printlogo


کد خبر: 208004تاریخ: 1397/12/28 00:00
رؤیای فاحش

این شنیدم پدر به فرزندش
در شب عید داد آموزش
امشب «آماده‏باش» باش پسر
حمله‏ور می‏شوند چند ارتش
اختلاط حماسه‏ها فرداست
رستم و ایلیاد و گیل گَمش
هر سه یکباره متفق شده‏اند
یورش آرند رأس ساعت شش
لشکری طالبان آجیلند
لشکری داعش چلو و خورش
ظرف پر پرتقال چون یوسف
منتها این جماعت چندش
جامه‏ی پرتقال را بدرند
چون «زلیخاله»های چاقو کش!
گفت فرزند با پدر که بیا
سر خود را گذار بر بالش
تا ز رویا رها شوی و دگر
نکنی هی خیال، پردازش
ما که در جیب‏های خالی‏مان
گرم پشتک زدن شده‏ست شپش
با چلو اختلافمان بسیار
با خورش اختلافمان فاحش
هر که مهمان خانه‏مان بشود
گیرش آید فقط نخود کشمش...
 


Page Generated in 0/0056 sec