printlogo


کد خبر: 212151تاریخ: 1398/8/11 00:00
بازخوانی
بیماری شش سالگی

افت محسوس رضایت از دولت تدبیر و امید و گسترده شدن امواج نارضایتی‌های معیشتی و اجتماعی از یک‌سو و شکست پروژه‌های حیاتی دولت در حوزه‌هایی همچون سیاست خارجه، بهداشت و درمان و... باعث شده در منظری کلی بتوان دولت روحانی را نیز همانند دولت‌های پیشین دولتی شکست خورده در دوره دوم حکمرانی خود دانست. علل شکست دولت‌ها در چند دهه اخیر آنقدر شباهت زیادی به یکدیگر داشته و دارد که می‌توان با روی هم سوار کردن‌شان حتی شاهد تکرار سناریویی نسبتا واحد پیرامون سرنوشت محتوم دولت‌هایی بود که تنها مدت کوتاهی پس از اوج‌گیری در صندوق‌های رای با سقوطی عجیب تبدیل به نهاد و نیرویی با ضریب منفی شده‌اند. تجربه وضعیت مشابه در روند روی کارآمدن 4 دولت اخیر جمهوری اسلامی و نحوه افول سرمایه اجتماعی‌شان از زمانی در حدود 6 سالگی آنها (که البته این اتفاق برای دولت روحانی در زمانی زودتر نیز رخ داد) بخوبی گویای آن است که عدم جست‌وجو برای یافتن چگونگی و چرایی این شکست‌ها می‌تواند باعث تبدیل شدن «شکست» به یک رفتار و اپیدمی سیاسی شود، چنانکه با آگاهی داشتن دولت روحانی نسبت به شکست دولت‌های پیشین خود اما نحوه رفتار سیاسی‌اش بخوبی هدایتگر آن به سمت و سوی یک شکست دیگر بوده است و حتی سناریو‌های پس از شکست خود را نیز با تقلبی آشکار از انشاهای دولت‌های پیشین به جلو می‌برد و سعی دارد همواره با گنجاندن ناکارآمدی در ظرف قطبی‌سازی‌های سیاسی مجددا فضا به سمت فرضیه‌های «خواستیم اما نگذاشتند» تغییر مسیر پیدا کند. در یک قیاس کلی می‌توان تجربه شکست دولت‌های ششم، هشتم، دهم و دوازدهم را حول چند محور مهم دید.
1- تکبر سیاسی در تبیین آینده: بررسی موقعیت پیروزی دولت‌های دوم در نسبت‌سنجی با انتخابات‌های پیشین بخوبی بیانگر این مساله است که همواره دولت‌های دوم در شرایطی در قدرت ماندگار شده‌اند که نتایج انتخابات‌های پیشین آنها بیانگر رضایت نسبی برای امتداد حکمرانی‌شان بوده است. 
2- تلاش برای انشعاب تشکیلاتی و عبور از حامیان سیاسی: بر مبنای پیش‌فرض «تکبر سیاسی در تبیین آینده» یکی از نخستین رفتارهای سیاسی سر‌زده از دولت‌ها اقرار ضمنی بر ماندگاری‌شان در نهادهای قدرت و عدم توانایی رقیبان در زمین زدن آنها بوده است. بر مبنای این پیش‌فرض رفتار نسبتا ثابت میان دولت‌های دوم تلاش برای انشعاب تشکیلاتی و عبور از بخش عمده حامیان سیاسی خود در جهت خالص‌سازی نیروهای سیاسی به سمت غلبه حداکثری یافتن تفکرات رئیس دولت بوده است.
3- خلق نقدینگی مضاعف با نیت کوتاه‌مدت انتخاباتی: همه دولت‌ها در دوره دوم خود موجی از تورم اقتصادی و عدم ثبات در بازار را تجربه کرده‌اند. تجربه تورم  49 درصدی در دوره دوم دولت سازندگی حتی منجر به شکل‌گیری موجی از شورش‌های شهری طبقات محروم در اواسط دهه 70 شد. هرچند شورش‌های اجتماعی و اقتصادی در دوران دولت سازندگی و دولت مستقر را نمی‌توان محدود به واکنشی علیه تورم و عدم ثبات اقتصادی دانست و از نقش سیاست‌های کلان اقتصادی در جهت تضعیف طبقات محروم، شیوع فساد مالی و تعمیق نابرابری‌های طبقاتی به‌عنوان محرک اصلی اعتراضات چشم‌پوشی کرد اما مجموعا گرفتار آمدن دولت‌های دوم به یک تورم سنگین و فرسایشی تبدیل به رویه‌ای ثابت در این دولت‌ها شده است.
4- خلق تعارض سیاسی با حاکمیت: از نوادر رقابت سیاسی در ایران تلاش‌ دولت‌های «در قدرت» برای «بر قدرت» شناساندن خود است. عمده دولت‌های دوم از همان نقطه‌ای که بارها به آن ضربه وارد کرده‌اند ضربه نیز دریافت کرده‌اند و آن نیز جایی غیر از نسبت موجود و برقرار میان دولت و ملت نبوده است. دولت‌هایی که با اهداف کوتاه‌مدت تعارض با هسته قدرت موجود در حکومت را تبدیل به ضدارزشی برای سوار شدن بر موج نارضایتی‌ها کرده‌اند، همواره و پس از هضم در همان هسته قدرت و درست زمانی که «در قدرت» شناخته می‌شوند، از جانب حامیان‌شان در قامتی محافظه‌کارانه دیده می‌شوند.
*بخشی از پرونده سال گذشته «وطن امروز» با عنوان «چرا دولت‌های دوم شکست می‌خورند؟»  شماره 2629
 

Page Generated in 0/0088 sec