سپیده روزبهانی: سریال «گیلهوا» روایتگر داستانی عاشقانه است که در بطن برههای حساس از تاریخ کشورمان میگذرد. در دوران جنگ اول جهانی ایران اعلام بیطرفی کرده بود اما خسارات غیرمستقیم ناشی از جنگ برای کشورمان بسیار بود. در آن سالها آذوقه مردم بهخاطر بارش اندک باران محدود شده بود و درست در همین زمان نیروهای انگلیس، روس و عثمانی وارد خاک کشورمان شده و از این آذوقه محدود یا غارت میکردند یا خریداری و برای سربازان خود احتکار میکردند. این دوران همچنین مصادف بود با قیام نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچکخان علیه نفوذ نیروهای نظامی خارجی در کشور.
اردلان عاشوری با روایت قصهاش در گیلان هم به قضایای مربوط به قحطی پرداخته و هم به قیام نهضت جنگل اشاره دارد. در سریال میبینیم محمودخان که از یاران میرزا کوچکخان است، خانوادهاش پذیرای پدر و دختری قحطیزده و ارمنی از تهران میشوند و مرد ارمنی نیز او را در همراهی با میرزا کوچکخان یاری میکند. در جایی محمودخان به مرد ارمنی که برای عزیمت به جنگ آماده شده است، میگوید «این جنگ ماست» و مرد ارمنی پاسخ میدهد «نه! این جنگ برای ایران است» و شاید نقطه عطف سریال همین باشد. اینکه میهنپرستی و دفاع از خاک و ناموس، دین و مذهب نمیشناسد و وقتی پای حفظ خاک و وطن در میان باشد همه یکرنگ و یکدل هستیم و نه قومیت و مذهب تفاوتی دارد و نه حتی اختلافات سیاسی.
همه آثار تاریخی موفق در سینما و تلویزیون از دل قصهها آغاز شده و پس از آن به روایت تاریخ پرداخته است؛ به این معنا که درام و قصه بر وجه تاریخی اثر سوار است و با این تدبیر مخاطب را برای دنبال کردن داستان مشتاق نگه میدارد. با اینکه «گیلهوا» را میتوان اثری پرتعلیق دانست اما سکانسهای اکشن نیز حول محور درام میچرخد و از این رو اولین سریال عاشوری در مقام کارگردان را میتوان درامی عاشقانه نامید که مانند همه آثار موفق پیشین در دنیای سریالهای تاریخی، از داستان (اینجا فراق و جدایی عشاق جوانش) در جهت تعریف برههای از تاریخ بهره میبرد. احمد و آرویک دختر و پسر جوان و دلداده سریال بهخاطر عزیمت احمد به جنگ (همراهی با پدر و نهضت جنگل) از یکدیگر جدا میافتند. احمد جدایی را تاب نیاورده و به روستا بازمیگردد و مورد شماتت همه از جمله آرویک قرار میگیرد. او سرخورده و ناراحت مدتی را در انزوا سپری کرده و دچار تحول میشود و از آنجایی که جوانی ماجراجوست و سری پرسودا دارد، تصمیم میگیرد یکتنه با قشونی از نیروهای انگلیسی درگیر شود و از این پس قصه وارد جنبه تعلیقآمیزش میشود.
در سریال میبینیم که نفوذ نیروهای بیگانه به داخل کشور تا چه حد میتواند فاجعهآمیز باشد و درس گرفتن از تاریخ درست در همین مواقع است که به دردمان میخورد؛ زمانی که منطقه ناامن شده و نیروی دشمن بهاصطلاح بیخ گوشمان رسیده. طبعا منطقی و عقلانی است برای دفاع از مردم و خاک کشورمان در وهله نخست اجازه ندهیم نیروهای نظامی و شبهنظامی و تروریستها حتی به مرزهای کشور نزدیک شوند.
آنچه سریال «گیلهوا» را فارغ از قصه جذابش دیدنی میکند، روایت آن در طبیعت زیبای گیلان است. لوکیشنها خوب انتخاب شدهاند و سریال پر است از قابهای چشمنواز و زیبا. در ساخت آثار تاریخی، گروههای فیلم و سریالسازی همواره با مشکل یافتن لوکیشن روبهرو هستند. ما در کشورمان استودیوهای فیلمسازی نداریم و باید برای ساخت آثار تاریخی یا هزینهای هنگفت برای ساخت دکور صرف شود یا گروه جایی را پیدا کنند و بتوانند با بازسای به لوکیشن مورد نظرشان برسند. در «گیلهوا» از نادر خانههای قدیمی که شبیه به خانههای روستایی در 100 سال پیش هستند استفاده شده و آنها با بازسازی شبیه به خانههای روستایی گیلانی شدهاند. خوشبختانه گروه طراحی صحنه در بازسازی خانهها موفق عمل کردهاند و طراحی صحنه و همینطور لباس از نکات مثبت سریال است. امید است لوکیشنهای این پروژه برای تولید آثار بعدی حفظ شود و به سرنوشت سایر لوکیشنها و دکورهای آثار تاریخی در ایران یعنی تخریب دچار نشود.
«گیلهوا» مینیسریالی جذاب با داستانی با قابلیتهای بالای دراماتیک است اما خالی از اشکال نیست. فیلمنامه سریال با اینکه نتیجه 3 سال تحقیق و پژوهش کارگردان جوانش است اما از پختگی لازم برخوردار نیست. در واقع عاشوری در بخش دیالوگنویسی ضعیف عمل میکند که میتوان آن را به حساب کمتجربهگیاش گذاشت. نقطهضعف دیگر سریال این است که برخی کاراکترهای محلی گویش گیلکی دارند و برخی دیگر مانند حمیدرضا پگاه کاملا بدون لهجه صحبت میکنند. کاراکترهای ارمنی هم که لهجه دارند موقع حرف زدن با یکدیگر به زبان فارسی صحبت میکنند. در حالی که بهخاطر کوتاه بودن این بخشها میشد از بازیگران خواست دیالوگها را به زبان ارمنی حفظ کنند و برای مخاطبان با زیرنویس پخش میشد تا همه چیز واقعگرایانهتر جلوه کند.
با این همه میتوان به اردلان عاشوری و گروه باانگیزهاش برای ساخت سریال «گیلهوا» نمره قبولی داد. همین که سریال موفق به جذب مخاطب شده و قصهاش را بدون لکنت برای تماشاگران تعریف میکند جای تقدیر دارد، آن هم در شرایطی که تلویزیون پر شده است از سریالهای آپارتمانی با قصههایی شبیه به هم که به ندرت در آنها اثری از جاذبه داستانی و خلاقیت دیده میشود.