printlogo


کد خبر: 212758تاریخ: 1398/8/26 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌شعر «سفرنامه‌ گردباد» سروده مرحوم دکتر سیدحسن حسینی
طلوع دوباره شاعر در غبارهای ناگهان

وارش گیلانی: بعد از درگذشت شاعر نامدار انقلاب و یکی از بنیانگذاران شعر انقلاب، سیدحسن حسینی، چند مجموعه‌شعر از او درآمد که یکی از آنها «سفرنامه‌ گردباد» نام دارد که «انجمن شاعران ایران» آن را در 189 صفحه منتشر کرده است. بیش از نیمی از این مجموعه را غزل تشکیل می‌دهد؛ چند چارپاره دارد که بیشترش به زبان محاوره است؛ چند مثنوی و تعدادی رباعی نیز در بخش آخر آمده که بیش از 20 رباعی آن با عنوان «آیینه‌ها» از مشهورترین رباعیات سید است. این رباعیات بعد از اولین ‌مجموعه ‌شعر سید که مجموعه‌ رباعی بود و نامش «همصدا با حلق اسماعیل»، آفریده شد. رباعیات آیینه راه و زبان دیگری دارد و عرفانی است؛ حتی به واقعه عاشورا نیز نگاهی عرفانی دارد؛ هرچند که «همصدا با حلق اسماعیل» در دهه 60 شهرت بسزایی داشت و احیای رباعی در بعد از انقلاب با این مجموعه اتفاق افتاد. موضوعاتی که سید در این کتاب از آنها سخن گفته و آنها را بهانه‌ای برای سرودن ساخته، بیشتر مفاهیم و موضوعاتی است که در آن شاعر در پی دریافت و کشف شخصیت شاعرانه‌ خود است. اشعار دیگری هم هست که درباره امام علی(ع) و دکتر علی شریعتی است و نیز اشعار عاشقانه و عارفانه، البته عاشقانه‌هایی که مخصوص سید است؛ عاشقانه‌هایی نجیب و مأخوذ به حیا؛ تغزلی که عریان نیست و معنویت تغزل در آن جاری است و عارفانه‌هایی که پایه‌ها و مایه‌های مذهبی دارند. بی‌شک عارفانه‌های سید اغلب یا در بسیاری از موارد، رنگ و بو و آهنگ مناجات و نیایش دارند. عارفانه‌های سید جدا از غزل‌ها، رباعیاتش را نیز دربرگرفته است؛ رباعیاتی که بخشی از آن، همان «رباعیات آیینه» است (که شرحش گفته آمد) و تعدادی از آن با ردیف آیینه بیانگر تصویرهای کهن عرفان از آیینه است اما به زبان تقریباً امروزی و با نگاه معرفتی خود شاعر:
«بی‌هول و هراس و بیم در آیینه
بودیم هم از قدیم در آیینه
ما منظره‌های خفته بودیم ‌ای‌کاش
بیدار نمی‌شدیم در آیینه  
***
دستی که نهاد خشت در آیینه                             
تصویر مرا سرشت در آیینه
در حال به تنگ آمدم از قاب ملال
بیرون زدم از بهشت در آیینه
***
دست تو دری گشود در آیینه 
بر حیرت ما فزود در آیینه                                
رفتیم به دیدار خود اما دیدیم
غیر از تو کسی نبود در آیینه»
قیصر امین‌پور نیز بر این مجموعه مقدمه‌ای نوشته که تاریخ دی‌ماه 1385 دارد. اینک بخش‌هایی از این مقدمه: «آن مایه از فراست و ذکاوت سید، نکته‌دانی و نکته‌پرانی، حاضرجوابی و نکته‌یابی، سخن‌گفتن مناسب با مقام و حال، سرعت انتقال و ذوق و شوق درک و دریافت، همه و همه چیزهایی نیست که بتوان از او در آیینه چند کاغذپاره دید اما چه چاره؟
چون که گل رفت و گلستان شد خراب
بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب
از کتاب‌هایی که تاکنون توانسته‌ایم به همت دوستان و خانواده محترمش فراهم آوریم، یکی «در ملکوت سکوت» (مجموعه‌شعر آزاد)، دیگری «از شرابه‌های روسری مادرم» (شعرهای سپید در حال و هوای مادر و حضرت زهرا (س)) و این دفتر است که شعرهایش از میان چند پوشه پربرگ و بار از اشعار سید، همه به همت خانواده مهربانش با دقت و زحمت فراوان به دست آمده است...». غزل‌های  سیدحسن حسینی بیشترین حجم از کتاب را به خود اختصاص داده است؛ غزل‌هایی که درباره ستایش بزرگانی چون دکتر شریعتی است و امامانی چون حضرت علی(ع) و حال و هوایی که شاعر در شناخت خود، با این غزل‌ها مشغول غور و جست‌وجو است و گاه با آنها در حال استحاله‌ شدن.  غزل اول یادآور زیباترین غزل سید است که آغازی اینچنین دارد: «هلا روز و شب فانی چشم تو». گویا سید تلاشی دیگر داشته تا خود را بار دیگر به معرفت و زیبایی آن غزل برساند اما گویی مثل همه شاعران که گاه از یاد می‌برند، از یاد برده بوده که هر اثر درخشان تنها یک بار به دنیا می‌آید:
«من آن معنی رو به ویرانی‌ام
که در خانه لفظ زندانی‌ام
دلم غنچه‌وار از غریبی گرفت
نسیمی نیامد به مهمانی‌ام
ندارم سر سجده بر بادها
بلند است اقبال پیشانی‌ام...»
غزل «پیغمبر بی‌کتاب» هم یادآور طراوت غزل‌های نوکلاسیک دهه اول پس از پیروزی انقلاب است:
«جمالت خون‌بهای آفتاب است
دل آیینه از دست تو آب است
برای داغ‌دیدن گشته مبعوث
دل از پیغمبران بی‌کتاب است»
غزل «یادگاری» نیز چنان به تقدیم‌نامه‌ای اینچنین «برای شریعتی بزرگ» مزین شده است که انگار ادای دین دیگربار و دوباره سید از دکتر را در دوران پخته‌ترشدن در خود دارد. این غزل سید نشانه‌های شاعرانه‌ای از کشف دوباره شریعتی در احساس‌های خود دارد. اگرچه سیمای شریعتی در این غزل دیده یا حتی قطره‌ای از معرفت آن چکیده نشده است و تنها توصیف‌های شاعر را دربرمی‌گیرد اما این توصیف‌ها برای کسی که شریعتی را می‌شناسد معنادار است:
«از نگاهت آبیاری می‌چکد
معنی آیینه‌واری می‌چکد
ای خوش‌آوا! گرچه خاموشی، هنوز
از گلوگاهت قناری می‌چکد
قطره‌قطره آن صدای بی‌خزان
پای گل‌های بهاری می‌چکد...»
غزل «قافله یک‌تنه» نیز بی‌شک یکی از زیباترین و درخشان‌ترین غزل‌های این کتاب است؛ غزلی توامان اندیشه و عرفان و عشق که سیر ابیات آن، خود سیر و سلوکی را قابل تبیین می‌سازد:
«آن هیچ‌کسم من که دگر هیچ کسم نیست
جز مرگ کسی آینه‌دار نفسم نیست
گور خفقان، مجلس جان‌کندن من شد
یک روزنه در هیچ‌کجای قفسم نیست
دلداده دیدار و حصارم همه‌ دیوار
افسوس که یک پنجره در دسترسم نیست
من قافله یک‌تنه راهی مرگم
در گوش دلی گرچه طنین جرسم نیست
پیچیده به میخانه غارت‌شده روح
غیر نَفَس گَزمه و بوی عَسَسَم نیست
از لذت پرواز در آفاق پر از راز
جز خاطره‌ای محو، به ذهن قفسم نیست
یک‌بار دگر با همه‌کس حرف من این است
آن هیچ‌کسم من که دگر هیچ کسم نیست!»
با این ‌همه در این مجموعه گاه با غزل‌هایی برخورد می‌کنیم که اگرچه تعدادشان اندک است اما بیشتر به سمت نظم درغلتیده و همه شاعران از این دست شعر کم‌وبیش دارند اما انتخاب‌شان برای چاپ درست نیست که آن نیز مسؤولیت چاپش در این دفتر از عهده سید خارج است: 
«درد دینداری دکانی بیش نیست
در تن حق نیمه‌جانی بیش نیست
بحث آزادی در این شرب‌الیهود
در دل زخم استخوانی بیش نیست
در مصاف عشق، عقل عاریت
پهلوان ناتوانی بیش نیست...»
البته در این غزل، بیت ذیل به واسطه نغز بودن و پرمغز بودنش، به شعر نزدیک شده است:
«تا بخوابد کودک آزادگی
این کشاکش‌ها تکانی بیش نیست»
بخشی از غزل‌های سید در این کتاب نیز تقریباً در حال و هوای حافظانه است:
«عاشقی در هوس نمی‌گنجد
آسمان در قفس نمی‌گنجد
عشق یعنی عقاب خاطر ما
زیر بال مگس نمی‌گنجد
باده‌خواریم و رند و شیوه ما
در خیال عسس نمی‌گنجد
بی‌نفس می‌کنیم یاد لبش
گرچه اینجا نفس نمی‌گنجد
منم و عشق و خلوتی که در آن
هیچ‌کس، هیچ‌کس نمی‌گنجد»
البته حافظانه بالا بعضی از مصراع‌هایش امروزی یا مختص زبان سید است؛ مثل: مصراع‌ دوم بیت اول، مصراع اول بیت دوم، و مصراع آخر.
و حرف آخر اینکه غزل‌های این دفتر در کل نشان از یک غزلسرای نوکلاسیک در شعر معاصر و شعر بعد از انقلاب دارد. البته غزلسرایی نوکلاسیک که در نوکلاسیک‌بودن خود فردیت‌های ویژه‌ای دارد که غزلش قابل تشخیص و تفکیک از دیگر شاعران نوکلاسیک است. در واقع این تمایز را همه شاعران برجسته‌ای که در این ردیف قرار می‌گیرند، دارند.
و دیگر اینکه غزل‌هایی همچون «کودک عشق» و غزل «هرگز» از نمونه‌های بارز نوعی از غزل است که سید می‌نوشت:
«جان ما در هجوم تن گم شد
گوهر پاک در لجن گم شد
حرف اصلی که در میان آمد
عالمی واژه در دهن گم شد
یوسف بی‌نظیر عریانی
در بیابان پیرهن گم شد
هوس از بطن آرزو رویید
کودک عشق در کفن گم شد
نغمه‌هایی که آسمانی بود
در هیاهوی اهرمن گم شد
خار خار غم خزان گل کرد
نرگس و یاس و نسترن گم شد
هرچه حرمان و یاس در من ریخت
بوی احساس یاسمن گم شد». 

Page Generated in 0/0127 sec