printlogo


کد خبر: 214898تاریخ: 1398/10/17 00:00
ماجرای دیروز تهران

از صبح همه به این فکر می‌کردند: آیا مراسمی را که در آن حضور یافتند می‌توانند به واقعه‌ای شبیه کنند؟ به رویدادی که پیش از این و با این کمیت و کیفیت برگزار شده باشد؟ نه! هیچ روزی شبیه دیروز نبود. و شاید هیچ روز دیگری شبیه دیروز، نخواهد آمد. دیروز روز قدر بود که بر این مردم گذشت. و روز قدردانی. دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت. روزی که مردم به بدرقه ایثار آمدند. به بدرقه همه آنچه از خوبی می‌دانستند و یاد گرفته بودند. آنها به بدرقه همه آنچه با فطرت پاک بشر پیوند خورده، آمده بودند. آنها به بدرقه «انسان» آمده بودند. ما «انسان» از دست داده بودیم. چه بدبخت بودیم که از دستش می‌دادیم و وجود دنیایی‌اش را نمی‌دیدیم. اما چه خوشبخت بودیم که او را دیده بودیم و می‌شناختیم. چه خوشبخت بودیم که او در میان ما بود. چه خوشبخت بودیم که ایرانی بود و قاسم سلیمانی بود. 
اما سردار ایرانی سپاه اسلام را با کدام مشخصه بشناسیم؟ چگونه بشناسیم؟ مگر نه اینکه او را در کربلا طواف دادند؟ پس داستان کربلا را بخوانیم: «راهیان کربلا را بنگر. آنان خوب دریافته‌اند زندگی به خون وابسته است و پیکر تاریخ، بی‌خون خدا- ثارالله- مرده‌ای بیش نیست و سر مبارک امام شهید بر فراز نی، رمزی است بین خدا و عشاق، یعنی که این است بهای دیدار».
راز بقای عشق، خون است. گواهی اگر می‌خواهید، شهیدانی که در مسلخ عشق سر و جان باخته‌اند. راز بقای ما خون است؛ خونی که از نهضت روح‌اللهی خمینی کبیر در رگ‌های جوانان این کشور جوشید و حالا جهان را از خود متاثر کرده است. دیروز روزی بود که جوان‌ها باز بیشتر از دیگران به چشم می‌آمدند و یادمان می‌آوردند که باز این «خون» است که حیات و بقا می‌بخشد. ما دیروز «مرگ بر آمریکا» را با خون زنده کردیم؛ با خون عزیزترین عزیزان‌مان. 
و اما مردم... . از مردم چه دیدیم و آنها را با کدام مشخصه بشناسیم؟ چگونه بشناسیم؟ مگر نه اینکه سید شهیدان اهل قلم گفته است هرکس می‌خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند؟! «کربلا ما را به سوی خود فرامی‌خواند و ارواح مشتاق ما بی‌تابانه، همچون کبوتران حرم، به‌ سوی کربلا بال می‌گشایند. بار دیگر صدای «هل من ناصر» امام عشق در دل تاریخ بلند است و این بار حضور امت براستی شگفت‌آور است». شگفت‌آور! آنچنان که دیگر امپراتوری رسانه‌ای بشر غربی هم با آن همه طمطراق نمی‌تواند انکارش کند! شگفت‌آور! آنچنان که سروصدای عظمت خوفناکش می‌تواند تل‌آویو و حیفا را با خاک یکسان کند. شگفت‌آور! آنچنان که می‌شود به آن بالید؛ تا مدت‌ها؛ ماه‌ها و سال‌ها.

Page Generated in 0/0277 sec