سیدبهزاد اخلاقی: جریانهای راستگرا در سراسر اروپا در عصری که غرب دیگر تمایلی به چند جانبهگرایی ندارد با یکدیگر متحد میشوند. گفته میشود مارین لوپن و ماتئو سالوینی 2 رهبر راستگرایان ایتالیا و فرانسه در حالی با یکدیگر ملاقات کردند که راستگرایان در هیچ زمانی از تاریخ مدرن اروپا پس از جنگ دوم جهانی تا این اندازه قدرتمند نبودهاند. تمایل به جریانهای راست از آنجایی آغاز شد که سیاستهای ضدمهاجرتی احزاب راستگرا مورد اقبال عمومی قرار گرفت.
در شرایط کنونی اما مساله مهم دیگری که باید به آن توجه داشت، روندی است که برای حضور افراد ناشناخته در عرصه سیاسی آغاز شده است. تجربه اوکراین نشان میدهد اقبال به سوی افرادی که هیچ تجربه سیاسی آشکاری ندارند در اروپا وجود دارد. این افراد پروندههای فساد ندارند، بعضا از جریانهای عمومی قدرت فاصله دارند و این نبود وابستگی به آنها اجازه میدهد تصمیماتی جنجالی بگیرند. تجربهای که در آمریکا در حال حاضر در دوران ترامپ شاهد آن هستیم و به یک هنجار سیاسی در غرب مبدل شده است. این هنجار چند شاخصه مهم دارد که یکی از اصلیترین آنها پشت کردن به نهادهای بینالمللی ایجاد شده پس از جنگ دوم جهانی است که غرب را در یک هرج و مرج فرو خواهد برد و در خوشبینانهترین شرایط میتوان امیدوار بود نظم جدیدی در این بینظمی پس از یک دهه درگیری میان نهادهای قدرت شکل بگیرد. اما انتخابات 23 مه 2019 خطکشیهای جدیدی در اروپا ایجاد خواهد کرد. جریانهای راستگرا برای پیروزی در این انتخابات پارلمانی برنامهریزیهای جدی دارند، در حالی که پیروزی سنتی جریانهای چپ و سوسیالیست دیگر مانند گذشته قابل پیشبینی نیست.
حتی اگر جریانهای راستگرا به رهبری سالوینی و لوپن نتوانند اکثریت قاطع آرا را به خود اختصاص دهند اما وزنه جریان راست را در پارلمان اروپا تقویت خواهند کرد که روند تصمیمگیری را در پارلمان جدید دشوار خواهد کرد. پیروزی سالوینی در انتخابات داخلی ایتالیا بر جریان چپ را میتوان به عنوان نقطه چرخش آرای عمومی در کل قاره اروپا در نظر گرفت. تجربه تاریخی نشان داده است ایتالیا و فرانسه متاثر از یکدیگرند و عموما دولتهای مشابهی از نظر سیاسی در هر دو کشور قدرت را به دست میگیرند. سالوینی خیز مهمی را برای پیروزی در انتخابات پارلمانی اروپایی برداشته است و میتواند این مهم تهدیدی برای کل موجودیت اتحادیه اروپا باشد. پیروزی جریان راست در پارلمان اروپا روند بریگزیت را متاثر از خود خواهد کرد و حتی احتمال اخراج انگلیس از اتحادیه اروپا را نیز محتمل میکند. در شرایط کنونی در شمال اروپا نیز وضعیت تفاوتی با آنچه در جنوب در حال پیگیری است ندارد. سوئد و دانمارک نیز با رشد بیسابقه جریانهای راستگرا روبهرو بودهاند. شکستهای متعدد احزاب سوسیالیست در این کشورها نیز خود گواه این مساله است. نمونه روشن آن انتخابات گذشته سوئد است که احزاب چپگرا نتوانستند آنطور که پیشبینی میشد پیروز شوند.
جریانهای پشتپرده سیاست در قاره اروپا عموما متاثر از لابیهایی هستند که به دنبال نیل به اهداف سیاسی در عرصه بینالمللی و داخلی بوده و در حال حاضر گسستن پیوندهای گذشته و به جا مانده از دوران جنگ سرد پس از بیش از 20 سال از فرو ریختن دیوار برلین در اولویت اصلی آنها قرار دارد. به نظر میرسد اروپا نیازمند سیاست جدیدی در عرصه امنیت، اقتصاد و رفاه اجتماعی است، چرا که تهدیدهای جدید در کنار قدرتهای نوظهور، از حقایق جهان مدرن است و جریانهای چپ مدرن و سنتی دیگر پاسخگوی این دسته از نیازها نیستند. در حال حاضر سالوینی، لوپن و حزب جریان آزادی اتریش در کنار یکدیگر قرار دارند و میتوانند با این تجمیع تاثیر قابل توجهی در انتخابات آتی پارلمان اروپا داشته باشند.