printlogo


کد خبر: 217300تاریخ: 1398/12/14 00:00
رمانی از محمدعلی جعفری
خانه مغایرت

آرش چراغی: اگر بخواهیم هستی رمان «خانه مغایرت» را تنها در یک جمله پدیدار کنیم بدون شک باید آن را رمانی در ستایش زندگی و درباره زندگی قلمداد کنیم. این اثر دقیقا جزو آن دسته از آثار ادبی محسوب می‌شود که با وجود تجلی و شتاب گرفتن درلابه‌لای مرزهای زندگی واقعی، آن را از مدار واقعی و یکنواخت روزمره‌‌‌‌اش فراتر برده و به آن رنگ و لعابی برجسته‌‌‌‌‌‌تر از زندگی روزمره عطا کرده است. این رمان به سبب پرهیز از فراز و فرودهای عجیب و غریب در قصه خود سقلمه ادبی زیرکانه‌ای به ادبیات معاصر ایران محسوب می‌شود که در آن تنها بر جهان ویژه خودش استوار است. محمدعلی جعفری در این اثر به منظور پیشرفت طرح قصه‌‌‌‌اش تنها به امکانات و عناصر ادبی خود اثر تکیه کرده و در اقدامی جسورانه از تحمیل حوادث محرک غیرمرتبط و گاها غیرضروری که همچون آفتی بر کالبد ادبیات ناشیانه امروز ما آوار شده‌‌‌، امتناع ورزیده است. 
در مرکزیت رمان شیرین خانه مغایرت شخصیت بازیگوش و شگفت‌انگیزی ساکن است که زبان و روایت شخصی‌‌‌‌اش در کانون قصه تا مدت‌ها در پستوی حافظه هر کدام از مخاطبانش جا خوش خواهد کرد. به‌راستی کدام رمان است که قادر باشد با قصه‌ای به ظاهر ساده چنین تاثیری شگرف بر مخاطبش بگذارد. شاید بتوان علت ادبی این تاثیر جذاب را در صداقت شخصیت با مخاطبش قلمداد کرد که به منظور همراه کردن خواننده با خودش دست به دامن اعمال غریب و غیرمنطقی نمی‌شود. بلکه او در اتاق واقعی‌‌‌‌اش نشسته و آنچه را که بر وی رخ می‌دهد با کلامی آهنگین و خوش‌فهم بازنمایی می‌کند. مولف زیرک این اثر مهم‌‌‌‌‌ترین و برجسته‌‌‌‌‌ترین اقدام ادبی‌‌‌‌اش را که فهم درست مخاطب جامعه ایرانی است قبل از نگارش اثر به انجام رسانیده است. پیش‌روی پیرنگ در جاده آشنای زندگی که با بن‌مایه‌‌های قوی از عناصر ادبی شمایل‌نگاری شده است اصلی‌‌‌‌‌ترین عمل مولف پس از شناخت مخاطب امروز ادبیات ایران بوده است به زیبایی ممکن شده است. مولف خواننده رمان حاضر را یکراست به دل قصه خودش هدایت کرده و اندک پاره‌ای عنصر اضافی و یا خلأ معنایی در آن دیده نمی‌شود.
راوی بزله‌گوی قصه خانه مغایرت که بتازگی رخت دامادی به تن کرده؛ در روز مسافرت پس از ازدواجش به دلیل تصادف پدر همسرش لقای مسافرت را به عطایش بخشیده و به ناچار مسیر طی شده را بازمی‌گردد. پدرزن جان بستنی‌فروش که اغلب راوی نیز به همین نام می‌خواندش زمینگیر شده و راوی ناچار می‌شود مغازه بستنی‌فروشی او را در مدت خانه‌نشینی‌اش مطلق و خانه‌‌‌‌اش اداره کند. حال در این میان باید با کارشکنی‌ها و بدطینتی‌‌های پسرعمه همسرش که از قضا روزی دل در گریبان وی نیز داشته در جدال باشد.
همجواری وقایع رمان با انگیزه‌‌های درونی شخصیت مرکزی همچون ارکستر سمفونیک هماهنگی است که هر صدای آن را باید با ریزبینی کامل به گوش دل سپرد تا در ادامه صداهای دیگر اثر را همچون زنجیره‌ای از معانی کنار یکدیگر قرار داد و به معنایی کامل و آینه‌ای روشن از حقیقت اثر دست یافت. بدون شک پاساژهای ادبی کتاب خانه مغایرت با تاریخ انقضایی نامحدود آفریده شده‌اند که قادرند در دوران‌‌های دیگر جامعه نیز همچنان صدای خوش‌نوازشان را بر جان مخاطبانشان بنشانند. 
این رمان برای آنان که می‌خواهند قطعه‌ای غریب از زندگی را تجربه کنند شایسته‌‌‌‌‌ترین و شکیل‌‌‌‌‌ترین پیشنهاد ممکن خواهد بود. در روزگاری که ادبیات در دورترین فاصله ممکن از زندگی واقعی اجتماع به سر می‌برد خلق چنین گونه‌ای از رمان در اکنون جامعه ما جای شگفتی داشته و همچنان انسان امروز را به ادبیات که زیباترین و نزدیک‌‌‌‌‌ترین هنر به زندگی است امیدوار خواهد کرد.

Page Generated in 0/0054 sec