printlogo


کد خبر: 211429تاریخ: 1398/4/22 00:00
در ماجرای نشست غیرمتعهدها در بغداد، یک قهرمان نظامی چگونه دست دیپلماسی را گرفت
پرنده‌ای در آسمان بغداد

گروه یادآور: «حتی پرنده‌ای جرأت ندارد در آسمان بغداد پرواز کند.» رژیم بعث با تکرار این جمله در رسانه‌ها، تلاش می‌کرد بغداد را برای برگزاری هفتمین کنفرانس سران جنبش غیرمتعهدها امن نشان دهد. صدام به دنبال این بود با برگزاری این کنفرانس در بغداد، شرایط سیاسی را به نفع خود تغییر دهد. او در مصاحبه با روزنامه «الدوره» گفته بود: «این جنگ به‌خاطر فتح و تصرف چند صد کیلومتر اراضی خاک ایران نیست و همه‏ چیز محدود به اهداف نظامی نمی‌شود، بلکه این جنگ به‌خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران است». صدام برای رسیدن به این هدف، به غیر از حمله نظامی از فشارهای سیاسی و جلب حمایت کشورهای دیگر در منطقه و جهان برای ادامه تجاوز به ایران استفاده می‌کرد. تا پیش از آزادسازی خرمشهر، رژیم بعث به دلیل تصرف بخش‌هایی از خاک ایران و داشتن دست برتر در جنگ، می‌توانست از فشارهای سیاسی نیز بهره ببرد اما با آزادسازی خرمشهر در خرداد 61، اوضاع بین‌المللی و تحلیل‌ها درباره جنگ ایران و عراق تغییر کرد. نگرانی از شکست رژیم بعث باعث شده بود برخی کشورها تقاضای آتش‌بس را نیز پیگیری کنند.
ضعف صدام در آن مقطع باعث شد تلاش‌ها برای برگزاری کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد در بغداد بیشتر شد، چرا که رژیم بعث می‌توانست از فرصت عدم حضور ایران استفاده کند و با صدور بیانیه یا چیزی شبیه آن، همه چیز را به نفع خود تغییر دهد. جمهوری اسلامی ایران که در نشست قبلی یعنی در ششمین کنفرانس سران جنبش غیرمتعهد‎ها (که از ۳ تا ۹ سپتامبر ۱۹۷۹ در هاوانا، پایتخت کوبا برگزار شده بود) برای نخستین‌بار حضور پیدا کرده بود، مورد استقبال کنفرانس قرار گرفت. انقلاب ایران در 3 ماده ۱۳۹، ۱۴۰و ۱۴۱ بیانیه سیاسی کنفرانس هاوانا مورد بررسی و تقدیر قرار گرفت و پس از آن حضور ایران در جنبش عدم تعهد به رسمیت شناخته شد. محل اجلاس بعدی کنفرانس غیرمتعهدها که باید در 1982 برگزار می‌شد، بغداد بود. این در حالی بود که رژیم بعث از سپتامبر 1980 یک جنگ تمام عیار را به ایران تحمیل کرده بود. با نزدیک شدن به زمان برگزاری اجلاس هفتم، جمهوری اسلامی ایران برای مخدوش کردن اعتبار بین‌المللی که صدام در پی آن بود، فعالیت‎‎های دیپلماتیکی را برای تغییر محل کنفرانس آغاز کرد. این فعالیت‌ها از نشست 4 روزه وزیران خارجه در سپتامبر 1981 در بلگراد آغاز شد. ایران و سوریه در این نشست خواستار تغییر محل کنفرانس شدند. بغداد پس از این اتفاق از دفتر هماهنگی خواست که برای مساله میزبانی تشکیل جلسه دهد. ۱۶ مه ۱۹۸۲ هند رسما آمادگی خود را برای میزبانی اعلام کرد. شرایط جنگ میان ایران و عراق باعث شد تا سپتامبر ۱۹۸۲ که موعد برگزاری کنفرانس بود، هنوز محل کنفرانس رسما اعلام نشود. به همین دلیل ریاست کوبا بر جنبش عدم تعهد برای 6 ماه دیگر تمدید و قرار شد نشست در مارس ۱۹۸۳ برگزار شود. عراق برای عدم تغییر محل کنفرانس تلاش‌های بسیاری کرد و بارها اعلام کرد «بغداد کاملاً امن است». پس از این مرحله است که ایجاد ناامنی در بغداد در دستور کار جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد.
امیرسرتیپ خلبان بازنشسته رضا رمضانی در گفت‌وگویی در تشریح این عملیات می‌گوید: تیرماه سال ۶۱ و پس از آنکه تلاش سیاسی برای جلوگیری از برگزاری اجلاس عدم تعهد در عراق به نتیجه نرسید، قرار بر این شد این کار با یک اقدام نظامی به نتیجه برسد که طی آن دکتر ولایتی وزیر خارجه وقت با ارسال نامه‌ای، موضوع را به رئیس‌جمهوری وقت اعلام کرد. در آن نامه تاکید شده بود سرنوشت محل برگزاری کنفرانس سران را یک حرکت نظامی می‌تواند مشخص کند و اهمیت برگزاری این کنفرانس برای بغداد کمتر از حفظ خرمشهر پس از اشغال آن برای صدام نیست. به این ترتیب مسؤولان کشور به بررسی موضوع با اقدام نظامی علیه عراق پرداختند. نتیجه بررسی‌ها این بود که به هر نحو ممکن باید بغداد دچار ناامنی شود، لذا به لحاظ اینکه از راه زمینی امکان انجام این مهم، بسیار سخت و با تلفات سنگین همراه بود، تصمیم گرفته شد نیروی هوایی وارد عمل شود. بر این اساس و پس از طرح‌ریزی فرماندهان، قرار بر این شد جنگنده‌های ایران پالایشگاهی در اطراف بغداد را مورد هدف قرار دهند و پس از عبور از آسمان بغداد، به کشور بازگردند تا به این ترتیب نا‌امن بودن آسمان عراق را به رغم ادعای کذب صدام، به اثبات برسانند.
پس از طرح این مساله نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در صدد انجام حملاتی به بغداد برمی‌آید تا عدم امنیت این شهر برای برگزاری اجلاس را به جهانیان ثابت کند. این در حالی بود که صدام سخت در حال آماده‎سازی بغداد برای برگزاری اجلاس هفتم بود و ساختمان‎ها و خیابان‎‎های بغداد را برای این نشست آماده می‎کرد و با کمک کشور‎های اروپایی از جدید‎ترین سیستم‎‎های ضد‎هوایی برای مقابله با حملات هواپیما‎های جنگی ایران بهره می‎برد. اما چند خلبان شجاع ایرانی، مناسبات تاریخی را به نفع ایران تغییر می‌دهند. نام «عباس دوران»، در این نقطه از تاریخ معاصر ایران برجسته می‌شود.  شهید عباس دوران، خلبان ۳۱ ساله نیروی هوایی، متولد شیراز بود که در طول 2 سالی که از جنگ گذشته بود، بیش از ۱۲۰ مأموریت هوایی را در دفع تهاجم دشمن بعثی انجام داده بود. سرهنگ خلبان عباس دوران در تاریخ بیستم تیر سال 1361 مقارن با ژوئیه 1982 مأموریت یافت پایتخت عراق را ناامن کند. روز 30 تیرماه ۱۳۶۱ سه هواپیما که هر کدام 2 سرنشین داشتند، مأموریت عملیات بغداد را برعهده می‌گیرند. هدف آنها بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی بغداد و «پایگاه الرشید» یا ساختمان اجلاس در بغداد بود. هواپیمای شماره یک: عباس دوران - منصور کاظمیان، هواپیمای شماره دو: اسکندری – باقری و هواپیمای شماره 3: توانگریان - خسروشاهی. 3 فروند فانتوم کاملا مسلح به پرواز درمی آیند. قرار بر این است هر سه تا مرز پرواز کنند اما تنها 2 فروند از مرز گذشته و به هدف حمله‎ور شوند و فانتوم سوم در همان جا منتظر بماند تا در صورت نیاز به آنها بپیوندد. امیرسرتیپ دوم خلبان بازنشسته اکبر توانگریان یکی از خلبانان این عملیات می‌گوید بر اساس برنامه‌ریزی به عمل آمده و در سحرگاه ۳۰ تیرماه ۱۳۶۱ سه فروند «اف۴» به همراه ۶ خلبان روی باند پرواز حاضر شدند و قرار بر این شد اگر هواپیمایی هنگام برخاستن با مشکل مواجه شود، 2 جنگنده دیگر به طرف بغداد به پرواز درآیند.
توانگریان می‌افزاید: وقتی به طرف جنگنده‌های روی باند می‌رفتیم، به عباس گفتیم هر وقت هنگام اجرای عملیات لازم شد، با کشیدن دستگیره خروج اضطراری، هواپیما را ترک کن ولی او گفت من این کار را انجام نمی‌دهم. دقایقی بعد 3 جنگنده روی باند به حرکت درآمدند که خوشبختانه هواپیمای دوران با مشکل مواجه شد، من بلافاصله به خلبان اسکندری گفتم «برو جلو». لحظاتی بعد شهید یاسینی از داخل برج کنترل به من اعلام کرد چتر جنگنده من باز شده است و نمی‌توانم بروم. در همین هنگام خطرناک‌ترین صحنه کار پروازی‌ام را با عبور جنگنده دوران از فاصله کمتر از یک متری‌ام دیدم و متوجه شدم جنگنده دوران پس از رفع عیب، به پرواز درآمده است. به این ترتیب 2 فروند جنگنده «اف۴» با هدایت خلبانان دوران و اسکندری و همچنین خلبان دومی منصور کاظمیان و خلبان باقری به طرف بغداد به پرواز درآمدند و من نتوانستم در این عملیات حضور یابم. ماجرای این مأموریت که خلبان عباس دوران در آن به شهادت رسید از زبان همکار و همراهش منصور کاظمیان نیز خواندنی است: «هواپیمای شماره ۱» من بودم و عباس دوران. «هواپیمای شماره ۲» محمود اسکندری بود و ناصر باقری و «هواپیمای شماره ۳ »، توانگریان و خسروشاهی که البته قرار شده بود هواپیماهای شماره یک و ۲ به عمق خاک عراق و شهر بغداد بروند و علاوه بر بمباران پالایشگاه «الدوره» دیوار صوتی این شهر را نیز بشکنند و هواپیمای شماره ۳ نزدیک مرز به عنوان پشتیبان و نیروی جایگزین مستقر شود تا در صورت بروز هرگونه مشکلی برای این دو هواپیما، عملیات را ادامه دهد. ما به سمت بغداد پرواز کردیم. تقریباً ۱۵ کیلومتری بغداد بودیم که با دیوار آتش و پدافند دشمن روبه‏‌رو شدیم و در همین فاصله چند گلوله به هواپیمای ما اصابت کرد. وقتی این گلوله‏‌ها به هواپیمای ما اصابت کرد، عباس به من گفت چراغ موتور سمت راست روشن شده و ظاهراً موتور از کار افتاده است. به عباس گفتم چاره‏‌ای نیست و باید به عملیات ادامه دهیم، زیرا در آن شرایط اگر باز می‌گشتیم دوباره در دیوار آتش دشمن قرار می‌گرفتیم، بنابراین به سمت جنوب شرقی شهر بغداد که پالایشگاه «الدوره» در آنجا بود ادامه مسیر دادیم و با اینکه پدافند دشمن بسیار قوی بود تمام بمب‏ها را روی این پالایشگاه تخلیه کردیم. بعد از تخلیه بمب‏‌ها مسیری را ادامه دادیم که دقیقاً به سمت همان هتلی ختم می‌شد که قرار بود کنفرانس غیرمتعهدها در آن برگزار شود. زمانی که ما بمب‏‌ها را روی پالایشگاه الدوره می‌ریختیم آتش بی‌امان و شدید دشمن قطع نمی‌شد. در همان موقع بود که هواپیما مورد اصابت چند گلوله دیگر قرار گرفت و قسمت عقب آن به طور کلی از بین رفت. وقتی به پشت سرم نگاه کردم پالایشگاه را دیدم که در آتش می‌سوزد. در آن لحظه بود که دیدم قسمت دم هواپیما تا وسط کابین از بین رفته و در آتش می‌سوزد. دیگر حتی فرصت نشد که به عباس این قضیه را بگویم و نمی‌دانم چطور شد که صندلی من به بیرون پرت شد. درست نمی‌دانم اما قبل از اینکه بخواهم به عباس بگویم که قسمت عقب هواپیما از بین رفته صندلی به بیرون پرت شده بود. نمی‌دانم آیا عباس بود که این کار را کرد (چون چند لحظه قبل از آن بشدت اصرار داشت که من هواپیما را ترک کنم) یا آتشی که در قسمت وسط کابین بود باعث این قضیه شده بود. در هر صورت چشمانم سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز ندیدم. وقتی به هوش آمدم به عنوان اسیر در وزارت دفاع عراق بودم. بعد از 2 ماه یک سرباز عراقی که نگهبان وزارت دفاع عراق بود به من گفت هواپیمای شما را دیدم که آتش گرفته بود، یک چتر باز شد و بعد از چند ثانیه هواپیما به هتل محل برگزاری کنفرانس غیرمتعهدها برخورد کرد. تازه فهمیدم عباس صندلی خودش را به بیرون پرت نکرده و پس از برخورد هواپیما با ساختمان هتل به شهادت رسیده است. وقتی خبر شهادت عباس دوران را شنیدم به یاد صحبت‏های شب قبل از عملیات افتادم که به من گفت: «منصور جان اگر یک وقت هواپیما دچار مشکلی شد تو خودت را به بیرون پرت کن و منتظر من نمان، چون من باید در هواپیما بمانم و مأموریتم را به اتمام برسانم». صدام که با ترسو خواندن خلبانان ایرانی گفته بود «هیچ خلبان ایرانی جرأت نزدیک شدن به آسمان بغداد برای برهم زدن اجلاس را ندارد»، آبروی خود را بر باد رفته می‌بیند. پس از این عملیات در اواسط ژوئیه 1982 بود که سازمان وحدت آفریقا هم اعلام کرد بغداد محل مناسبی برای گردهمایی غیرمتعهد‎ها نیست. پس از آن نیز کوبا اعلام کرد کنفرانس سران در بغداد تشکیل نخواهد شد. پیشنهاد عراق برای میزبانی کنفرانس وزیران خارجه هم که قرار بود قبل از اجلاس سران برگزار شود، مورد استقبال قرار نگرفت. سرانجام در سپتامبر 1982 فیدل‎ کاسترو طی نامه‎ای رسما اعلام کرد اجلاس بعدی در دهلی‌نو، هفتم مارس 1983 تشکیل خواهد شد و همه کشور‎های عضو با این تصمیم موافقت کرده‎اند.
 


Page Generated in 0/0065 sec