printlogo


کد خبر: 212621تاریخ: 1398/8/22 00:00
چه معیارهای مشترکی اصلاح‌طلبان و حامیان دولت را به کودتاچیان و فاشیست‌های جهان پیوند می‌زند؟
خزان «چه»؛ جشن فتنه‌گران

عماد ابوطالب: با کودتای بولیوی یک بار دیگر جیغ و کف و سوت لیبرال‌ها در چهارگوشه دنیا به هوا رفت، بویژه جیغ بنفش سینه‌چاکان داخلی آنها که از جهت برخورداری از خوی ضدیت با هرگونه حاکمیت ملی، احتمالا نه در اطراف و اکناف، بلکه در مرکز عالم فتنه آمریکایی «هرج و مرج‌آفرینی قرن بیست‌ویکم»  قرار دارند.
روز یکشنبه 10  نوامبر (19 آبان) یک مناسبت دیگر به تقویم بین‌المللی جشن‌های فتنه‌گران مدعی اصلاحات و آزادی افزود که البته مثل همه جشن‌های مشابه، جمهوری‌خواهان و جنگ‌افروزان واشنگتن، دولت‌ها و احزاب فاشیست اروپا و آمریکا و اسرائیل نیز در آن پایکوبی می‌کنند.
در یک تراژدی پاییزی دیگر در بولیوی به دنبال حمله نهایی لفظی و فیزیکی دزدها و فاشیست‌های متحد آمریکا با عقب‌نشینی و چراغ سبز توأمان ژنرال‌های ارتش به جایگاه قانونی ریاست‌جمهوری «اوو مورالس»، نسخه یکی از درخشان‌ترین دولت‌های مردمی در تاریخ معاصر جهان در هم پیچیده شد. 52 سال و یک ماه پس از آنکه «چه‌گوآرا»، چریک انقلابی نامی که برای نجات مردم مفلوک بولیوی از زیر بار حکومت فئودالی لاپاز آمده بود، در کوهستان وایه‌گرانده به نام دموکراسی، سرمایه‌داری و مسیحیت هدف گلوله جوخه اعدام ارتش بولیوی قرار گرفت، هنوز هم این ماموران سازمان سیا هستند که در بولیوی فرمان آتش به روی حامیان مستضعفان می‌دهند و در واشنگتن و پایتخت‌های غربی، ضیافت آتش‌بازی برپا می‌کنند. فاجعه‌بار آنکه 41 سال بعد از انقلاب اسلامی ایران، موضع دولت تهران و رسانه‌ها و گعده‌های اقماری‌اش نسبت به این جنایات و توطئه‌های آمریکایی چندان تغییری نکرده است. اگر عباس هویدا در سال 1346 از ترس واکنش‌های داخلی، سروصدای  قتل «چه» را درنیاورد، دولت حسن روحانی هم سقوط دولت مشروع اوو مورالس را با واکنش حداقلی تماشا کرده و منتظر به قدرت رسیدن دولت کودتاست تا به آن تبریک بگوید در حالی که بولیوی تحت رهبری مورالس یک متحد سیاسی ثابت‌قدم و وفادار برای ما بود و بارها رای خود را در سازمان ملل و مجامع جهانی به نفع منافع ایران به کار بست.
اما این رسوایی به همین جا ختم نمی‌شود، چرا که فراتر از سکوت روحانی و اصلاحات‌چی‌ها و کارگزاران، برخی اذناب رسانه‌ای و سیاسی رئیس‌جمهور، بی‌شرمانه کودتای بولیوی را به جشن نشسته‌اند؛ اقدامی که جز معدودی از دست‌راستی‌ترین رسانه‌های غربی هم‌آوا با مرد لجن‌پراکن کاخ سفید، سایر نشریات و تارنماها و شبکه‌های خبری از انجام آن ابا داشته‌اند و اگر هم به اصل وقوع کودتای 10 نوامبر اشاره نکرده‌اند، دست‌کم خشونت‌ها، تهدیدات و احکام نظامی و پلیسی را که باعث شد مورالس برای نجات کشورش از فرورفتن در حمام خون استعفا کند، پنهان نکرده‌اند.
روزنامه سازندگی که مستقیما به اتاق فکر رئیس‌جمهور متصل است، برخلاف بیشتر نشریات و سایت‌های حامی دولت، مورالس را به تیتر یک جلد خود تبدیل کرده و با انتخاب «عاقبت پوپولیسم» ادعای مضحکی مطرح کرده است: «با قطع حمایت ژنرال‌ها از مورالس و استعفای رئیس جمهور بولیوی، یکی دیگر از سران پوپولیسم در آمریکای لاتین به پایان راه رسید». 
این در حالی بود که حتی دونالد ترامپ هم حاضر نشد در اظهارنظرش درباره سقوط دولت بولیوی، به صورت صریح از این موضوع ابراز خرسندی کرده یا به طور مستقیم به مورالس حمله کند.
اگر از خوددرگیری دن‌کیشوت‌وار این جریان با مفهوم موهوم «پوپولیسم» بگذریم- که اگر منظور از آن«عوام‌گرایی» باشد خود در آن صاحب سبک به شمار می‌آیند- و آن را یکی از علائم بارز ابتلای دولت بنفش به بیماری «پوپولیسم» در نظر آوریم، در حمایت آشکار مشاور رسانه‌ای رئیس‌جمهور ایران از کودتای بولیوی نشانه‌های نفرت از حکومت‌های مستقل و مردمی به مراتب بیشتر مشاهده می‌شود تا رئیس‌جمهور ایالات متحده که زنگ خطری است برای دستگاه‌های نظارتی.
روزنامه ستاره صبح نیز دقیقا همین گاف آمریکایی را داد و تازه حمله شامگاه یکشنبه شبه‌نظامیان افراطی تحت فرمان 2 گروه سیاسی مخالف مورالس به پالاسیو کمادو، اقامتگاه رئیس‌جمهور بولیوی را تحت عنوان جشن و شادی مردم از استعفای مورالس تعبیر و آن را تیتر یک کرد.
حتی رسانه‌های غربی هم هنوز پس از 3 هفته از آغاز شورش‌های بولیوی، توجیه مناسبی برای تغییر رویکرد جامعه این کشور نسبت به عملکرد 14 ساله حزب سوسیالیست «حاکمیت مردمی» پیدا نکرده‌اند. تیم مورالس در سیاست‌های خود الگوی توسعه بومی را جایگزین توسعه غربی کرد و با ترویج جامعه‌گرایی و ارتقای تاریخی همه شاخص‌های اجتماعی و سیاسی و اقتصادی حتی از منظر سازمان‌های غربی، عنوان فقیر‌ترین کشور آمریکای جنوبی را تبدیل به نماد «عدالت لاتینی» کرد به طوری که می‌توان گفت برخلاف ونزوئلا که جنگ نیابتی غربی‌ها در آن به بهانه بحران اقتصادی بر پا شد، در بولیوی خبری از بحران اقتصادی نبود و تنها گناه دولت سقوط کرده
آن، مخالفت آشکار با سلطه آمریکا و جنایات رژیم صهیونیستی بود. 
طبق آمار بانک جهانی و سازمان ملل، رشد اقتصادی در این کشور فقیر و محصور، در فاصله‌ ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۸ برابر با ۴/۸ درصد (در مقایسه با رشد میانگین ۲/۵ درصدی آمریکای لاتین و حوزه‌ کارائیب) بوده و در همین فاصله تولید ناخالص داخلی‌اش از 5/9 میلیارد دلار به بیش از 40 میلیارد دلار رسید. بر اثر رشد رفاه و بهداشت سراسری، جمعیت کشور طی یک دهه و نیم، 30 درصد افزایش یافت و امید به زندگی مردم آن به 71 سال رسید. مورالس به عنوان نخستین رئیس‌جمهور سرخپوست بولیوی، اکثریت محروم بومیان را وارد چرخه مشارکت ملی کرد و اینگونه بزرگ‌ترین جامعه فقیر در نیمکره غربی را از حدود 60 درصد جمعیت بولیوی به 34 درصد کاهش داد. 
در جریان انتخابات و سپس شورش‌های  پس از آن که درست به سبک فتنه 88 ایران و با سمپاشی همه‌جانبه و هماهنگ رسانه‌های شرکتی غربی رخ داد، کارلوس مسا، نامزد جناح مخالف از حزب جبهه چپ که متشکل از سران فاسد حاکمیت قهقرایی پیش از ظهور مورالس در سال 2005 بود با یک گروه مافیایی شبه‌نظامی متشکل از فاشیست‌های جدایی‌طلب و مسیحیان افراطی به رهبری یک سیاستمدار الیگارش متهم به قاچاق مواد‌مخدر به نام لوئیس فرناندو کاماچو ائتلاف کرد که نتیجه آن گسترش شدید خشونت به تمام شهرها بود. 
اما با چشم بستن بر این حقایق، تارنماهایی مثل خبرآنلاین، عصر ایران و انتخاب، با وفاداری به رویکرد و محتوای خبری رسانه‌های لیبرال غربی از کودتای بولیوی، عملا تلاش کرده‌اند اصل کودتا را منکر شده و یک فتنه آمریکایی دیگر را در قالب اعتراضات مردمی معرفی کنند.
مسأله حمایت رسانه‌های بنفش از کودتای بولیوی وقتی حادتر می‌شود که به یاد آوریم برخی گردانندگان رسانه‌های مزبور اساسا نمی‌توانند عادت قدیمی بد خود برای زیر سوال بردن انتخابات مختلف و دولت‌های قانونی برآمده از آنها را کنار بگذارند، بویژه اگر این دولت‌ها ضد آمریکایی باشند. 
موضوع فقط به رسوایی رسانه‌های لیبرال نزدیک به دولت به سردمداری سازندگی در جریان تحولات بین‌المللی یک دهه اخیر بویژه در سوریه، لبنان و ونزوئلا محدود نمی‌شود، بلکه بسیاری از آنها در جریان فتنه داخلی سال 88 نیز دقیقا کینه‌ورزی مشابهی با آرای مردمی انتخابات ریاست‌جمهوری آن سال کشورمان بروز داده و بعضا در این مورد مجرم معرفی شده‌اند.
تکرار مواضع رسانه‌ای این چنینی ما را به تامل جدی درباره معیارهای مشترکی وا‌می‌دارد که ممکن است اصلاح‌طلبان و حامیان دولت روحانی را به یانکی نفرت‌انگیز کاخ سفید و طیف وسیعی از کودتاچیان، جنایتکاران و فاشیست‌های چهارگوشه جهان پیوند زند.
آیا جناحی که حتی از رئیس‌جمهور مورد حمایت خود بریده، بر اثر شکست‌های مستمر چنان خود را باخته و از درون تهی شده که حتی حاضر نیست به شکل ظاهری هم که شده پای  شعارهایش در باب دموکراسی و آزادی و صلح بایستد؟!
 

Page Generated in 0/0074 sec