همه ما میدانیم که ویروس کرونا یک بیماری خیلی خطرناک است و معلم بهداشت گفته است اگر آن را بگیریم پدرمان را درمیآورد.
البته شوهر عمهام دیشب در میهمانی میگفت: فعلاً که اون ما رو گرفته هار هار هار!
اما پدرم میگوید: همش کار خودشونه چون میخوان همه ما بمیریم تا خودشون بمونن.
برادرم که پرسید پس چرا از خودشون شروع شد گفت: شما درسات رو نوشتی حالا پریدی وسط حرف بزرگترها؟
و من فهمیدم که اگر میخواهی در وسط حرف بزرگترها بپری باید اول درس بنویسی و من هم الان آمدهام درسم را بنویسم و بعد بروم بپرم.
مامان میگوید کرونا هم اگه بیاد ما که آمادهایم. آخر دیروز با بابایمان رفتند و نصف داروخانه را خریدند.
امروز هم قرار است به بازار بروند و ماسک ضدشیمیایی تهیه کنند.
البته مامان کمی هم نگران است و میگوید اگر ماسکهایمان تمام شود، برای خرید دوبارهاش باید یک کلیه بابا را بفروشیم.
و من نمیدانم کرونا درد بیشتری دارد یا نداشتن یک کلیه.
دیشب خواب میدیدم یک آدم فضایی آمده است و میخواهد من را با وایتکس بشوید، از خواب که بلند شدم دیدم مادرم لباس ضدویروسی که از دیوار خریده است را به تن کرده و میخواهد وایتکس را روی من خالی کند که بابا به دادم رسید و من را از حل شدن نجات داد.
البته این ویروس خوبیهایی هم دارد و آن هم تعطیلی مدارس است. دیروز با بچهها کلی توپبازی کردیم و بعد از در آوردن توپ از جوب کنار خانه، سعی کردم دستهایم را با آب و صابون بشویم تا کرونا ما را نگیرد.
این بود انشای من.