printlogo


کد خبر: 208861تاریخ: 1398/2/9 00:00
مزایده تاریخ در بازار قدرت

صادق فرامرزی: 1- «دیروز گاو سنگی بزرگی را که در روزهای اخیر پیدا شده است، با تاسف تماشا کردم؛ حدود 12 هزار کیلو وزن دارد. تکان دادن چنین توده‌ عظیمی غیرممکن است. بالاخره نتوانستم بر خشم خود مسلط شوم، پتکی به دست گرفتم و به جان سرستون سنگی افتادم و با عصبانیت ضرباتی به او زدم. سرستون در نتیجه ضربات پتک مثل میوه رسیده از هم شکافت، یک تکه سنگ بزرگ از آن پرید و از جلوی پای ما رد شد، اگر با چالاکی خود را کنار نمی‌کشیدم، پای‌مان را خرد می‌کرد». این بند تلخ از خاطرات «ژان دیولافوا» زمانی تلخ‌تر می‌شود که مکان رخداد آن را متوجه شویم، بله! متاسفانه این تنها نقطه‌ای کوچک از خاطره یک فرانسوی از حضورش در کاخ آپادانای شوش در حین حفاری و کاوش برای کشف آثار باستانی است که در نهایت عمده آنها سر از موزه لوور فرانسه در آوردند. اسفند سال 96 و زمانی که رئیس موزه لوور در برابر یکی از خبرنگاران که با بازخوانی این بخش از خاطرات «ژان دیولافوا» نظرش را جویا شده بود قرار گرفت، پاسخی متکبرانه داد و گفت: «در مورد ایران این اقدام کاملا قانونی بوده و حضور باستان‌شناسان به دعوت طرف ایرانی بود. اواخر قرن 19 باستان‌شناسان فرانسوی به ایران آمدند و سال‌های بسیار زیادی در ایران به کاوش پرداختند، آثاری از این کاوش‌ها به موزه ملی ایران آمد و آثاری نیز به ‌عنوان تشکر به لوور اهدا شد. دولت وقت ایران در آن زمان به‌ دلیل حجم بسیار زیاد آثار کشف‌شده از فرانسه قدردانی کرد».
2- لووُر، لووِر، لور، لوبر و «لوور»، شاید این گاف یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی را بتوان آخرین اتفاق ثبت شده در «حافظه جمعی» ایرانیان با محوریت تاریخ و میراث باستانی کشور دانست؛ مزاحی تلخ که در آن بیگانگی از تاریخ و میراثی غارت شده موج می‌زد. این طبیعی است که یک انسان حتی در عالی‌ترین سطوح حکومتی نیز به موزه‌گردی و گشت و گذار فرهنگی علاقه‌ای نداشته باشد و اسم مشهورترین موزه جهان را نداند، شاید شبیه آن باشد که یک نفر هیچ‌وقت با نام «سانتیاگو برنابئو»، «آلیانس آرنا»، «جوزپه مه‌آتزا» و... به‌عنوان مشهورترین استادیوم‌های جهان مواجه نشود. اما حکایت این گاف فراتر از یک اشتباه تایپی آنچنان که خود نماینده مورد نظر مدعی بود یا عدم علاقه به تاریخ و موزه‌گردی آنچنان که به اذهان متبادر شد، خلاصه‌ای از فراموشی یک واقعه روی‌داده یعنی غارت بخش عمده آثار باستانی کشورمان است. کنار آمدن با این واقعه تلخ آنقدر نهادینه شده که حتی محل نمایش این جنایت برای بسیاری نه تنها شناخته شده نیست که حتی به گوش‌شان هم نرسیده است؛ عادت به از دست دادن یک تملک تاریخی که حالا با افتخار اجازه نمایش موقت آن را به دست می‌آوریم و آن را بخشی از پیروزی‌های دیپلماسی خود تصور می‌کنیم.
3- آتش‌سوزی کلیسای قدیمی نوتردام پاریس فراتر از جنجال خبری و مراتب تاسفی که از سمت تعداد زیادی از روسای ملل مختلف ابراز شد، می‌توانست جرقه‌ای از میزان زیاد حساسیت‌زدایی ایرانیان نسبت به گذشته‌ای غارت شده باشد. فراموش کردن ساده آنچه در سده نوزدهم و بیستم بر میراث باستانی گذشت شاید یکی از روشن‌ترین نشانه‌ها نسبت به فراموشی ملی پیرامون بخشی از عواقب نفوذ گسترده دولت‌های خارجی در خاک ایران باشد. حساسیت عمومی در میان نخبگان اجتماعی جهت اثبات مودت میان خود و یک میراث سوخته در پایتخت فرانسه هرچند می‌تواند نشانه‌ای از فرهنگ‌دوستی هر انسان علاقه‌مند به تاریخ باشد اما به شکلی برجسته ادله‌ای از بی‌اعتنایی نسبت به میراث غارت شده‌ای است که برای نمایش چند ماهه آن باید سال‌ها مذاکره کرد و تعهد داد. اما روی حزن‌آور دیگر این مساله را می‌توان در شکل یافتن یک موج ناسیونالیسم نژادپرستانه حول تاریخ ایران باستان دانست که مدعیان و قهرمانان خود را در قالب کسانی تعریف می‌کنند که بیشترین نقش را در تاراج میراث باستانی این کشور داشته‌اند. عدم بازخوانی صحیح تاریخ قاجار و پهلوی و کفایت به برخی وجوه سیاسی کلان این حکومت‌ها باعث شده امروزه روز عدم اطلاع از ملیت‌زدایی شکل گرفته در برهه استبداد پهلوی خود را با بازتولید یک نوستالژی ناسیونالیستی و نژادی تبدیل به جریانی مدعی ایران‌دوستی و میراث‌دار بودن تاریخ غنی کشورمان کند. نوتردام در آتش سوخت ولی این آتش‌سوزی تبدیل به محلی برای انسجام ملی فرانسوی‌ها نسبت به گذشته تاریخی‌شان شد اما میراث غارت شده تاریخی ایران که به بهای عدم کفایت حکام به تاراج رفت حتی در جهت تبیین عاملیت بیگانگان در یک عقب‌ماندگی تاریخی مورد بازخوانی ایرانیان قرار نگرفته است. در این میان شاید مهندسی معکوس روند این تاراج کمکی برای یافتن جعبه سیاه تاریخ کشورمان باشد.
 


Page Generated in 0/0118 sec