حمیدرضا شکارسری: هیچ شعری بدون نسبت با سنت قابل خواندن و درک نیست. هر شعر در برقراری ارتباط با سنت ادبی پیش از خود 3 وضعیت دارد:
گروهی از شعرها کاملا بر بوطیقای سنت منطبق میشوند و فاصلهگیری یا فراروی از سنت را به هیچ وجه مجاز نمیدانند.
گروهی دیگر از شعرها بر بخشی از بوطیقای سنت منطبق میشوند و از بخشی دیگر فاصله میگیرند و فراروی میکنند.
گروه آخر شعرها اساسا تمام بوطیقای سنت را رد میکنند و کاملا از آن فاصله میگیرند و از کل آن فراروی میکنند.
این موقعیت درباره قالبی چون غزل طی چند دهه اخیر بسیار جالب و تاملبرانگیز است. گروهی از غزلها کاملا سنتیاند و چه در حوزه زبان و بیان و چه در حوزه ساختار و فرم، کهنه یا کهن به نظر میرسند. گروهی دیگر از غزلها در حوزه زبان و بیان، نو شده و امروزین به نظر میرسند اما در فرم و ساختار از بوطیقای سنت غزل تبعیت میکنند. (غزل نوقدمایی)
گروه آخر از غزلها هم در حوزه زبان و بیان و هم در فرم و ساختار، نو و حتی میتوان گفت کاملا بیسابقه به نظر میرسند. «کبری موسویقهفرخی» در مجموعه غزل «اقلیماه» از سنت غزل فرارویهایی میکند اما در کل به فرم و ساختار غزل سنتی فارسی وفادار میماند و بهرغم ظهور نوگراییهایی در فرم و ساختار غزلش میتوان رویکرد او را در غزلهای این مجموعه نوقدمایی دانست. رویکردی که با خلق تصاویر و مضامینی بدیع در ابیات، غزل را به مجموعهای از شاهبیت تبدیل میکند بیآنکه به پراکندگی احتمالی آنها توجه شود یا به ارتباط عمودی آنها اعتنایی شود. از این منظر قدرت مضمونپردازی و تصویرسازی «موسوی» در پردازش غزلی جذاب و خواندنی نقشی غیرقابل انکار دارد؛ نقشی که تقریبا در تمام غزلهای این مجموعه بخوبی ایفا شده است. در واقع موسوی را میتوان از شاخصترین غزلسرایانی دانست که طی 2 دهه گذشته و پس از طی تجربه سخت غزل نو، بازگشتی آشتیجویانه به سنت غزل فارسی داشتهاند و اتفاقا طیف وسیعی از مخاطبان شعر کلاسیک را با خود همراه ساختهاند. گفتنی است شاعر «اقلیماه» در تک و توک غزلهایی که به جای ساختار عرضی به محور عمودی شعرش اندیشیده است، به جای ابیات درخشان، قطعه شعری درخشان آفریده است که نمیتوان تکتک ابیاتش را جدا از کلیت غزل خواند. غزلهایی که پهلو به پهلوی غزل نو و روایی و به تعبیری غزل پیشرو میزند:
«از رادیو صدای زنی میرسید که
سرگرم بود با خوش و بش با مخاطبش
اما چرا مخاطب دیرآشنای او
هرگز نمیرسد به قرار سر شبش؟»
ملاحظه میشود که بدون خواندن کل غزل ابیاتی از آن معنا و مفهوم کامل و رسایی ندارد. غزل به صراحت میگوید یا تمام مرا بخوان یا هیچ!
«اقلیماه» مخاطب را بیدرنگ به یاد «اقلیما» دختر زیبای حضرت آدم و خواهر قابیل میاندازد. این تداعی، خوانش مخاطب را با انتظار تظاهرات زنمدارانه همراه میاندازد که البته بیپاسخ نمیماند ولی چندان هم فراگیر نیست. به عبارت دیگر درونمایههایی دیگر چون عشق، مرگ، روزمرگی و ابتذال روزمرگی در بستری از بیاعتنایی به مسائل اجتماعی و سیاسی، مجال چندانی برای نمایش تمایلات فمینیستی باقی نمیگذارد. تمایلاتی که البته هرگاه فرصت بروز یافتهاند به غزل جانی تازه بخشیدهاند. در این مواقع کاراکتر زن عاشقی یا معشوقی منفعل نیست و کنشمند عمل میکند:
«در من چه زنهایی که از مردن نمیترسند
از استخوان دانهای بیروزن نمیترسند
هرچند گیسو- بیدهایی نازک اندامند
از بادهای مرگ- آبستن نمیترسند»
«چقدر من میخواهم کمی خودم باشم
زنی که مثل صدایش رهاست چارقدش»
شاید با گزینشی دقیقتر کلیت این مجموعه میتوانست همچون کتاب عمل کند و فراتر از یک جنگ یا مجموعه شعر، در انتها تصویرگر کاراکتری باشد که هویت اجتماعی و نه صرفا هویت شاعرانهاش موجب خلق شعر شده است. با این همه هویت شاعرانه «موسوی» حتی به تنهایی، چنانکه ذکر شد با تکیه بر قدرت تخیل و تصویرسازی و مضمونپردازی، غزلهایی شنیدنی با ابیات و لحظاتی گاه شگفت آفریده است:
«سکهام ناچیز بود و پیرمرد دوره گرد
در بساطش هر چه گشت از مرگ ارزانتر نداشت»
«ابر، تنهایی کشدار دلم تا صبح است
حیف باران که به گلهای پتو میریزد»
تصاویر و مضامینی که در ویترین موسیقایی متنوعی عرضه میشود. تنها 48 غزل اما در 12 وزن عروضی متفاوت در غزلهایی که بیش از نیمی از آنها مردفند.