printlogo


کد خبر: 209485تاریخ: 1398/2/25 00:00
نقدی طبیعت‌گرایانه بر مجموعه شعر «زاگرس بی‌گوزن من» سروده «امیر بختیاری»
مرثیه بلند طبیعت

حمیدرضا شکارسری: در یک تقسیم‌‌‌بندی بسیار ساده عناصری را که ساخته دست انسان نیست و بی‌دخالت بشر در جهان موجود شده است می‌توان عناصر طبیعی دانست و بر عکس هر چه را که ساخته دست بشر باشد و توسط انسان موجود شده باشد می‌توان عناصر غیرطبیعی و مصنوع نامید‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. طبیعت در شکل‌‌‌گیری ساختار ذهنی انسان سهمی عمده دارد، چرا که در تشکل زبان و لاجرم در تشکل تفکر و اندیشه او ایفای نقش می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. این همه از آنجا ناشی می‌شود که خود انسان موجودی طبیعی است و خودآگاه یا ناخودآگاه به طبیعت احساس قرابت و نزدیکی می‌کند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. در این راستا آفریده‌‌های ذهنی او هم از رنگ و صدا و طعم و بو و در یک کلام طبیعت الهام گرفته است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. شعر از جمله این آفریده‌هاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. در شعر فارسی از بدو پیدایش تا اکنون حضور روشن و بارز طبیعت در سروده‌‌های شاعران  را فراوان مشاهده می‌کنیم که البته در دوران مختلف نحوه بروز متفاوتی داشته است؛‌‌‌‌‌‌ گاه در دوره سبک خراسانی متکی بر وصف و گاه در دوره عراقی متکی بر سمبل‌گرایی و گاه در روزگار ما تلفیقی از وصف و نمادگرایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
در شعر شاعران مختلف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، میزان متفاوتی از طبیعت‌گرایی مشاهده می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. نیما را یک طبیعت‌گرای حرفه‌ای می‌دانیم، حال آنکه سپانلو یا نصرت رحمانی را شاعران شهری می‌شناسیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. سپهری بسیار بیشتر از فروغ به طبیعت اشاره می‌کند و مشیری و نادرپور بیشتر از رویایی و احمدرضا احمدی...
طبیعت‌گرایی «امیر بختیاری» از نام مجموعه شعرش شروع می‌شود: «زاگرس بی‌گوزن من».
به ندرت می‌توان شعری را در این مجموعه یافت که فاقد عناصر طبیعی باشد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. شعر «بختیاری» در واقع سوگ بر طبیعت است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. طبیعتی که بود و دیگر نیست یا طبیعتی که دیگر چنان که پیش از این بود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، نیست:
«شیر سنگی به پای شکسته‌‌‌‌اش نگاه می‌کند/ و از بلوط‌ها/ سه چیز مانده است/ سنجاب بی‌بلوط/ زاگرس بی‌بلوط/ و من/ که صدای گنجشک در می‌آورم/ برای خاکستر شاخه‌ها/ صدای رود/ برای خاک»
چنین بیان ویژه‌ای‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، رهیافتی است به نگاه منتقدانه شاعر به مدرنیته و جهان مدرن که مسبب اصلی نابودی و نیستی طبیعت انگاشته می‌شود‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. از این منظر می‌توان اشعار او را متن‌‌‌هایی مدرن خواند که در واقع مرثیه‌ای بر سنت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، با ته رنگی از رمانتیسم به حساب می‌آیند:
پرنده‌ها دیگر در روزنامه غذا می‌خوردند/ در روزنامه می‌خوابیدند/ در روزنامه مرده بودند/ در روزنامه نوشته بودند/ «سیگار بیشتر از جنگ‌‌های جهانی آدم کشته است»
طبیعت در حال زوال لوکیشن اصلی شعرهای «بختیاری» است و به این ترتیب می‌توان نمود طبیعت در شعرهای او را به 2 گونه تقسیم کرد:
توصیفی: وصف طبیعت و چنانکه ذکر شد تمرکز بر خطراتی که دامنگیر آن شده است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. به همین علت است که توصیف «بختیاری» از طبیعت با توصیف شاعرانی چون منوچهری دامغانی و حتی نیما یوشیج متفاوت است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. او نه چون منوچهری صرفا دنبال وصف شاعرانه طبیعت است و نه چون نیما طبیعت را دست‌مایه شعر سمبلیکی‌‌‌‌اش برای بیان حرف‌‌های سیاسی و اجتماعی‌‌‌‌اش می‌کند:
«پوست هوا را کشیده بودم/ تا با چند ضربه/ رقص را/ در درختان کم خون فصل زنده کنی/ عروس کدام قنات شده بودی؟/ روح زمین دستانش را بالا آورده/ و چهره هزار روستا/ در آن پیداست/ متروک و ترک خورده/ خالی از پرنده و گندم»
مضمونی: استفاده از عناصر طبیعی برای مضمون‌آفرینی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌. شعر اصلا راجع به طبیعت نیست اما از عناصر طبیعی برای ساختن تصویرها و آفریدن مضمون‌‌های آن بهره‌برداری می‌شود، درست مثل استفاده ماهرانه فرخی سیستانی از عنصری طبیعی چون بهار در مدح یمین‌الدوله سلطان محمود غزنوی:
«بهار از عارض خوبش همانا نسبتی دارد
که ایدون دلگشا و دلپذیر و دلستان باشد»
اما «بختیاری» در بیان مضمونی دیگر در ساحتی دیگر مثلا در مرثیه‌ای بر شاعری چون غلامرضا بروسان می‌نویسد:
«پدربزرگ را به پهلوی راست خواباندیم/ درختان را به پهلوی چپ/ در این شب بی‌سایه/ پهلو به پهلو می‌شویم/ اما خواب‌مان نمی‌برد»
***
به‌رغم نشانه‌‌‌هایی بومی می‌توان شعرهای «زاگرس بی‌گوزن من» را شعرهایی جهانی دانست که مخاطب خاصی را هدف نگرفته و ترجمه‌پذیری اغلب شعرها که مدیون زبانی با دکلماسیون محاوره است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، به این درک و تفاهم جهانی کمک می‌کند.


Page Generated in 0/0221 sec