printlogo


کد خبر: 217297تاریخ: 1398/12/14 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌ شعر «من یوسفم پدر» از محمود درویش/ ترجمه عبدالرضا رضایی‌نیا
شعر و وطن و سیاست

الف. گیلوایی: محمود درویش از شاعران نامدار فلسطینی 13 مارس 1941 میلادی در روستای بُروه، نزدیک شهر عکّا به دنیا آمد. 7 ساله بود که معنای پناهنده شدن را فهمید و بعد از آن در معنای آواره‌ شدن غرق شد. به 12 سالگی که رسید شعر گفت، در 14 سالگی پس از زندانی ‌شدن، وسوسه چاپ شعرهایش پیدا شد. اما در 19 سالگی موفق شد سیاه‌‌مشق‌هایش را که متاثر از شاعران انقلابی جهان بود با نام «گنجشکان بی‌بال» منتشر کند. درویش با کتاب «برگ‌های زیتون» استعداد درخشان خود را در کشورهای عربی نشان داد.

از آن زمان تاکنون چند دهه است محمود درویش با زمزمه‌های غمگین اما لطیف و نوگرای ملایم و معتدلش در عرصه شعر عربی و امروز جهان حضوری پررنگ دارد و در کنار دیگر شاعر نامدار فلسطین یعنی سمیح القاسم، پرچمداران شعر مقاومت فلسطین شناخته می‌شوند.
«دیوارنبشته»، «حالت محاصره» و «از آنچه کرده‌ای پوزش مخواه!»» نام 3 مجموعه شعر سال‌های اخیر محمود درویش است.
شعر محمود درویش شعر سیاسی است و شعری است متعهد به آرمان‌های فلسطین، اگر چه در دو دهه پایانی عمرش چنان به شعریت شعر اهمیت می‌داد که بیم رخت بربستن سیاست و تعهد از شعرش می‌رفت اما هرگز چنین نشد و او در این دو دهه صاحب بهترین و درخشان‌ترین شعرهای سیاسی در جهان شد.
نزار قبانی، شاعر نامدار عرب محمود درویش را در کنار دو شاعر برجسته امروز عرب قرار می‌دهد و ایشان را تجسم نوگرایی مردمی می‌نامد و می‌گوید: «درویش با برخورداری از موهبتی یگانه توانسته است تمام سرزمین‌های عربی را درنوردد و انقلاب فلسطین را در همه خانه‌های عربی جای دهد. درویش تمام فلسطین است و نه‌‌تنها صدای آرمان مقاومت فلسطین».
دکتر عبدالعزیز المقالح نیز گفته است: «محمود درویش با صدایی درخشان و تجربه شعری امروز توانسته میان واژه و آرمان، هنر و مقاومت مسلحانه پل بزند».
عزالدین المناصره، محمود درویش را به عنوان شاعر برجسته مقاومت در صف شاعران بزرگی همچون ناظم حکمت، پاپلو نرودا و لورکا قرار می‌دهد.
دکتر محمود حمود می‌گوید: «راز شعری درویش وحدت میان وطن و عشق و شعر است؛ به گونه‌ای که گاه جای همدیگر می‌نشینند یا یکدیگر را تداعی می‌کنند»:
«وقتی‌ که می‌میرم به تو عشق می‌ورزم/ وقتی که به تو عشق می‌ورزم، می‌دانم که می‌میرم/ پس بانویی باش/ و سرزمینی باش...»
محمود درویش 9 آگوست 2008 میلادی درگذشت.
تاریخ روزگارمان را با پروانه‌های کشتزاران می‌نویسم/ شعری از محمود درویش:
«تاریخ روزگارمان را/ با پروانه‌های کشتزاران می‌نویسم/ از نردبان روزگار‌مان فرود آمدیم/ بر بلوط‌های غایب بالا رفتیم/ و غیبت را برای اوهام‌مان باقی نهادیم/ و به سوی شعر روانه شدیم/ تا از او بخواهیم؛ برای الهام‌مان سرزمینی نو بنا کند/ جهت‌های باد/ راه را بر ما بستند/ و هویت بت‌هامان شدند/ خواهیم نوشت، تا نمیریم/ برای رویاهامان خواهیم نوشت/ نام‌هامان را خواهیم نوشت/ تا درخشش جسم‌هامان تبارش را نمایان سازد/ خواهیم نوشت/ آنچه را که پرندگان در کویر می‌نویسند/ و طنین گام‌هامان را از یاد می‌بریم،/ بر باد می‌گذریم.../ یکی از ما مسیح است،/ یکی از ما یهود است/ و یکی تاریخ نگار خویشاوندان./ بر زمین می‌گذریم.../ رغبتی سنگی برای کلام و سلام بر شامان به دل نداریم/ باختیم و عشق سودی نبرد/ کهولت روزگارمان را باختیم!»
اگر چه محمود درویش روح، اندیشه و حتی شعریت شعر خود را با شعرهایی برای فلسطین گره زد و به نام شاعری سیاسی و متعهد در جهان مشهور شد؛ آنجا که اغلب شاعران جهان به دامان شعار می‌افتند یا دست کم شعریت شعر را از دست می‌نهند؛ او همچنان با حفظ شأن شعر، در مقام یک شاعر بزرگ باقی ماند و هرگز سیاستمدار نشد.
محمود درویش به مدت کوتاهی در دولت فلسطین- به رهبری یاسر عرفات- وزیر فرهنگ شد و در آنجا دید که سیاست‌پیشگی چه توانایی ویرانگر و مخربی در روح شاعر دارد. بی‌شک در پی این تجربه تلخ بود که از کار سیاست کناره گرفت و ترجیح داد دوباره به خانه خویش که همان خانه شعر است بازگردد و به درویشی خود قانع باشد و به همان محمودی که بود.
مجموعه‌ شعر «من یوسفم پدر» از محمود درویش، ترجمه عبدالرضا رضایی‌نیا، گزینه‌ای است از شعرهای دو دهه اخیر محمود درویش که در دو بخش تنظیم شده است؛ بخش نخست منتخبی است از کتاب‌های «11 ستاره» 1992/ «آنچه را می‌خواهم می‌بینم» 1990/ «گل سرخی کمتر» 1986/ و «آن ترانه است، آن ترانه است» 1986/ عمده شعرهای این بخش کوتاه هستند و بخش دوم کتاب «وضعیت محاصره» (2002) است که ساختی منظومه‌وار و مبتنی بر تداعی‌های آزاد انسانی در محاصره دارد؛ انسانی که در لابه‌لای حصارها چشم می‌گرداند، هم به افق‌های آن سوی حصارها می‌اندیشد، هم دلتنگی‌ها و ملامت‌های پیرامون را واگویه می‌کند؛ در متن مرور رویاها، گاه در حاشیه احضار خاطره‌ها، گاه با مکالمه با ارواح شهیدان و گاه در خطاب به دشمن و دعوت به رهایی از حکمت تفنگ. از این رو، فرم حاکم بر این منظومه، برخاسته از تشویش طبیعی زندگی در محاصره است؛ تشویش‌ها و پراکندگی‌هایی که پازل‌وار در کنار هم تصویری نسبتاً کامل از فلسطین امروز به دست می‌دهد.
و ما زندگی را دوست داریم از محمود درویش:
«و ما زندگی را دوست داریم/ وقتی راهی به سویش نداریم/ و میان دو شهید می‌رقصیم/ میان آن دو گلدسته بنفشه‌ای بر می‌کشم/ یا نخلی/ ما زندگی را دوست داریم،/ وقتی راهی به سویش نداریم/ و از کرم ابریشم رشته‌ای می‌دزدیم/ تا آسمانی برای خود بسازیم/ و این کوچ را محصور کنیم/ و دروازه باغ را باز کنیم/ تا یاسمین در روزی زیبا به جاده‌ها درآید./ ما زندگی را دوست داریم/ وقتی راهی به سویش نداریم/ و در اقامتگاه خود گیاهی زودرس می‌کاریم/ و در اقامتگاه خود کُشته درو می‌کنیم/ و در نای خود می‌دمیم،/ به رنگ دور دور/ و بر خاک رهگذار شیهه‌ای نقش می‌زنیم/ و نام‌هامان را/ سنگ به سنگ می‌نویسیم/‌ای آذرخش/ شب را بر ما روشن کن/ اندکی روشن کن/ ما زندگی را دوست داریم/ وقتی راهی به سویش نداریم»
عبدالرضا رضایی‌نیا متولد 1341 از شاعران و مترجمان معاصر که ترجمه این کتاب را به دست ناشری معتبر به نام نشر مرکز سپرده، درباره ترجمه این اثر می‌گوید: «ترجمه شعر نوعی بازآفرینی و سهیم‌ شدن در سرایش دوباره است که به هر تقدیر متنی جدید خواهد آفرید و لاجرم خصلت‌های نویی را خواهی افزود که از مهم‌ترین آنها رنگ و صدای خاص مترجم است بنابراین مترجم حین وفاداری به متن- خواسته یا ناخواسته- بخشی از وجود شعری خود را در ترجمه جا می‌گذارد». 

Page Generated in 0/0049 sec