رئیسجمهور جوان فرانسه در ماههای اخیر تحت فشارهای داخلی و خارجی رویکردی اعتراف گونه را نسبت به وضعیت جهان غرب در پیش گرفته است. او که پیشتر از مرگ مغزی ناتو دم زده و بعد آن را به مرگ سیاسی غرب تعمیم داده بود، حالا در سفر اخیرش به مستعمرات پیشین فرانسه در غرب آفریقا، اعلام کرده «استعمارگرایی مرده است» و بعد با ژست یک گرگ نادم از دریدن گله، اصل استعمار را اشتباه بزرگ جمهوریهای اول تا پنجم فرانسه برشمرده است. امانوئل مکرون در حملات لفظی بحثبرانگیز اخیر خود در متن و حاشیه نشست ویژه هفتادمین سالگرد پیمان امنیتی آتلانتیک شمالی در حومه لندن، مستقیما به ناکارآمدی ساختاری این سازمان و نامتناسب بودن اهداف آن برای عصر حاضر توأم با نفی نقش آمریکا به عنوان قیم یا شریک بزرگتر اروپا اشاره کرد. حال به فاصله کوتاهی او در «ابیجان»، پایتخت کشور آفریقایی ساحل عاج، سعی میکند از پیشینه استعماری و جنایتکارانه دست کم 2 قرن اخیر کشورش در آفریقا تبری جوید. نیازی به گفتن نیست که مطرح کردن این موضوع توسط کسی که همین اواخر از ناتو بهخاطر فقدان چابکی و تامین نکردن اهداف نظامی ضربتی فرانسه در مستعمرات پیشین انتقاد میکرد، به منزله کوک کردن ساز استعمار نوین رسانهای، تبلیغاتی و فرهنگی کشورهای آفریقایی توسط رژیم پاریس است.
او در ابیجان با خطاب قرار دادن جوانان ساحلعاجی گفت: «من متعلق به نسلی هستم که بخشی از دوره استعماری نیست. سهچهارم شما هم استعمار را ندیدهاید». وی از آنها خواست دوران جدیدی را در شراکت با فرانسه بسازند. البته مکرون 2 سال پیش نیز در جریان مبارزات انتخاباتی ریاستجمهوری و پارلمانی خود، استعمار فرانسه در الجزایر را جنایتی علیه بشریت خوانده بود. این بار نیز برای آنکه ژست جدیدش را باورپذیرتر کند، در حالی که سومین پایگاه نظامی بزرگ ارتش فرانسه در این کشور کوچک و جنگزده آفریقای غربی قرار دارد، ادامه داد: «به فرانسه اغلب به عنوان کشوری که دیدگاهی سلطهگرایانه داشت و در استعمارگری افتاده بود، نگاه میشد؛ پدیدهای که یک اشتباه بزرگ و نقص جمهوری (فرانسه) بود». او به وضوح از مردم استعمارزده آفریقا خواست صفحات تاریخ گذشته را ورق بزنند.
اما باید دانست رهبر 42 ساله فرانسه همانند اغلب سیاستمداران معاصر اروپا و آمریکا، فاقد شخصیت سیاسی قائم به ذات بوده و بیشتر یک هنرپیشه است که در نقشی که بانکداران بزرگ برای او تعیین کردهاند، فرو رفته است. او سعی میکند با شنا کردن در خلاف جهت تابوهای غربی، سنت ریاکاری لیبرالی و نقش رئیسجمهور فرانسه به عنوان یک رهبر پیشروی اروپایی را احیا کرده و اعتماد نسل جدید جهانی و همینطور کشورهای آسیایی و آفریقایی بویژه جوامع اسلامی و عربی را که منافع اقتصادی زیادی برای فرانسه دارند، جلب کند. او در این راه تلفیقی از شعارها و ژستهای روشنفکرانه اواخر قرن بیستم و همچنین رهبران سیاسی جمهوری چهارم فرانسه بویژه برجستهترینشان ژنرال شارل دوگل یا سوسیالیستهایی مثل فرانسوا میتران را به کار میبرد. این ریاکاری در میان نخبگان هموطن مکرون چیز جدیدی نیست و تحت عنوان سیاست «دو فرانسه» مورد نقد قرار میگیرد.