛ اوایلش هم خیلی سخت بود که با مردم اینجا کار کنیم، فرآیند اعتمادسازی و اینکه ما را بپذیرند خیلی طول کشید اما کمکم توانستیم با هم کار را جلو ببریم.
چرا کورهها؟
کورهها پیشنهاد من بود، چون به آن حس داشتم. پدر من در کوره زندگی میکرد و از 7 سالگی در کوره آجرپزی کار میکرد اما کمکم توانست درس بخواند، دانشگاه برود، استاد دانشگاه شود و شرایط خانوادهاش را هم تغییر دهد. پدرم در این محیط بود که توانست توانمند شود و من هم به بچهها پیشنهاد دادم که اگر بتوانیم بچههای این مناطق را توانمند کنیم خیلی خوب میشود.
اعضا را از کجا جذب کردید؟
تقریبا 90درصد این اعضای مرتبط با همیاری از طریق فضای مجازی خاصه اینستاگرام جذب شدند که حالا چیزی حدود 2000نفر حامی مالی و بیش از 100 نفر فعال میدانی داریم و در تهران، سیستان و بلوچستان و کردستان خدماترسانی میکنیم.
خب! اینجا چه کارهایی میکنید؟
ماشین رسیده بود به مقصد و امیرحسین گفت بگذار یک سامانی به بچهها بدهیم و بعد دوباره صحبت کنیم. وسط کورههای آجرپزی دفتری را راهاندازی کرده بودند که محل برگزاری گعدهها، کلاسها، مطب، باشگاه ورزشی و همه خدماتی بود که بچههای همیاری برای بچههای شمسآباد ارائه میکردند.
همه جمع شدند، دور تا دور سالن نشسته بودند و قاسمی شروع کرد به صحبت؛ اول از اعضا به خاطر خدمات یکسالهشان تشکر کرد و بعد برای قدیمیها و اعضای جدید مختصاتی از شرایط شمسآباد را توضیح داد.
«بنده یکسری اطلاعات خام در اختیار عزیزان خصوصا جدیدالورودها [بعضی میخندند] قرار میدهم تا با کلیت محیط زندگی خانوادههای تحت پوشش همیاری آشنایی ابتدایی داشته باشند. اینجا را به نام کورههای آجرپزی شمسآباد میشناسند که بهصورت مختصاتی از مناطق حاشیه جنوب غرب تهران است. گروه هدف تحت پوشش ما کودکان ٢ تا ١٨ ساله هستند که البته غالب سن کودکان تحت پوشش زیر ١٣ سال است. تعداد خانوادههای تحت پوشش ما ١٥٠ خانواده است. تعداد کودکان تحت پوشش ما 200 نفر و در حال تحصیل تحت پوشش ما ١٥٧ دانشآموز است که همه در گلدسته نزدیک کورهها هستند. تعداد زنان شاغل در کورهها حدودا ٢٠ نفر است. کل جمعیت حاضر در کورهها هم 600 نفر است. امروز روز پایانی خدماترسانی ما در سال 97 است و قرار است مثل هر سال کمپین #پا_به_پا_لبخند را اجرا کنیم».
قاسمی بعد شروع کرد به دادن یک بیلان مالی از آنچه در یکسال گذشته جذب شده و در حوزههای مختلف خرج شده است؛ برایم جالب بود که در یک جمعیت کوچک هم توجه به شفافیت مالی را در اولویت قرار داده بودند. و در آخر یک خبر خوب را به جمع گفت: «هوتن شکیبا، بازیگر خوبمان که خودش کُرد است و امسال برنده سیمرغ جشنواره فجر شد عضو همیاری شده است و در حال جمعآوری هزینه کمپین همیاری برای ساماندهی ما در کردستان است که تاکنون هم عدد خوبی را جمع کرده است». بچهها به افتخار شکیبا دست میزنند.
قاسمی بچهها را به 3 تیم تقسیم میکند تا به کار توزیع کفشها بپردازند، همراه هر تیم هم یکی از بچههای محلی که قبلا مددجوی گروه بودند و حالا مددکار شدهاند حضور دارند. من هم با گروهی که سرتیم آنها خانم پریسا ضیابخش است راه میافتم. در راه خانم ضیابخش از کلیت فعالیتهای همیاری میگوید.
ما اینجا در حوزههای آموزش تحصیلی و کمکدرسی و آموزش هنری و کلاسهای ورزشی، خدمات پزشکی، دندانپزشکی و روانشناسی، خدمات حمایتی مثل البسه، کفش و مواد خوراکی و تفریحات و اردو مثل سینما و تئاتر کار میکنیم. تلاش کردهایم بچهها را توانمند کنیم. مثلا همین علی که با تیم ما آمده [اشارهاش به پسری 18،17 ساله بود] و از بچههای خود کوره بود که ما به او میگوییم محمدامین، از بچههایی بود که 4 سال پیش جزو نخستین مددجوهای ما بود اما حالا دست راست ما در این منطقه است و خودش جزو مددکاران به حساب میآید. ما تلاش میکنیم اینجا مددجو را مددکار کنیم؛ اینها خودشان درد کشیدهاند و بیشتر هم زحمت میکشند.
هزینهها از کجا تامین میشود؟
تمام هزینههای ما را مردم تامین میکنند، از طریق کانال تلگرامی و صفحه اینستاگرام، فراخوان میدهیم و جذب پول میکنیم و البته مثل همین کاری که آقای قاسمی صبح انجام داد، دقیق گزارش مالی و عملکرد میدهیم.
به نخستین کوره میرسیم. علی از ماشین پیاده میشود، جعبه کفش را بر میدارد، بچههای قد و نیم قد صف کشیدهاند، یکی یکی کفشها را برمیدارد، اسمها روی کفشها نوشته شده است، آن را میخواند و بچهها با ذوق و شوق کفشهایشان را میگیرند و با خوشحالی به سمت اتاقکهایشان که در گوشهای از کورههای آجرپزی ردیف شده است میدوند.
کوره اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم را همین طور طی کردیم؛ یک طرف صحنه شادی بچهها بود و یک طرف گریه تازهواردهای همیاری. یکی از آنها میگفت: من تازه با این گروه آشنا شدم، نمیدانستم واقعا وضعیت اینجا اینقدر دردناک است، تحمل دیدن این بچهها را ندارم. گریهاش بند نمیآمد و خانم ضیابخش او را داخل ماشین برد تا بچهها اشکهایش را نبینند.
به قرارگاه همیاری برگشتیم. سراغ مسؤول کارگروه روانشناسی رفتم تا ببینم در اینجا چه کار میکنند. ماندانا دهنوی در این باره میگوید: «من چون خودم روانشناسی خواندهام، پیشنهاد دادم که اینجا یک تیم روانشناسی هم تشکیل شود تا بتواند درباره سلامت روان بچههای اینجا کار کند. با توجه به اینکه این مناطق به لحاظ روانی جزو مناطق پرخطر نیز به حساب میآید. با آقای دکتر «اعتماد» صحبت کردیم و ایشان مسؤولیت کار را قبول کردند و من و بیست و چند روانشناس دیگر نیز زیر نظر ایشان کار روانشناسی بالینی و درمانی را انجام میدهیم. بخشی از کار ما آموزشهای عمومی سلامت روان است که برای همه کلاسهایش را برگزار و در کنار آن غربالگری میکنیم. یکسری تستها و آزمایشها هم انجام میدهیم که اگر کسی به رواندرمانی نیاز داشته باشد مشخص شود. ما تقریبا هر دو هفته یکبار اینجا کلاسهای روانشناسی را داریم و بخشی دیگر هم جلسات تصمیمگیری است که در تهران برگزار میشود. همه بچههای اینجا در کلاسهای روانشناسی عمومیمان شرکت میکنند و حدود 40 نفر از آنها هم پس از غربالگری و تست مشخص شد نیاز به دوره رواندرمانی دارند که الان تحت درمانند».
دهنوی درباره فعالیتهای آموزشی گروه پرستو سیف را معرفی میکند. سیف فارغالتحصیل کامپیوتر و مسؤول کارگروه آموزشی همیاری است. با دست او را نشان میدهد. در حال جمع و جور کردن وسایل است، سراغش میروم و از آموزشهایی که اینجا داده میشود سوال میکنم. میگوید: «روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته کلاسهای آموزشی داریم که شامل آموزشهای تحصیلی، هنری و ورزشی است. اما بیشتر تمرکز ما روی آموزشهای تحصیلی است. ما ابتدا، میانه و انتهای سال غربالگری میکنیم تا ضعفهای تحصیلی بچههای منطقه را احصا کنیم. مبتنی بر آنچه که شیوع بیشتری داشته باشد آموزشهایمان را روی آن درس میگذاریم».
معلمها از بچههای خودتان هستند؟
معلمها از اعضای همیاری هستند و همه در حالت کلی هم شغلشان معلمی است اما اینجا بهصورت داوطلبانه و رایگان تدریس میکنند. البته ما علاوه بر آموزش عمومی تحصیلی برای بچههایی که کنکور دارند ثبتنام کلاس کنکور و آزمونها و... را هم انجام میدهیم. دختران ما اینجا خیلی درسخوان و همه معدل بالا هستند، فقط فرصتی برای عرضه و شکوفایی نیاز دارند و ما تلاش میکنیم حداقلهایی را برایشان فراهم کنیم.
علاوه بر آموزشهای درسی آموزشهای دیگری هم دارید؟
بله! البته عمده آموزشها بویژه در طول سال تحصیلی، آموزشهای درسی است اما ما گروه آموزش هنری هم داریم که هنرهای مختلف را به بچهها یاد میدهند و امکانات هنری را برایشان فراهم میکنند، مثلا نقاشی و آموزش رشتههای ورزشی داریم. حتی چند تا از بچهها کار استعدادیابی ورزشی را هم انجام میدهند. 2 تا از بچههای ورزشی ما توی حوزه فوتبال الان دارند در تیم «سایپا» بازی میکنند و یکی از بچهها در «پارس طلایی» بازی میکند. ما این بچهها را از 4 سال پیش فرستادیم کلاس فوتبال!
کار تمام شده، قاسمی دوباره از همه تشکر میکند، چند عکس یادگاری با برج و باروهای کورهها میگیرند و یک به یک خداحافظی میکنند و میروند.