حسن رضایی: 1- ما در کشور تا دلتان بخواهد تحلیلگر مسائل «همهچیز» داریم. این تحلیلگران پرشمار که هر کدام در تلگرام و شبکههای اجتماعی، جماعتی مخاطب هم دست و پا کردهاند، تمرکز اصلی همهچیزدانیشان غالبا بر سیاست و به طور ویژه بر روضهخوانی سیاسی است. ابدا هم فرقی نمیکند مدرک تحصیلی عموما گردنکلفتشان، مردمشناسی باشد یا اقتصاد، جامعهشناسی باشد یا مهندسی هوافضا، روانشناسی باشد یا مهندسی راه و ساختمان. اشک گرفتن و هلاک کردن مخاطب از شدت غم و اندوه، ویژگی مشترک تمام آنها در غالب ایام است. کلیدواژههای پرتکرار سخنان این افراد در شرایط عادی هم عموما اینهاست: ویرانی، بنبست، فروپاشی، انسداد، انحصار، بحران، مرگ، ورشکستگی و بدبختیهایی از این دست! در شرایطی که کشور علنا درگیر مشکلی قابل مشاهده شود اما خواندن مطالب این دوستان، دیگر واقعا حال آدم را خراب و اورژانسی میکند.
دیگر ویژگی نوشتههای این اندیشمندان ارجمند(!) قطعیت منفی در قضاوتهاست. به صورتی که تا آنجا که ظرفیت کلمات و زبان شیرین فارسی جا دارد، سعی میکنند روضهشان را سوزناک و تابلوشان را از جامعه ایرانی قیراندود کنند. ابداعاتی چون فروپاشی اجتماعی، افسانه پیل و پراید و موارد متعدد دیگری از همین دست، نمونههایی از این نوع قضاوتهای جزمی و قطعی درباره انهدام جامعه ایرانی است. قریب به اتفاق همین افراد اما طرفدار سیاسی دولت آقای روحانی و طرز تفکر ایشان در اداره جامعه هستند. امری که بیتعارف نشان میدهد حداقل خودشان را هم باید بخش مهمی از مغز و مرکز بحران عظیم مدنظرشان دانست! چند سالی هست که البته جمعی از جوانان اندیشمند(!) به ظاهر حزباللهی هم در این مسیر گام برمیدارند و برای خود مخاطبانی هم در فضای شبکههای اجتماعی دست و پا کردهاند. این دسته به صورت پیشفرض، قضاوت دسته نخست را پذیرفتهاند، با این تفاوت که خلاف دسته نخست، به طور خاص، موفقیتهای نظام سیاسی- و نه جامعه- را هم بشدت بایکوت میکنند، دوم اینکه حتما دقت دارند از دل خوبیهای موجود در اجتماع هم با یک ریزبینی خاصی، ولو یک آتو گرفته، آن را در هر صورت به اصل نظام ارتباط دهند.
2- کاهش مشارکت مردمی در انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی طبعا فرصت مهمی برای جولان نظریات و مجالس این دو گروه بود. همینها اما در تحلیل مشارکت عظیم مردم در تشییع تاریخی پیکر مطهر شهید قاسم سلیمانی حرفی برای گفتن نداشتند و چنانکه انتظار میرفت خیلی زود با دست گذاشتن روی زخم هواپیمای اوکراینی، تا پیشنهاد همهپرسی اصلاح قانون اساسی هم پیش رفتند! برای تحلیل صحیح رفتار جامعه ایرانی اما ابتدا باید از فراز ابرهای شبکههای اجتماعی پایین آمد و اسیر جو توهمزای آن فضا نشد، ثانیا با پیشفرض روضهخوانی مدام، به تحلیل جامعهای با ریشه و عظمت مردم ایران ننشست. آحاد جامعه ایرانی در کوران سختترین فشارهای اقتصادی دشمن، حضور چند ده میلیونی در تشییع پیکر مطهر شهید حاجقاسم داشتند، آن هم در حالی که چندین سال است تحت یک بمباران وحشتناک خبری، این شهید عزیز به عنوان هدردهنده پولهای مردم در کشورهای مجاور به جامعه ایرانی معرفی شده بود. شهید حاجقاسم در تمام سالهای گذشته از زخم زبان و مخالفتهای تلویحی و علنی بخش مهمی از همین تحلیلگران روضهخوان هم همواره بهرهمند بود، هر چند آنها هم حتیالامکان به آن تشییع میلیونی آمدند و برای روز مبادا، عکس هم انداختند! جامعهای که در بنبست و مسیر فروپاشی اجتماعی است، طبعا نمیتواند روی یک نقطه مشترک پرحرف و حدیث که با آخرین قدرت ممکن هم از نظم سیاسی موجود حمایت کرده، اینقدر اشتراک نظر داشته باشد. بر این اساس به نظر میرسد باید نوع نگاه به تحولات جامعه ایران را تغییر داد و به جای نشستن روی ابرهای شبکههای اجتماعی و خیمه عزا زدن در تمام طول سال، کمی هم به دادههای روی زمین توجه کرد. تحلیل دادههای آماری متعدد و معتبر نشان میدهد مسأله مهمی که باعث کاهش مشارکت مردم در انتخابات اخیر شده، چیزی جز عملکرد فاجعهبار دولت و مجلس طی سالهای گذشته نیست. فرصت طرح آمارهای مذکور طبعا در این مطلب مهیا نیست.
کنار هم قرار دادن این واقعیات ظاهرا متناقض-در مقایسه مشارکت همه جانبه جامعه در تشییع شهید سلیمانی و کاهش مشارکت در انتخابات مجلس- ما را به این نتیجه میرساند که برای تحلیل رفتار جامعه ایران باید به درجهبندی حساسیتهای آحاد جامعه در نسبت با ارکان مختلف نظم سیاسی موجود پرداخت. از نگاه این قلم، جامعه ایرانی پیرو تجربیات تاریخی دو سده اخیر و باورهای ایمانی ریشهدار در متن مردم، بهرغم تمام مشکلات موجود، نسبت به دفاع از هسته سخت نظام و تمامیت ارضی کشور هیچ تعارف و تردیدی ندارد.
در این برآورد، سختترین هسته نظام، حتما شهدای عزیز کشورمان هستند؛ از شهید برونسی گرفته تا شهید حججی؛ از شهید دکتر چمران گرفته تا شهید سپهبد سلیمانی. طبعا با فاصلهای دورتر از مرکز دایره و جایگاه کانونی شهدا، مجلس و پدیده انتخابات هم در زمره هستههای سخت نظام قرار میگیرند. حساسیتزدایی از جایگاه مجلس و بدل کردن آن به بخشی ثابت از سوژههای طنز سالهای اخیر توسط نمایندگان دوره فعلی اما بخشی از جامعه را در زمینه بیهودگی این نهاد در سرنوشت کشور کاملا اقناع کرده است.
3- همدستی تام و تمام مجلس با دولت، علنی شدن فسادهای عجیب و غریب نمایندگان و راه یافتن آدمهای کوچک به جایگاه بزرگ مجلس، در فرآیند قهر بخشی از جامعه با صندوق آرا نقش اساسی ایفا کرده است. رفع این موانع توسط مجلس جدید طبعا این موازنه را معکوس خواهد کرد و در مقابل، تداوم و تکثیر آنها، بخش بیشتری از جامعه را از انتخابات فراری خواهد داد.
چنانکه مشخص است، نویسنده در پی انکار وجود مشکلات در سطح کشور نیست، طرح مشکل و تلاش برای حل آن اما حتما با روضهخوانی مدام و کوبیدن هر روزه بر طبل انهدام و فروپاشی ملتی به عظمت ملت ایران تفاوت فاحش دارد.
بخش مهمی از روضهخوانهای مذکور البته طی 7 سال گذشته با حمایت از رویکردهای مخرب و آشکارا غلط دولت آقای روحانی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ، سعی در رساندن جامعه ایرانی به نقطه فروپاشی داشتهاند. نقطه اتصال و استحکام اصلی جامعه ایرانی اما خوب یا بد، آدمهایی از جنس قاسم سلیمانی و محمدعلی رجایی هستند نه روضهخوانهایی از جنس این جماعت اندیشمند و دولت باسوادشان!