حاشیه و حاشیهنشینی در ادبیات علمی و دانشگاهی ایران بیش از هر چیز ذیل مفاهیم اقتصادی تعریف شده است. عمده آثار به نگارش درآمده در این زمینه نیز منطبق بر دادههای آماری بوده و مفهوم حاشیه (بهعنوان پدیدهای بیرون از متن و مرکز) را مبتنی بر شاخصهایی عینیتیافته که مصادیق آن را در محیطهای پیرامونی شهر باید پیدا کرد مورد کنکاش قرار دادهاند. از همین رو مطالعه حاشیه را بهعنوان امری اجتماعی و فراتر از تعاریف اقتصادی میتوان مقولهای مهجور دانست.
در این میان و با گذشت بیش از 2 دهه از نگارش کتاب «توسعه و تضاد» فرامرز رفیعپور، کماکان میتوان این کتاب را از مهمترین آثار تدوین شدهای دانست که فراتر از دید اقتصادی و با عینکی اجتماعی به پروسه توسعه اقتصادی ایران و چگونگی تغییر یافتن گزارههای انقلابی که منجر به تقویت مفهوم حاشیه در قالب جمعیتی مطرود شده، پرداخته است.
این کتاب هرچند فرزند زمانه خویش بود و با ادبیاتی عامهفهم به دنبال تبیین چگونگی شیفت گفتمانی از سمت ارزشهای طرفدار عدالت اجتماعی در انقلاب اسلامی به سمت ضدارزشهایی در قالب زندگی نوین مصرفی میگشت اما ورای «بر زمانه» بودن، سندی برخاسته «از زمانه» خویشتن نیز بود و به همین دلیل کماکان میتوان از آن بهعنوان متنی دست اول در جهت تحولات دهه 70 شمسی و چگونگی رسمیت و قوام یافتن «حاشیه» بهعنوان جریان قربانی توسعه یاد کرد.
رفیعپور در بخشی از کتاب مذکور و با استناد به تئوری «سکوت مارپیچ»، به شرح چگونگی استیلا یافتن ارزشهای طبقاتی به حاشیههای تجدید حیات پیدا کرده در سالهای بعد از انقلاب پرداخته و نوشته بود:
«تضاد ارزشها در واقع یک مرحله از فرآیند تغییر ارزشهاست. یعنی وقتی که در جامعه یک نظام ارزشی وجود دارد و جامعه در تعادل نسبی به سر میبرد و بعد یک نظام ارزشی دیگر و متضاد وارد جامعه میشود، این دو نظام ارزشی با هم در حال جدال هستند. اگر در این جدال یک نظام ارزشی موفق شود، مرحله تضاد ارزشی خیلی به درازا نخواهد کشید. مثلا بعد از پیروزی انقلاب که نظام ارزشی انقلابی وارد شد و به مقابله با نظام ارزشی شاهانه برخاست، این مرحله تضاد ارزشی نیز به وجود آمد... اما بعد از غالب شدن نظام ارزشی انقلابی بالاخص در طول جنگ و تا سال 66-65، درصد کمتری از اعضای جامعه به تضاد ارزشی دچار شده بودند.
در مرحله تضاد ارزشی و غلبه یک نظام ارزشی بر نظام ارزشی دیگر، در کنار عوامل تشریح شده یک عامل دیگر دخالت دارد که البته در رابطه است با هنجار و سیستم تشویق و توبیخ اجتماعی. این عامل را نوله نویمن «تئوری سکوت مارپیچ» مینامد. وی افراد جامعه را در شرایط رقابت هنجاری به 2 گروه تقسیم میکند: گروه اول: افرادی که در محیط خود احساس میکنند نظراتشان پذیرفته میشود و گسترش مییابد، نظرات خود را در محیط عمومی با اتکا به نفس و به گونهای استوار و محکم بیان میکنند. گروه دوم: افرادی که احساس میکنند نظراتشان مورد پذیرش عموم واقع نمیشود، نظرات خود را در محافل عمومی و رسانهها بیان نمیکنند. بنابراین از آنجا که گروه اول اظهارنظر میکنند و نظراتشان را بیان میکنند و گروه دوم سکوت میکنند و خاموشند، از این طریق پیروان گروه اول یک تاثیر مهم بر جامعه میگذارند، زیرا این گروه نظراتش بیان میشود و گسترش مییابد به نظر قویتر و مهمتر از آنچه هست میرسد و گروه دوم با نظرات بیان نشده ضعیفتر از حد واقعی میشود. این خود باعث پیدایش یک مارپیچ سکوت میشود که طی آن اعضای جامعه یک تغییر وضعیت از نظرات غالب را احساس میکنند و خود را با آن تطبیق میدهند. در نتیجه گروه اول نظرات و موقعیتش در جامعه تثبیت میشود و گروه دوم به علت آنکه تصور میرود با هنجار غالب همسو نیست، پیروانش را از دست میدهد و فقط یک هسته کوچک از پیروانش باقی میماند.
این قانونمندی در جدال ارزشی بعد از انقلاب وجود داشت و به علت سیستم تشویق و توبیخ قوی درونی مخالفان انقلابی از ترس توبیخ توسط مردم سکوت اختیار میکردند و لذا جو هنجاری به نفع انقلابیون، جبهه رفتهها و خانواده شهدا بود.
بعد از اقدامات و تغییرات اخیر (از سال 68 به بعد) مجددا یک جدال ارزشی معکوس آغاز شده است. ارزشهای ثروتمندانه و شاهانه مجددا با نیروها و ابزارهای بسیار قوی اما عموما ناملموس، حرکتی بسیار محاسبهشده و عمیق را از درون آغاز کردهاند و به قول «اینگل هارد» یک دگرگونی اساسی عمیق اما نامحسوس را در پیش گرفتهاند. چگونه؟ دیدیم که وقتی سیستم تشویق ارزشی برای قشر بالا تنظیم و دارندگی برازندگی میشود، ثروت و ثروتمند با ارزش میشود، نه فقط در شرایط یکسان، مثلا در یک مغازه یا مدرسه شخص ثروتمند کارش سریعتر و بدون مانع انجام میگیرد، بلکه نظراتش نیز درباره برخی مسائلی که دیگر با ثروت او ارتباطی ندارند پذیرفته یا حداقل نفی نمیشود و به سکوت برگزار میشود... از این طریق «تئوری سکوت مارپیچ» تاثیر خود را نشان میدهد: نظرات (ارزشهای) ثروتمندان و مخالفان که در اظهارنظرها فعال هستند گسترش مییابد و نظرات و ارزشهای موافقان انقلاب خاموش و راکد میماند».