گفتوگوی «وطن امروز» با وجیهه سامانی، نویسنده کتاب «آن مرد با باران میآید» به بهانه انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر این اثر
احسان سالمی: انتشار تقریظ رهبر حکیم انقلاب بر کتاب «آن مرد با باران میآید» باعث شد توجه بسیاری از رسانهها به این کتاب جلب شود؛ اثری داستانی در حال و هوای واپسین روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی که نوجوانان اصلیترین مخاطبان آن هستند. «آن مرد با باران میآید» حاصل قلم وجیهه سامانی، نویسنده و کارشناس ادبی است. سامانی در این کتاب با محور قرار دادن زندگی یک خانواده ایرانی از طبقه متوسط از تلاشهای اقشار مختلف جامعه ایران بویژه نوجوانان و جوانان برای به بار نشستن مبارزات برای پیروزی انقلاب اسلامی گفته است و سعی کرده در قالب یک داستان، هم فضای آن روزهای منحصر به فرد در تاریخ معاصر ایران را به تصویر بکشد و هم به بخشی از سوالات و شبهات نسل جدید درباره آن روزها پاسخ دهد.
نویسندهای که در کارنامه کاریاش کتابهایی چون «بادبادکها»، «خواب باران» و «عروس آسمان» به چشم میخورد، البته سامانی در کنار نویسندگی، سابقه فعالیت به عنوان داور و دبیر جشنوارههای ادبی را نیز دارد که دبیر هفدهمین جشنواره جوان سوره در سال 98، دبیر شانزدهمین جشنواره قلم زرین در سال 97، داوری جشنواره داستانی اندرزگو در سال 98 و داوری جشنواره ادبی یوسف در سال 93 برخی از مهمترین آنهاست.
هر چند دوست داشتیم این گفتوگو را در روزهایی بهتر که جامعه ایرانی با خیال آسودهتر سراغ مطالعه میرفت، منتشر میکردیم اما واقعیت آن است که شاید مطالعه این مصاحبه بهانهای شود تا مخاطبان «وطن امروز» در این روزها که همه از اولویت ماندن در خانه صحبت میکنند، تشویق شوند در اولین فرصت به مطالعه اثری داستانی و جذاب در ارتباط با تاریخ انقلاب بپردازند.
***
* شما به عنوان کسی که 2 سال مانده به پیروزی انقلاب اسلامی متولد شدید، چه شد تصمیم گرفتید درباره مبارزات دوره انقلاب اثری داستانی بنویسید؟
جرقه اولیه نوشتن کتاب «آن مرد با باران میآید» در سومین دوره جشنواره داستان انقلاب در ذهنم زده شد. فراخوان را که دیدم با خودم فکر کردم چرا تا به حال هیچ داستانی برای انقلاب ننوشتهام؟ و اساسا در قامت یک نویسنده برای انقلابی که به گردن همه، بویژه ما خانمها حق بزرگی دارد، چه کردهام؟ این کرامت و عزت نفسی که انقلاب به ما داد و زن را از آن جایگاه ابزاری و جنس دومی که داشت نجات داد و تبدیل کرد به اشرف مخلوقات و کسی که بهشت زیر پای او است و از دامن او مرد به معراج میرود که نتیجهاش را امروز در حضور پررنگ و موثر بانوان در تمام عرصههای اجتماع میبینیم. همه اینها باعث شد یک دینی به گردن خودم و قلمم احساس کنم.
* برای نزدیک شدن به حال و هوای آن روزها و در نتیجه آن نزدیکتر شدن فضای اثرتان به حال و هوای انقلاب چه کردید؟ ضمنا چقدر از اتفاقات کتاب منطبق بر واقعیت است؟
تحقیقات میدانی این کتاب ماهها زمان برد، چون میخواستم اتفاقات مستند و بر اساس واقعیت باشد. 9 ماه صرف تحقیقات میدانی و پژوهش این اثر شد و نگارش کتاب هم تقریبا 4 ماه زمان برد. تمام اتفاقات و روایتها از واقعه ۱۷ شهریور 57 و اتفاقات میدان ژاله تا 26 دیماه و فرار شاه که 4 ماه پایانی انقلاب است، همه حوادثی متقن و مستند است اما خط سیر کلی داستان بر اساس تخیل است. در واقع من روایتی داستانی و تخیلی را در بستری از حوادث و اتفاقات مستند تاریخی روایت کردهام.
* چرا از بین طیفهای مختلفی که میشد برای آنها از قصه انقلاب گفت، سراغ مخاطب نوجوان رفتید؟
در اطرافم نوجوانان زیادی میدیدم که هیچ ذهنیت و شناختی نسبت به انقلاب نداشتند. البته نسل ما هم انقلاب را خوب درک نکرده اما بالاخره در زمان کودکی و نوجوانی ما، بزرگداشت رویداد انقلاب پررنگتر بود، در مدارس این اتفاق جدیتر گرفته میشد و رسانههای جمعی و رادیو و تلویزیون به نزدیکی و آشنایی نسل ما با این اتفاق مهم کمک میکرد و ما با روح انقلاب بیگانه نبودیم اما امروز و با گذشت چند دهه از انقلاب، کودکان و نوجوانان چندان اطلاعات و شناختی از واقعه انقلاب ندارند. یعنی اصلا نمیدانند چه اتفاقی افتاده است و اگر هم چیزی بشنوند و بخوانند، محدود به کتابهای تاریخ درسیشان میشود که آنها هم فقط در حد دادن یکسری اطلاعات تاریخی است. خلأ و محدودیت آثار داستانی با موضوع انقلاب در حوزه نوجوان باعث شد در این ژانر قلم بزنم.
* قصه کتاب درست با فرار شاه به اتمام میرسد؛ فکر نمیکنید اگر قصه را تا زمان 22 بهمن و بازگشت امام به ایران ادامه میدادید بهتر بود؟ چون به نظر میرسد کتاب با وجود آنکه تلاش کرده به سؤالات نوجوانان درباره اوضاع و احوال روزهای منتهی به انقلاب پاسخ دهد، درباره شخصیت حضرت امام خمینی(ره) به عنوان رهبر انقلاب کمتر صحبت میکند.
دقیقا هدفم پرداختن به اوضاع و احوال مردم و طبقه متوسط جامعه در ماههای پایانی رو به انقلاب بود. میخواستم از زاویه دید مردم کوچه و خیابان به انقلاب نگاه و قصه را روایت کنم. هدف اصلی من، تغییر و تحول شخصیت اصلی داستانم، بهزاد و پدرش بود در این بازه 4 ماهه. طبیعتا خیلی چیزها بود که میشد به آنها پرداخت. مثلا کسی به من گفت نقش معلمها را باید پررنگتر میکردی. یا به مبارزات مسلحانه کم پرداختی. همه اینها درست است اما این اثر، روایت و داستان من از 4 ماه پایانی انقلاب بود.
پرداختن به شخصیت بزرگی چون امام، نیازمند طرحی دیگر بود که قطعا هم حجم اثر را بیشتر میکرد و هم خط سیر داستان را تغییر میداد و من این را نمیخواستم. حتی به پیروزی انقلاب و آزادی بهروز هم ورود نکردم و به نوعی پایان قصهام را باز گذاشتم که البته برای مخاطب قابل پیشبینی است. میشد بینهایت موضوع انتخاب کرد و از زاویه دیدهای مختلف به انقلاب ورود کرد و داستانهای بیشماری خلق کرد. به نظرم این داستان، قطعه کوچکی از پازل بسیار بزرگی است که من فقط یک قطعهاش را روایت کردم. بقیه دوستان و نویسندگان هم باید در تکمیل این پازل وارد میدان شوند.
* بازخوردی از مخاطبان نوجوان درباره این کتاب داشتید؟ منظورم مخاطبانی از فرهنگها و تفکرات مذهبی مختلف است.
نشستها و جلسات مختلفی برای این کتاب در مدارس داشتم. معمولا بچهها با دنیایی از سوالات ریز و درشت وارد بحث میشوند و گاهی مسیر صحبتها از داستان خارج میشود و به مسائل سیاسی و اجتماعی میکشد. فقط میتوانم بگویم نسل جدید تشنه شنیدن و فهمیدن واقعیتها هستند و اگر ما برای سیراب کردن و اقناع کردنشان کاری نکنیم، هستند دیگرانی که با هزار و یک حیله و ترفند آنها را به میدان بازی خود بکشانند و معجونی از راست و دروغ را به خوردشان بدهند.
* در گفتوگویی به نقل از مرحوم امیرحسین فردی از این گفته بودید که مرحوم فردی نظر مثبتی به این اثر داشتند و توصیه کردند ادامه قصه این خانواده را در وقایع پس از انقلاب در جلد دوم این کتاب بنویسید؛ ماجرای آن تماس مرحوم فردی را برای ما هم بازگو میکنید؟
سال ۹۰ رمانم برگزیده داستان انقلاب حوزه هنری شد و ۹۱ هم به چاپ رسید. یکی دو ماهی از چاپ اثر گذشته بود که از دفتر مرحوم امیرحسین فردی تماس گرفتند. آقای فردی بابای مهربان کیهان بچههای کودکیهای من بودند و به نوعی اولین مربی پرورش استعداد نویسندگیام محسوب میشدند. گفتند بهرغم بیماریای که داشتهاند و نتوانستهاند قبل از چاپ کار من را بخوانند، حالا بعد از چاپ آن را یک شبه خواندهاند. کلی لطف داشتند به بنده و اثرم و بعد از کلی تعریف و تمجید از روایت قصه و نثر خوشخوان آن و... تبریک و خسته نباشیدی گفتند و تاکید کردند حتما ادامه قصه را با همان شخصیتهای جلد اول و اینبار در زمان جنگ بنویسم و مثلا برادر شخصیت اصلی را به جبهه بفرستم و حال و هوای روزهای جنگ را در تهران و از زاویه دید بهزاد قصه، روایت کنم. آن روز لطف و تشویقهای مرحوم فردی، انگیزه و انرژی زیادی در من ایجاد کرد. حتی یادم هست طرح یکی دو صفحهایاش را هم نوشتم اما...
* سرنوشت نوشتن جلد دوم کتاب به کجا رسید؟ برنامهای برای آن دارید؟
چند ماه بعد آقای فردی به رحمت خدا رفتند. بعد هم کتابم مدت 4 سال در نشر سوره مهر روی چاپ اول ماند! هم طرح جلد نامناسبی داشت، هم به نظرم خوب عرضه نمیشد. اینکه یک کتاب در مدت 4 سال نتواند یک چاپ فروش برود، اتفاق خوبی نیست. مدام با خودم فکر میکردم اگر اثر ضعیفی است، چطور هم برگزیده جشنواره انقلاب شد و هم مرحوم فردی این همه از آن تعریف و تمجید کرد؟! در حالی که ایشان چنین شخصیتی نداشتند که از کاری الکی دفاع کنند.
سال ۹۵ بالاخره دل به دریا زدم و کتاب را از سوره مهر گرفتم. گزینههای متعددی برای ناشر جدید کتابم داشتم که «کتابستان» را انتخاب کردم. این بار خودم هم برای دیده شدن و معرفی کتاب خیلی تلاش کردم؛ هم در فضای مجازی و هم در جلسات و نشستهای دانشآموزی. کتابم از بهمن ۹۵ تا قبل از تقریظ رهبری، یعنی دقیقا مدت 3 سال 7 بار تجدید چاپ شد! اما من دیگر انگیزه و اشتیاقم را برای نوشتن ادامه ماجرا و جلد دوم کتاب از دست دادم.
* کتاب را چگونه به دست رهبری رساندید و ماجرای تقریظ رهبری بر آن چه بود؟ خودتان چه زمانی از نگارش تقریظ رهبری بر این کتاب مطلع شدید؟
مهرماه سال گذشته که با چند تن از دوستان نویسنده به دیدار رهبر انقلاب رفته بودیم، کتاب «خواب باران» را به ایشان هدیه دادم اما این کتاب را با خودم نبرده بودم، چون فکر میکردم کتاب «آن مرد با باران میآید» کتابی نوجوانانه است و نمیدانم چرا فکر میکردم برای هدیه خوب و شایسته نیست! اما بخت یارم بود و این کتاب از طریق دیگری به دست ایشان رسید.
3-2 ماه پیش از جایی فقط مطلع شدم که ایشان کتاب را خواندهاند. اول از اینکه این کتاب به ایشان رسیده تعجب کردم، چون من «خواب باران» را هدیه داده بودم و برایم عجیب و غیرمنتظره بود. بعد کلی ذوقزده شدم و پرسیدم چیزی هم برای کتاب نوشتهاند که گفتند فعلا منتظر باشید. تا اینکه قبل از شهادت سردار سلیمانی خبردار شدم این اتفاق افتاده است و ایشان تقریظی نوشتهاند. البته خبر دارم رهبری کتاب «خواب بارانم» را هم مطالعه کردهاند و پیرامون آسیبهای اجتماعی، نظر مثبتی هم به آن داشتهاند.
یک نکته مهم که تا به حال جایی بیان نکردهام و این اجازه را به من دادهاند که از قول جناب ایمان عطارزاده، معاون موسسه تنظیم و نشر آثار مقام معظم رهبری بیان کنم، اینکه حضرت آقا خواندن این کتاب را به نوههای خودشان هم توصیه کردهاند که این برای من واقعا باعث افتخار است. واقعا الان فکر میکنم پاداش ۲۳ سال نوشتن و قلم زدن و فراز و فرودهای بیشمار عرصه نویسندگیام را گرفتهام و از این بابت خدا را شکر میکنم.
***
[تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «آن مرد با باران میآید»]
در آستانه فرا رسیدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، در سومین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی تقریظ حضرت آیتالله العظمی خامنهای بر رمان «آن مرد با باران میآید» منتشر شد. در متن تقریظ رهبرانقلاب بر این کتاب آمده است: «بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همه جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسنده کتاب باید تقدیر و تشکر شود؛ انشاءالله».