printlogo


کد خبر: 209881تاریخ: 1398/3/5 00:00
بازنده‌های ترحم‌برانگیز

امیر استکی: انسان‌هایی که تلاش‌شان یا ایده‌های‌شان شکست می‌خورد 2 راه عمده و بدیهی خواهند داشت؛ یا می‌پذیرند و گزینه‌های بعد از پذیرش را طی می‌کنند یا نمی‌پذیرند و بیراهه‌های پس از آن را گز می‌کنند. مثلا رئیس‌جمهوری که ایده‌هایش شکست خورده و حتی در تدبیر امور پیش پا افتاده کشور خود هم عاجز و ناکارآمد است، چگونه باید رفتار کند؟ مردانه‌اش همان پذیرش شکست است. حالا یا می‌شود ادامه داد و کار را بهتر پیش برد یا نمی‌شود اما بیراهه انکار شکست و به گردن دیگران انداختن تقصیرها، جز ترحمی دلسوزانه، چیز بیشتری را در میان ناظران بر نخواهد انگیخت. این نوع رفتار را در زندگی معمولی، تیپ رفتاری انسان‌های بازنده یا لوزر معرفی می‌کنند. اطراف همه ما مملو از چنین انسان‌هایی است. خود ما هم شاید به نحوی چنین رفتارهایی داشته باشیم. این رفتارها همه معطوف به گذشته است. سخن گفتن از اشتباهات و اما و اگرهای فراوانی  که برای روزهای از دست رفته می‌شود دست و پا کرد. اگر زمین فلان جا را نفروخته بودم، اگر فلان زمین را خریده بودم، اگر فلان کس به من می‌گفت که فلان تصمیم را نگیرم، اگر فلان مقام مسؤول جلوی رخ دادن فلان حادثه را می‌گرفت، آنگاه هزاران اتفاق دیگر نمی‌افتاد و قس علی هذا. این حالات را شاید همه کم و بیش تجربه کنیم اما باید بدانیم بسیاری از این حالات ناشی از وارونه کردن سیر حوادث و تعدادی نیز برای فرار از پذیرش شکست و ناکارآمدی است.
برجام در معنای موسع خود برآمده از ایده‌های بخش بزرگی از نخبگان جمهوری اسلامی بود؛ تمنایی برای عادی‌سازی رابطه با جهان بیرون از ایران- در حقیقت آمریکا- و همزمان حفظ امتیازات برآمده از ساحت جمهوری اسلامی! هم خدا و هم خرما. ساده‌لوحانه و مردم‌فریبانه اما بشدت تبلیغ شده به نحوی که در سال‌های ابتدایی دولت جناب روحانی کمترین انتقادها به این ایده‌ها چنان با هجمه‌های شدید از چندین جهت مواجه می‌شد که فرد یا گروه منتقد باید قید حداقل آبروی خود را برای پافشاری بر ادامه منطقی انتقادش می‌زد. کما اینکه برچسب دلواپس هنوز هم به شکل یک فحش رکیک سیاسی توسط اصلاح‌طلبان و معتدل‌مردان، برای منکوب کردن رقبا به کار گرفته می‌شود، در حالی که این دلواپسان از معدود نیروهای سیاسی جمهوری اسلامی هستند که در 40 سال اخیر یک پیش‌بینی  محقق شده انجام داده‌اند. این تحلیلگران که اکنون باید گرامی داشته شوند، کماکان با چوب لعن و نفرین لوزرهای فسیل‌شده رانده می‌شوند. بهانه‌جویی و یافتن مقصری غیر از خود، بزرگ‌ترین ویژگی این افراد است. اینها بازندگانی هستند که ذره‌ای تقصیر در این شکست کلان برای خود متصور نیستند. از طرف دیگر به جد به دنبال یافتن شریک برای وضعیت خود هستند و سیاست‌ورزی در ایران را به ساحت دعواهای خاله‌زنکانه تقلیل داده‌اند. اکنون این افراد و شرکای منطقی‌شان در اروپا که همان فعالان سیاسی رسانه‌ای فراری باشند، به دنبال این هستند که نقش دولت روحانی و خود را در این زمینه کمرنگ کنند و تقصیرات را به گردن رهبر انقلاب بیندازند که چرا ایشان که با تصویب برجام همراه بوده‌اند، اکنون خود را بدبین و مخالف آن جلوه می‌دهند؟ این اگر استدلال خاله‌زنکانه نیست پس چیست؟ رهبر انقلاب در همه سال‌هایی که بر مسند راهبری انقلاب اسلامی تکیه ‌زده‌اند، استفاده از اختیارات و توان قانونی خود را همراستای برنامه‌های کلان دولت‌های برآمده از رای مردم تنظیم کرده‌اند و مگر در موارد خاص در زمینه اجرا و ایده‌های اجرایی وارد عمل نشده‌اند. اگر این مساله بر خلاف این بود حداقل یک دولت در جمهوری اسلامی نمی‌توانست عمر خود را به انتها برساند. دولتی که به احتمال بسیار زیاد همین دولت کنونی با حجم عظیمی از ناکارآمدی و ناتوانی ‌بود. مثل رفتار رهبر انقلاب در این زمینه‌ها، رفتار پدری است که نمی‌پسندد در رفتار فرزند به سن بلوغ رسیده خود دخالت کند، اگرچه می‌بیند و می‌داند او مسیر کاملا صحیحی را در پیش نگرفته است. این فرزند بعد از اینکه در راهی که انتخاب کرده بود به مشکل برخورد، اگر شخصیتی بازنده داشته باشد، پدر خود را مقصر اصلی می‌داند. آن هم با این استدلال که او که می‌دانست و می‌توانست چرا جلوی مرا نگرفت؟ در صورتی که پدر برای فرزندی که از آینده‌نگری او امتناع دارد، به واقع کاری نمی‌توانسته انجام دهد، آن هم به این دلیل ساده که در او پذیرشی نمی‌دیده است و امتناع از او یک میل عقده‌وار سرکوب شده را در او بیدار می‌کرده است. رهبر انقلاب هم بارها در زمانی که نطفه برجام در حال انعقاد بود با چنین استدلالاتی سعی در روشن کردن موضع‌شان نسبت به کل ماجرا داشتند. ایشان خود را «بدبین نسبت به حسن‌نیت آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها» نشان دادند و مذاکره کردن را با توجه به تمنایی که در میان عمده نخبگان جمهوری اسلامی برای سازش می‌دیدند، بر مقاومتی که حقش ادا نمی‌شد، ترجیح دادند. خوارج در زمان امام علی(ع) نیز با استدلال‌هایی از همین نوع بر امام شوریدند که چرا علی که می‌دانست پایان ماجرا چیست، در برابر فشار قسمت عمده لشکر خود تسلیم شد و تن به مصالحه داد. این قصه را هزاران بار با اشک و حسرت شنیده‌ایم و این‌بار در کشور خود شاهد تکرار آن هستیم. رسانه‌ای مانند بی‌بی‌سی «که به علت ماهیت دولت انگلستان و کلا اروپای الیگارش، به نحوی آشکار و پنهان با نیروهای سیاسی در معنای کلان محافظه‌کار همسو است» پرچمدار خوارج وطنی شده است و هیچ بدش نمی‌آید شکست دسته‌جمعی از آمریکایی‌ها را به گردن کس دیگری غیر از مقصران اصلی آن بیندازد. لوزرها در عالم واقع بیشتر ناله می‌کنند؛ ناله‌هایی که رنگی از پذیرش اشتباهات را در خود دارد ولی گونه‌ای از آنها پرخاشگرانی فرافکن هستند که ساحت خود را از اشتباه مصون می‌دارند و کم بودن اختیارات و امکانات را مشکل اساسی خود می‌دانند. آنها حتی اگر از تنظیم قیمت سیب‌زمینی و پیاز هم در دولتی که زمام اختیارش را در دست دارند ناکام باشند، باز هم مشکل را در جایی خارج از خود می‌بینند. دیوار حاشا نیز که به قول قدما بلند و آسمان و ریسمان هم که تا دل‌تان بخواهد پهناور و عریض است. به قول یکی از جامعه‌شناسان سیاسی کشور، دولت جناب روحانی دولت اختتامیه است و کاش پیش از آنکه کار بیش از این بیخ پیدا کند، این عزای اختتامیه تمام می‌شد، چرا که این روند فقط یک حکومت را به چالش نکشیده است، بلکه یک ملت را با صورت به سمت خاک سیاه فلاکت می‌کشاند.
 


Page Generated in 0/0069 sec