printlogo


کد خبر: 211663تاریخ: 1398/4/29 00:00
روایت مسعود کیمیایی از میزان دخالت ساواک در سینمای پیش از انقلاب
کارگردانی ساواک برای پایان‌‌‌بندی گوزن‌ها !

محسن شهمیرزادی: سینمای پیش از انقلاب نماد آزادی بود؛ البته آزادی عناصر جنسی و مبتذل در سینما در کنار آزادی نهادهای امنیتی در منکوب کردن تمام آثاری که ذره‌ای به دنبال مفاهیم جدی، ضدظلم و آگاهی‌بخش در سینمای خود بودند. در این میان مسعود کیمیایی همه سینمای ضدظلم و دغدغه‌مند پیش از انقلاب را نمایندگی نمی‌کرد اما قطعا او با آثاری چون «گوزن‌ها»، «سفرسنگ» و... به عنوان بخش مهمی از سینمای معترض پیش از انقلاب مطرح است. عمده مواجهه حکومت پهلوی با این آثار توقیف و حذف آنها از گردونه اکران بود. در سال‌‌های نزدیک به انقلاب دربار تصمیم گرفت از این فیلم‌ها به عنوان سوپاپ اطمینان خود استفاده کند اما این سوپاپ اطمینان نیز برای حکومت دردسرساز بود. از همین رو است که ساواک برای فیلم «گوزن‌ها» تصمیم می‌گیرد پایانی متفاوت بسازد؛ رازی که مسعود کیمیایی بعد از نزدیک به نیم قرن از آن پرده برداشت و نسخه ساواک را برای پایان‌‌‌بندی گوزن‌ها منتشر کرد. او اخیرا در گفت‌وگویی پیرامون دخالت ساواک در پایان‌‌‌بندی فیلم خود اظهار داشت: «کار به جایی رسید که خودشان [ساواک] آمدند و پایان‌بندی فیلم را عوض کردند. ما حال‌مان خیلی بد بود. عکسی از من و اسفندیار منفردزاده هست که در حیاط زیر یک درخت نشسته‌ایم و مشغول صحبت و تماشا هستیم. 3 ورق دکوپاژ داشتند که اکنون نزد جواد طوسی است. کارگردان و صدابردار را خودشان آوردند، فیلمبردار هم خود نعمت حقیقی بود. این کار تحت تدابیر امنیتی شدید نبود. ما که شاخه نظامی یک حزب خاص نبودیم. در استودیو میثاقیه فیلم می‌ساختیم... دیگر دنبال مجوز نرفتم و همان نسخه در سینماها به نمایش درآمد... هیچ کپی‌ای از آن نسخه تغییریافته موجود نیست».
گوزن‌ها از کجا آمدند؟
«گوزن‌‌ها»ی مسعود کیمیایی قطعا جزو 10 فیلم برجسته‌ای است که پیش از 1357 جلوی دوربین رفته است. هنوز هم بسیاری از علاقه‌مندان این فیلم از علت نامگذاری «گوزن‌ها» بی‌اطلاعند. پاسخ به این سوال را مسعود کیمیایی در مصاحبه مطبوعاتی عوامل «گوزن‌ها» پس از نمایش پرحاشیه فیلم در سومین جشنواره فیلم تهران بیان داشت؛ نشستی که پس از آن دیگر کیمیایی صحبتی درباره گوزن‌ها نکرد و این فیلم تا چند سال در توقیف ساواک ماند. او درباره علت نامگذاری این فیلم به «گوزن‌ها» گفته بود: «من در دوره کودکی در کتاب‌های درسی چیزی خواندم که شاید شما هم خوانده باشید؛ گوزن شاخ‌های زیبایی دارد اما وقتی حیوان درنده‌ای او را تعقیب می‌کند همین شاخ‌ها به درخت گیر می‌کند و او را به دام می‌اندازد، پاهای گوزن زشت است اما باعث می‌شود او بتواند خوب بدود و این چیزهایی را که در این آدم‌ها از ذهن و عمل‌شان می‌بینیم، همان شکل «گوزن» را دارد».
داستان این فیلم درباره یک چریک شهری به نام قدرت میزبانی است که پس از سرقت از بانک، از رفقایش جدا می‌شود و با پیکری زخمی خود را به دوست ایام کودکی‌‌‌‌اش سیدرسول می‌رساند. سیدرسول معتادی است که برنامه‌های تماشاخانه‌ای در لاله‌زار را اعلام می‌کند و همسرش، فاطی بازیگر تماشاخانه است. قدرت در خانه سید پناه می‌گیرد و فاطی بر زخمش مرهم می‌گذارد. سید تحت تأثیر قدرت، ابتدا در مقابل صاحبخانه زورگوی‌شان و عباس، یکی از بازیگران تماشاخانه که مزاحم فاطی است، می‌ایستد، و بعد اصغر هرویین‌فروش را از پا در می‌آورد، سپس پول‌هایی را که نزد قدرت است به رفقای او می‌رساند. پلیس که در جست‌وجوی قدرت است، رد او را در خانه سید می‌یابد و خانه را محاصره می‌کند. سید با اجازه پلیس نزد قدرت می‌رود تا او را وادار به تسلیم کند اما قدرت مقاومت می‌کند و پلیس خانه را به گلوله می‌بندد و سرانجام هر دو با انفجار خانه از پا در می‌آیند.
پایان‌‌‌بندی «گوزن‌ها» اگرچه از ابتدا بنا بود با کشته شدن سید و قدرت توسط پلیس رقم بخورد اما دستور ساواک پایان‌‌‌بندی متفاوتی بود. در نسخه پیشنهادی آنها که در روزهای اخیر نیز منتشر شده است، مشخص می‌شود که بنا بوده سید و قدرت همدیگر را به قتل برسانند و فیلم اینگونه  به پایان برسد.
گوزن‌‌های ساواکی
چالش مسعود کیمیایی با فیلم گوزن‌ها در برابر ساواک بسیار پرفرازونشیب بود. او پیش ‌از این در گفت‌وگویی درباره جزئیات دخالت ساواک در سینمای ایران بیان داشت: «آخر فیلم گوزن‌ها را عوض کردند. دستور این بود که حتماً هم نمایش داده شود. گفتند چون در جامعه این‌طور و آن‌طور شده است، باید عوض شود. آخرش را دستکاری کردند. اصلاً با دکوپاژ آمدند سر صحنه. کارگردان داشت. یادم نمی‌آید ‌چند بار ساواک احضارم کرد؛ یک‌بار برای فیلم «بلوچ» بود، یک‌بار برای فیلم «خاک» بود و یک‌بار هم برای «گوزن‌ها». هیچ‌وقت هم چیزی نگفتم. هیچ‌وقت چیزی نگفتم، حتی به نزدیک‌ترین رفقایم. بیشترش برای «بلوچ» بود و «گوزن‌ها». در زمان «گوزن‌ها» یک دوست سینمایی من را بیرون آورد. آن تو بودیم دیگر. یک کسی که آن موقع در سینما بود و من خیلی دوستش داشتم، واسطه شد تا آزاد شوم. خود تیمسار نصیری- رئیس ساواک- من را آزاد کرد. گفت برو. با لحن بدی گفت برو. فحش داد. یک روز آمدند به استودیوی میثاقیه. فیلم را بردند. من را هم بردند. می‌توانستند بگویند بیا، من بروم. آنها مرا دستبند زدند و بردند. آن روزها «احمد نجفی» جوانی بود که به دلیل آشنایی‌اش با مدیر پخش استودیو- آقای رستاق- به آنجا رفت‌وآمد داشت. آن روز او شاهد این ماجرا بود.‌‌ پیش‌تر با احمد نجفی بحث‌هایی داشتم. اهل خرمشهر بود. جوان علاقه‌مندی بود. جگوار سفیدرنگی داشتم که آن روز احمد سوار آن شد. اتومبیل که حرکت کرد یکی از مأموران پرسید کسی را که دنبال ما می‌آید می‌‌شناسی؟ برگشتم ببینم کیست؟ مأمور گفت: تو نباید نگاه کنی. اما دیدم. احمد نجفی بود. دنبال ما آمد. تا آنجا که مرا به بازداشتگاه بردند. حتی همان‌جا آن بیرون نشست. علت دوستی من با احمد نجفی به همین دلیل بود که بعداً با هم کار کردیم».
سینمای ساواکی؛ مهوشیسم، گنج قارونیسم و  بی‌سینمایی
سینمای پیش از انقلاب بویژه پس از کودتای 28 مرداد تحت نظارت و کنترل شدید ساواک قرار داشت، به‌گونه‌ای که بسیاری ورشکستگی موج نوی سینمای آن برهه را نیز محصول نقش مستقیم ساواک در سینمای ایران می‌دانستند. عباس شباویز، تهیه‌کننده فیلم «قیصر» وضعیت سینمای دوران محمدرضا پهلوی را اینچنین توصیف می‌کرد: «در آن 3 دهه به‌خصوص بعد از کودتای ۲۸ مرداد همه‌چیز زیر سلطه و فشار ساواک بود و ساواک مسؤولان، فیلمسازان، پیشکسوتان و پیشگامان سینمای ما را هدایت می‌کرد، البته حرکت‌هایی به‌طور مقطعی انجام شد اما همه ناگزیر بودند در مسیری که برای‌شان ترسیم ‌شده بود، حرکت کنند. متأسفانه با انحرافاتی که توسط همین کمپانی‌ها و واردکنندگان و دلال‌ها ایجاد شد، یک خاکستر فراموشی روی این جنازه- فیلم‌‌های موج نو- سینمای ایران پاشیده شد و سینما به‌سوی ابتذال عمیق‌تری رفت. در همین دهه بود که «مهوشیسم» برای مقابله با بریژیت باردو (هنرپیشه فرانسوی) در سینمای ایران جای گرفت. در دهه دوم «گنج قارونیسم» حکومت کرد که من هم در این فیلم بازی کردم اما سینمایی بود که از نظر محتوا غلط بود و مردم را به نشستن و یک‌لقمه ‌نان و پیاز و آبگوشت خوردن تشویق و ترغیب می‌کرد و هر نوع حرکتی را به فراموشی می‌سپرد و در زمینه‌های سیاسی و اقتصادی هم همین تفکر از طرق دیگر تبلیغ و ترویج می‌شد. در دهه سوم، دیگر اصل فیلمسازی در حال از بین رفتن بود».


Page Generated in 0/0076 sec