خدایا! تو را شکر میکنم که از پوچیها و ناپایداریها و خوشیها و قید و بندها آزادم نمودی و مرا در توفانهای خطرناک حوادث رها کردی و در غوغای حیات، در مبارزه با ظلم و کفر، غرقم نمودی و مفهوم واقعی حیات را به من فهماندی، فهمیدم که سعادت حیات، در خوشی و آرامش و آسایش نیست، بلکه در درد و رنج و مصیبت و مبارزه با کفر و ظلم و بالاخره شهادت است. خدایا! تو را شکر میکنم که اشک را آفریدی که عصاره حیات انسان است، آنگاه که در آتش میسوزم، یا در شدت درد میگدازم یا در شوق زیبایی و ذوق عرفانی آب میشوم و سروپای وجودم روح میشود، لطف میشود، عشق میشود، سوز میشود، و عصاره وجود به صورت اشک، آب میشود و به عنوان زیباترین محصول حیات که وجهی به عشق و ذوق دارد و وجهی دیگر به غم و درد، بر دامان وجود فرو میچکد. اگر خدای بزرگ از من سندی بطلبد، قلبم را ارائه خواهم داد، و اگر محصول عمرم را بطلبد، اشک را تقدیم خواهم کرد.
خدایا! تو مرا اشک کردی که همچون باران بر نمکزار انسان ببارم، تو مرا فریاد کردی که همچون رعد بر توفان حوادث بغرم.
تو مرا درد و غم کردی تا همنشین محرومان و دلشکستگان باشم، تو مرا عشق کردی تا در قلبهای عشاق بسوزم.
تو مرا برق کردی تا در آسمان ظلمتزده بتازم، و سیاهی این شب ظلمانی را بدرم.
تو مرا زهد کردی که هنگام درد و غم و شکست و فشار و ناراحتی، وجود داشته باشم، و هنگام پیروزی و جشن و تقسیم غنائم، دامن خود برگیرم و در کویر تنهایی با خدای خود تنها بمانم. غم و درد؛
خدایا! تو را شکر میکنم که غم و دردهای شخصی مرا که کثیف و کشنده بود از من گرفتی و غمها و دردهای خدایی دادی که زیبا و متعال بود. خدایا! تو تار و پود وجود مرا با غم و درد سرشتی، تو مرا به آتش عشق سوختی، در کوره غم گداختی، در توفان حوادث ساختی و پرداختی، تو مرا در دریای مصیبت و بلا غرق کردی، و در کویر فقر و حرمان و تنهایی سوزاندی. خدایا! تو را شکر میکنم که سنگ زیرین آسیا کردی، و به من قدرت تحمل دادی که این همه درد و فشار را که در تصور نمیگنجید، بر قلب و روحم حمل کنم، از مجالس جشن و شادی بگریزم و به مراکز خطر و بلا و درد و رنج پناه برم.
خدایا! تو را شکر میکنم که غم را آفریدی و بندگان مخلص خود را به آتش آن گداختی و مرا از این نعمت بزرگ توانگر کردی.
خدایا! در غم و درد شخصی میسوختم، تو آنچنان در دردها و غمهای زجردیدگان و محرومان و دلشکستگان غرقم کردی که دردها و غمهای شخصی را فراموش کردم. تو مرا با زجر و شکنجه همه محرومان و مظلومین تاریخ آشنا کردی، از این راه تو علی را به من شناساندی، تو مرا با حسین آشنا کردی، تو دردها و غمهای زینب را بر دلم گذاشتی، تو مرا با تاریخ در آمیختی و من خود را در تاریخ فراموش کردم، با ازلیت و ابدیت یکی شدم و از این نعمت بزرگ تو را شکر میکنم.
خدایا! تو را شکر میکنم که به من درد دادی و نعمت درک درد عطا فرمودی، تو را شکر میکنم که جانم را به آتش غم سوزاندی و قلب مجروحم را برای همیشه داغدار کردی، دلم را سوختی و شکستی، تا فقط جایگاه تو باشد.
*بخشی از مناجات شهید چمران