printlogo


کد خبر: 208510تاریخ: 1398/1/29 00:00
اعتراض، انقلاب، انتظار

شعر معاصر در دوران پیش از انقلاب اسلامی درونمایه‌‌‌هایی پررنگ از «اعتراض به وضع موجود» دارد. اعتراضی دائمی و مستمر برای رسیدن به آرمانشهری که جز با ظهور انسان کامل تحقق نمی‌یابد. مسیر این شعر که شاید بتوان اشعاری از چهره‌‌های مطرح شعر نو را نیز در آن دسته‌‌‌بندی کرد، متاثر از موضوع انتظار است. «تو را من چشم در راهم» نیما یوشیج و «کسی که مثل هیچکس نیست» از فروغ فرخزاد که یکی از زیباترین اشعار او نیز هست، اشاره‌ای به این مهم دارد:
من خواب دیده‌ام که کسی می‌آید
من خواب یک ستاره قرمز دیده‌ام
و پلک چشمم هی می‌پرد
و کفش‌هایم هی جفت می‌شوند
و کور شوم
اگر دروغ بگویم
من خواب آن ستاره قرمز را
وقتی که خواب نبودم دیده‌ام
کسی می‌آید
کسی می‌آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست...
در سال‌های پیش از انقلاب است که چهره‌‌‌هایی نظیر دکتر شریعتی اساسا با تعابیری چون «انتظار؛ مذهب اعتراض» به این اتفاق در شعر فارسی کمک می‌کنند. پس از انقلاب اسلامی شعر انتظار از سوی شاعران جدی‌‌‌‌‌‌تر از گذشته پیگیری می‌شود. به نحوی که به جدی‌‌‌‌‌ترین درونمایه اشعار شاعران جوان در سال‌های اخیر بدل می‌شود. شاعران جوانی که به پشتوانه چهره‌‌های تاثیرگذار و دانشمندی چون طاهره صفارزاده، سیدعلی موسوی‌گرمارودی، قیصر امین‌پور، قادر طهماسبی، زکریا اخلاقی و دیگران اشعار قدرتمندی با موضوع انتظار سروده‌‌‌اند. به جنبه کنشگری و غیرانفعالی شعر صفارزاده توجه کنید که قطعا از جنبه‌‌های درس‌آموز برای شاعران جوان است:
همیشه منتظرت هستم
بی‌آنکه در رکود نشستن باشم
همیشه منتظرت هستم
چونان که من
همیشه در راهم
همیشه در حرکت هستم
همیشه در مقابله...
پویایی شعر انتظار را از همین سروده می‌توان به روشنی درک کرد. یا این سروده نیمایی «قیصر امین‌پور» که سیمای یک آرمانشهر است که پس از ظهور تحقق می‌یابد:
ای روز آفتابی!
ای مثل چشم‌‌های خدا آبی!
ای روز آمدن!
ای مثل روز، آمدنت روشن!
این روزها که می‌گذرد، هر روز
در انتظار آمدنت هستم!
اما، با من بگو که آیا
من نیز
در روزگار آمدنت هستم؟!
یا این سروده دیگر از قیصر امین‌پور که بیانگر «امید انتظار» است:
طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه چیست؟
شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر است از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آنچنان ‌که می‌دانی
کسی که نقطه آغاز هرچه پرواز است
تویی که در سفر عشق خط پایانی
تویی بهانه آن ابرها که می‌گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
تو از حوالی اقلیم هرکجا آباد
بیا که می‌رود این شهر رو به ویرانی
کنار نام تو لنگر گرفت کشتی عشق
بیا که یاد تو آرامشی‌ است توفانی
زکریا اخلاقی نیز در سروده‌ای شیوا، شیرین و امیدبخش، به موضوع انتظار از همین باب می‌پردازد:
همین است ابتدای سبز اوقاتی که می‌گویند
و سرشار گل است آن ارتفاعاتی که می‌گویند
اشارات زلالی از طلوع زاده نرگس
پیاپی می‌وزد از سمت میقاتی که می‌گویند
زمین در جست‌وجو هرچند بی‌تابانه می‌چرخد
ولی پیداست دیگر آن علاماتی که می‌گویند
جهان این بار، دیگر ایستاده با تمام خویش
کنار خیمه سبز ملاقاتی که می‌گویند
کنار جمعه موعود گل‌‌های ظهور او
یکایک می‌دمد طبق روایاتی که می‌گویند
کنون از ابتدای دشت‌‌های شرق می‌آید
صدای آخرین بند مناجاتی که می‌گویند
و خاک این خاک شاعر، آسمانی می‌شود کم‌کم
در استقبال آن عاشق‌‌‌‌‌ترین ذاتی که می‌گویند
و فردا بی‌گمان این سمت عالم روی خواهد داد
سرانجام عجیب اتفاقاتی که می‌گویند
موضوع امید البته در یکی از سروده‌‌های سیدعلی موسوی‌گرمارودی نیز پررنگ است. در یکی از اشعار از مجموعه «باغ سنگ»
می‌خوانیم:
سیه‌تر از شب دیجور ما نیست
به جز مهر رخت خورشید ما کیست؟
الا ‌ای آفتاب آشنایی
چنین در پشت ابر غم، چه پایی؟
بنه پا در رکاب مهربانی
بتاز اسب امید آسمانی
شاعر در بیت‌‌های بعدی شرایط اضطرار و اضطراب در عصر انتظار را نیز تصویر می‌کند:
الا ‌ای باغبان آسمانی
نگه کن سوی بستان گر توانی
نبینی خار در چشم گل افتاد؟
نبینی عصمت گل رفت بر باد؟
زلال چشمه‌های نور، خورشید
سحر هم جامه‌های تیره، پوشید
سپیدی‌های چشمان هم سیه شد
تپیدن‌های دل‌هامان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، تبه شد
قدم رفتار را از یاد برده
تن، استاده‌ست اما دیر، مرده
ز جسم خفته کی تابی برآید؟
زچاه مرده کی آبی برآید؟
همی تا سوختن گیرد، دلی نیست
برای ساختن آب و گلی نیست
شب است و شب، سیاهی و سیاهی
غم و غم، بی‌پناهی، بی‌پناهی
ریا بر گِرد دل‌ها بسته پرچین
به ژرف چشم‌ها بیزاری و کین
نهال مردمی از بیخ چیده
شرف در کنج غم، عزلت گزیده
چراغ راستی هم بی‌فروغ است
چراغی نیست خود، این هم دروغ است
دلی از غم در این دنیا جدا نیست
جهان با چهر لبخند آشنا نیست
تو بازآ، تا دگر جان باز آید
خدا برگردد، انسان باز آید
در کنار این نام‌‌های استوار شعر فارسی معاصر می‌توان از ده‌ها شاعر از دست رفته و سالخورده و جوان نام برد که اشعاری با قوت و قدرت در باب انتظار دارند.


Page Generated in 0/0070 sec