حجتالاسلام علی جعفری، معاون فرهنگی کمیته امداد امام خمینی (ره)در گفتوگو با «وطن امروز» عنوان کرد
نسبت و جایگاه حاشیه و حاشیهنشینان با گفتمان انقلاب اسلامی از مباحث مورد بحث در فضاهای فکری و اجرایی کشور بوده است. جایگاه حاشیهنشینان در روند کلی سیاستگذاریهای کشور و خوشبینی و بدبینی نیروهای سیاسی به این جمعیت باعث شد با حجتالاسلام علی جعفری، معاون فرهنگی کمیته امداد امام خمینی (ره) به گفتوگو بپردازیم.
***
* بررسی فضای اجتماعی مبارزات منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی گویای وجود نقش برجستهای برای حاشیهنشینان است اما گذر زمان به یکباره حاشیهنشینی را از پدیدهای مذموم که باید آن را حذف کرد تبدیل به پدیدهای معمول کرد که میتوان از آن بهعنوان راهکاری برای تعادلبخشی استفاده کرد. این تغییر نگاه در گذر دهههای اخیر را چگونه میشود تحلیل کرد؟
نخستین نکتهای که باید مورد توجه قرار گیرد لزوم تفکیک میان حاشیه به مثابه یک جغرافیا و حاشیه به مثابه یک طبقه اجتماعی است. من حاشیه را فراتر از تعریف جغرافیایی آن واجد یک تعریف اجتماعی میدانم که در آن طبقهای بیرون از متن و مرکز تعریف میشود زیرا وقتی از حاشیه بهعنوان یک تعریف با مبنای جغرافیایی حرف میزنیم حاشیه تبدیل به یک آسیب اجتماعی میشود که باید برای رفع و رجوعش اقداماتی انجام داد اما زمانی که از حاشیه بهعنوان یک طبقه اجتماعی یاد میکنیم بحث فراتر از یک آسیب اجتماعی و شهری تعریف میشود. با چنین نگاهی بحث به سمت یک پرسش اصلیتر میرود که چرا اساسا جامعه و شیوه اداره آن به سمت و سویی رفته که بخشی از آن بهعنوان مرکز و بخش دیگر بهعنوان نیرویی پیرامونی تعریف شده است، حال خود این پیرامون ممکن است در مقیاس جغرافیایی در حاشیه ساکن باشد یا حتی در مرکز قرار گرفته باشد. دروازه غار یک مصداق از حاشیه محسوب میشود اما میتوان فردی را پیدا کرد که در کنار نهاد ریاستجمهوری بهعنوان مرکزیترین نقطه شهر ساکن باشد اما در زمره حاشیهنشینها تعریف شود، امروز هرکس آمار مددجوهای کمیته امداد را که ساکن شمیرانات و شمال تهران هستند ببیند تعجب میکند. اینها همگی از منظر طبقاتی و اجتماعی بهعنوان حاشیه تعریف میشوند ولی ممکن است از منظر جغرافیایی اتفاقا در مرکز تعریف شوند.
* نوع نگاهها به همین طبقه حاشیهای (نه حاشیه جغرافیایی) چگونه بوده است؟
با نگاهی به مقدمه بالا تازه میتوان وارد بحث اصلی و سوال شما شد که چگونه انقلاب اسلامی بهعنوان یک حرکت جمعی برای مهار کردن چنین دوگانهای جرقه خورد و افرادی را از حاشیه و به نمایندگی از حاشیه به متن قدرت کشاند تا وجود حاشیه را از بین ببرند اما بخشی از آنها خودشان با رسیدن به متن و مرکز قدرت شروع به بازتولید و تداوم مناسبات اجتماعی بر مبنای حاشیه و مرکز کردند. از این گروه میتوان با تعبیر «اشراف انقلابی» یاد کرد که ماهیت وجودی آنها به مراتب از دوگانه حاشیه و مرکزی که قبل از انقلاب وجود داشته خطرناکتر است، چرا که آنجا مرکز با ماهیتی سکولار خود را در مقابل حاشیه تعریف میکرد اما این اشراف جدید خود را با لباس انقلاب و انقلابیگری تعریف کردهاند. رد این گروه را در بیانات امام(ره) میتوان در «منشور روحانیت» مشاهده کرد، آنجا امام(ره) از یک طبقه و قشر با عنوان «عقلای قوم» یاد میکنند که این گروه جمهوری اسلامی را بدون محتوای انقلابی آن میپذیرند و به دنبال تهی کردن جمهوری اسلامی از جهش و حرکت انقلابی آن هستند. آن زمان تزویر این عقلای قوم را میشد جایی پیدا کرد که برای مثال در مسالهای همانند استکبارستیزی مسیری جدا از خط امام داشتند اما در همان حال سادهزیستی را رعایت میکردند و امام(ره) هشدار میدادند فریب سادهزیستی اینها را نخورید اما در وضعیت فعلی همان طبقه و قشر مورد بحث حتی دیگر سادهزیستی را برای حفظ ظاهر هم رعایت نمیکنند و زندگی اشرافی دارند که سبک زندگی آنها هیچ شباهتی با پابرهنههای حاشیه که قرار بود نماینده آنها باشند ندارد.
مساله امروز ما باید عبور از این مرحله باشد، «گام دوم» انقلاب که مورد تاکید رهبر حکیم انقلاب نیز بوده است بدون عبور کردن از این اشراف قابلیت تحقق ندارد و به عبارت سادهتر یکبار دیگر حاشیهها باید درون انقلاب یک انقلاب برای زدودن این اشراف بکنند. رهبری در بیانیه گام دوم بر کلیدواژه «جهاد امیدآفرینی» تاکید ویژه داشتند و از نظر من یکی از مهمترین عواملی که میتواند باعث شکلگیری این جهاد امیدآفرین شود عبور از اشراف سیاسی و وارد کردن یک بدنه جوان انقلابی از دل حاشیهها به درون مرکز قدرت است.
* با گذر زمان شاهد تهی شدن فضای اجتماعی و سیاسی از کنشگری گروههای حاشیهای بودیم تا به مرور زمان فاصله آنها بهعنوان نیروی آرمانی انقلاب با متن حوادث زیاد شود. چه عاملی منتج به چنین فضایی شد؟
اینها را میتوان بهعنوان نتایج غلبه پیدا کردن «ایده آسیبشناسی اجتماعی» دانست، یعنی زمانی که مستضعفین بهعنوان گروهی که قرار بر وراثت آنها بر زمین بوده و در فضای انقلابی بهعنوان نیروی پیشرو تحولات نیز به شمار میرفتند، تبدیل به یک ابژه مورد مطالعه میشوند که باید کنترل و مهار شود تا آسیبهای آن جامعه را نابهنجار نکند. وقتی مستضعفین در ادبیات سیاسی تبدیل به قشر آسیبپذیر میشوند بعدها از این قشر آسیبپذیر میتوان حاشیهنشینی را در آورد و در نهایت آن را تبدیل به نیرویی ضدارزش اجتماعی کرد. من این تغییر در مفهوم مستضعفین را که یکی از مهمترین عقبنشینیها توسط همان «عقلای قوم» بوده است، نقطه آغازین این رسمیت یافتن حاشیهنشینی در فضای فکری و ادبیات سیاسی کشور میدانم.
* گروههای حاشیهای در چنین فضایی چه جایگاهی در تحولات برای خودشان قائل هستند؟
در حال حاضر نظم موجود منافع طبقه متوسط رو به بالا را بیشتر از حاشیه تامین میکند و شاهد آن هستیم حاشیه تلاشی بیشتر نسبت به طبقه متوسط رو به بالا برای تغییر نظم موجود دارد. البته این میتواند یک فرصت باشد؛ چرا که یک بدنه جوان وفادار به انقلاب که خودش نیز خاستگاهی از حاشیه دارد میتواند با تجربهای که از این چند دهه و تحولات آن کسب کرده شرایط را برای تغییر معادلات بازی هموار کند که این میتواند طلیعهای برای گام دوم انقلاب باشد اما اگر عکس این اتفاق بیفتد و حاشیهها احساس ناامیدی کاملی از انقلاب کنند میتوان بلندترین زنگ خطر را برای انقلابی که خودش خاستگاه حاشیهای داشته است شنید.
* جریان انقلابی چگونه میتواند به این گروه عاملیت ببخشد؟
لیدرهای جریان انقلاب خودشان باید از مستضعفین باشند تا بدنه حاشیهای کشور بتواند آنها را به مثابه نمایندهای برای پیگیری مطالباتشان به رسمیت بشناسد. جریان انقلابی نباید ضد تمول و رفاهگرایی شود اما نمادهای آن باید نمودی از سبک زندگی حاشیهها باشند. امام(ره) این شاخص را برای جریان انقلابی معرفی کردند که «تنها آنها با ما تا آخر خط خواهند بود که طعم فقر و استضعاف را چشیده باشند»، ما شاهد آن بودهایم که خیلیها با رای نیروهای انقلابی به قدرت رسیدند اما چون خاستگاهی که داشتند در این قاعده نمیگنجیده در بزنگاههایی همچون برجام، FATF، سند2030 و... قالب تهی کردند.
* به عنوان پرسش آخر به حوادث آبانماه و اعتراضاتی که حول موضوع گرانی بنزین رخ داد بپردازیم. این حوادث خیلیها را متوجه حجم نارضایتی حاشیهنشینها کرد، به گونهای که اینبار به جای مناطقی که محل سکونت و رفت و آمد طبقه متوسط است شاهد جرقه خوردن حوادث در مناطق حاشیهای بودیم. با تغییر طبقاتی فضای اعتراضات باید چگونه مواجه شد؟
فضای واگرایی با جمهوری اسلامی در سال 88 از سوی طبقه متوسط رو به بالا و مرکزنشین بود اما در اعتراضات آبانماه شاهد واگرایی از سوی جامعه حاشیهای بودیم. نکته مهمی که در قیاس حوادث سال 88 و 98 نباید مورد غفلت قرار گیرد نوع تعامل با 2 گروه معترض بود، به گونهای که سال 88 تلاش زیادی برای این میشد تا نوعی تعامل با جریان معترض مرکزی صورت گیرد اما در اعتراضات اخیر که جنبه حاشیهای داشت ما کمتر موردی را شاهد بودیم که فضا به سمت یک تعامل با معترضان برود. وقتی رهبر انقلاب شخصا میگویند در این حوادث باید حساب معترض از آشوبگر جدا شود و مقامات امنیتی خودشان میگویند.
85 درصد کشتهشدگان نسبتی با آشوب و خرابکاری نداشتند انتظار میرود فضای تعاملی با معترضان صورت گیرد اما در این یک ماه جز چند دیدار نمادین مسؤولان با خانواده قربانیان شاهد شکل گرفتن فضای تعاملی نبودیم. گویا بخشی از مسؤولان تعامل و همدلی بیشتری با اشراف و نخبگان در نسبت با حاشیهها و عوام دارند و من خطر چنین رویکردی را از خطر خود تجمعات بیشتر میدانم.