printlogo


کد خبر: 210148تاریخ: 1398/3/13 00:00
تجریش آخر کوچه فردوسی!

پس از حوادث خونین 15 خرداد 1342 و دستگیری امام(ره) و انتقال به زندان تهران، سرانجام بر اثر مقاومت مردم مسلمان و پیگیری مراجع عظام، در 16 فروردین 1343 به حوزه علمیه قم مراجعت کردند. آن هنگام جلال آل‌احمد در مکه مکرمه بود  و پس از مراجعت، کتاب «خسی در میقات» را نوشت. او با شنیدن خبر آزادی امام(ره) نامه‌ای از مکه نگاشت و فرستاد که در بیت ایشان در قم بین اوراق و مدارک امام نگهداری می‌شد و در یورش ماموران ساواک به بیت ایشان در سال 1345 به یغما رفت و به دستور ساواک، اصل آن در پرونده جلال آل‌احمد بایگانی شد. اداره کل سوم در نامه‌ای به ریاست ساواک تهران ضمن اعلام کشف نامه جلال، خواستار سوابق روابط جلال با امام می‌شود. متن نامه به این شرح است:
مکه- روز شنبه 31 فروردین 1343/  8 ذی‌حجه 1383
آیت‌اللها!
وقتی خبر خوش آزادی آن حضرت تهران را به شادی واداشت، فقرا منتظرالپرواز(!) بودند به سمت بیت ‌الله، این است که فرصت دستبوسی مجدد نشد. اما اینجا دو سه خبر اتفاق افتاده و شنیده شده که دیدم اگر آنها را وسیله‌ای کنم برای عرض سلامی، بد نیست.
اول اینکه مردی شیعه جعفری را دیدم از اهالی الاحساء
- جنوب غربی خلیج‌فارس، حوالی کویت و ظهران- می‌گفت 80 درصد اهالی الاحسا و ضوف و قطیف شیعه‌اند و از اخبار آن واقعه‌ مولمه 15 خرداد حسابی خبر داشت و مضطرب بود و از شنیدن خبر آزادی شما شاد شد. خواستم به اطلاع‌تان رسیده باشد که اگر کسی از حضرات روحانیان به آن سمت‌ها گسیل بشود، هم جا دارد و هم محاسن فراوان.
دیگر اینکه در این شهر شایع است که قرار بوده آیت‌الله حکیم امسال مشرف بشود ولی شرایطی داشته که سعودی‌ها دوتایش را پذیرفته‌اند و سومی را نه. دوتایی را که پذیرفته‌اند داشتن محرابی برای شیعیان در بیت‌الله - و تجدید بنای مقابر بقیع- و اما سوم که نپذیرفته‌اند، حق اظهار رای و عمل در رویت هلال. به این مناسبت حضرت ایشان خود نیامده‌اند و هیاتی را فرستاده‌اند گویا به ریاست پسر خود. خواستم این دو خبر را داده باشم. دیگر اینکه گویا فقط 2 سال است که به شیعیان در این ولایت حق تدریس و تعلیم داده‌اند. پیش از آن حق نداشته‌اند. دیگر اینکه «غرب‌زدگی» را در تهران قصد تجدید چاپ کرده بودم با اصلاحات فراوان، زیر چاپ جمعش کردند و ناشر محترم متضرر شد. فدای سر شما. دیگر اینکه طرح دیگری در دست داشتم که تمام شد و آمدم، درباره‌ نقش روشنفکران میان روحانیت و سلطنت و توضیح اینکه چرا این حضرات همیشه در آخرین دقایق طرف سلطنت را گرفته‌اند و نمی‌بایست. اگر عمری بود و برگشتم تمامش خواهم کرد و به حضورتان خواهم فرستاد. علل تاریخی و روحی قضیه را گمان می‌کنم نشان داده باشم. مقدماتش در غرب‌زدگی ناقص چاپ اول آمده، دیگر اینکه امیدوارم موفق باشید.
والسلام
جلال آل‌احمد
بعدالتحریر: همچنانکه آن بار در خدمت‌تان به عرض رساندم فقیر گوش به زنگ هر امر و فرمانی است که از دستش برآید. دیده شد گاهی اعلامیه‌ها و نشریاتی به اسم و عنوان حضرات در می‌آید که شایستگی و وقار نداشت. نشانی فقیر را هم حضرت صدر می‌داند و هم اینجا می‌نویسم:
تجریش آخر کوچه‌ فردوسی.


Page Generated in 0/0057 sec