وارش گیلانی: «دیدار با ذاتالریه» مجموعه شعر جواد گنجعلی است که انتشارات نیماژ آن را در 80 صفحه منتشر کرده است. این مجموعه دارای 2 بخش است: «دری به پاشنه اندوه» و «پرچم سپید متاسف» و در کل دارای 37 شعر سپید کوتاه و غیرکوتاه.
شعرهای گنگ این دفتر کم نیستند اما شعر 4 با همه گنگبودن، توانسته مدرنبودن خود را نیز به رخ بکشد:
«به من انفاق کن تنت را
وقتی هلاک از مزارع تنباکو بازمیگردم
مرا به یاد آر در پیراهنی که دلم را نپوشاند
در آفتاب نیمروز
که پهلوهایم را گرم نکرد
با من بمان
با من که در سینهام
صدای گام سلحشوران ناکام است»
و شعر 8 در سادگی و وضوح گولزنندهاش گنگ و بیمعناست:
«هرگز برایت شعری نگفتم
این روزها فکر میکنم به تو بدهکارم
اما با این پستچیهای سربههوا
دل شاعر که شکستنی است
چگونه در پاکتی سالم
به دست تو خواهد رسید؟»
و از رئالترین شعرهای این مجموعه که بیان صریح صحنهها و لحظههاست، بیهیچ گنگی و ابهامی و نیز بدون هیچ تمهیدی، درست برخلاف اغلب شعرهای بخش اول این مجموعه:
«مادر دور از چشم همه در زیرزمین
پیاز عمرش را رنده میکرد
ما فکر میکردیم بیرون خانه باران میبارد
میبارید
سال کهنه که به پهلو افتاد
سر سفره گلاب و خرما گذاشتیم
با عکسی از تو که برخلاف بزرگیهایت
میخندیدی
با شلواری که چهار انگشت کوتاه بود»
بخش دوم این مجموعه برخلاف بخش اول، اغلب شعرهایش روشن و ساده اما عمیق و گسترده است؛ مثل شعر 3 که هم شعری کاملاً واقعگراست و هم ارزش و اعتبار و حتی ویژگیهای شعری خود را از واقعیت، یعنی از نکتهسنجی و دریافت آنی شاعر از نکتهای که در واقعیت دریافته، گرفته شده است:
«در زندان
درد دندان همصحبت خوبیست
و دیدار با ذاتالریه
که یک روز عصر
سرزده به ملاقات آدم میآید»
این هم خود حکایتی است که شاعری اشعارش گنگ و پرابهام باشد، ناگهان به شعرهایی برسد که کاملا رئال و واقعگراست و اساس آنها بر اساس روابط عینی و ملموس چیده و بافته شده است. این شعر حتی برای «درد دندان» و «ذاتالریه» شخصیت انسانی قائل شده است. در شعر قدیم بیشتر پدیدههای طبیعی عهدهدار این مسؤولیت بود. در شعر امروز حتی این امر از اشیا هم گذشت و کل پدیدهها را درنوردید و اینک به دردها و مرضها هم رسیده است. کارکرد «تشخیص»، یعنی شخصیتبخشیدن، در شعر نو و شعر امروز از بسامد بسیار بالایی برخوردار است، چرا که به تخیل و کشف در شعر، به شاعر بسیار کمک میکند.
اما شعر 4 از بخش دوم مجموعه شعر «دیدار با ذاتالریه» جواد گنجعلی نیز نظیر دو شعر بالاست. اگرچه در شعر ذیل، دریافتی که از تقدس و موجودیت زن، به عنوان مادر، همسر، خواهر، و فرزند دختر میشود، به آن ویژگی دیگر داده، به گستره معنایی و معنوی آن، دامنههای بیشتری بخشیده است:
«زخم را التیام میبخشد
بوی زنانه پرستاران
در درمانگاه صحرایی»
هرچه این دفتر را بیشتر ورق میزنیم، بیشتر به شعرهای روشن و واقعگرا میرسیم. حتی میتوان گفت شاعر در اینگونه اشعار هم بهتر عمل کرده و هم مدرنتر. پس مدرنبودن الزاماً به معنای گنگ و پیچیدهسرودن نیست. اگرچه گاه تخیلات بزرگ و عمیق، به ناگزیر پیچیده عمل میکند که آن نیز جزئی از ذات آن دسته از شعرهاست اما بسیاری از شعرهای عمیق و درخشان، ساده و روشن و روان است؛ البته نه آنقدر که هر کسی از آن سر درآورد. باید حداقل از هوش و فکر یک کتابخوان و شعرخوان معمولی برخوردار باشد.
جواد گنجعلی گاه در این روشنی، وضوح، روانی و واقعگرایی حتی به نوعی به هایکو نزدیک میشود؛ البته نه صد درصد، بلکه تا آنجا که به عطر و بوی هایکو آغشته میشود و تهی از ویژگیهای شعر کوتاه مدرن ایران نیست. یعنی تا حدی هم شبیه هایکوی امروز و مدرن ژاپن است که ملزم به ایجاد فضای انتزاعی نیست و نیز الزاماً از فرهنگ ذن هم برخوردار نیست و از این طرف، بیشتر تحتتاثیر واقعیتهای اجتماعی و فضا و محیط ایرانی است. هرچند 2 شعر ذیل جواد گنجعلی رگهها و مایههایی از عرفان در خود دارد:
«چکمههای همسنگر مردهام میدرخشد
شب سال نو»
«دستهای لکلک
به سمت ارتش دشمن در حرکتند
باران تند بهاری
فرمان حمله را به تعویق میاندازد»
و کاربردیبودن شعرهای جواد گنجعلی که میتواند کاربردهای متعدد داشته باشد؛ از جمله شعر ذیل که برای شعارهای محیطزیستی بسیار مناسب است:
«با صدای انفجار
هرّی پایین میریزد
دل درخت شفتالو»
حالا چرا درخت شفتالو؟!
اما «زخمی دردمند و مطیع از دست یار به بهبودی میاندیشد»، در خود نکتهای عاشقانه دارد که حتی یک درصد خالی از واقعیت نیست. در واقع میتوان زیبایی، ظرافت و قابلیت این شعر را اینگونه تعریف کرد که نکته عاشقانه این شعر، واقعیت تلطیف شده است و معنا و معنویتش شاعرانه و عارفانه است:
«چه دردمند و مطیع
به بهبودی زخم میاندیشد
زخمی که با دستمال معشوقه
بسته میشود»
این نکتهگیریها و نکتهگوییها وجهی از وجوه شعر مدرن است؛ خاصه وقتی در آن به اشیا و پدیدهها شخصیت انسانی بخشیده میشود و این شخصیتپردازی درست و ویژه صورت بگیرد؛ نه اینکه مثل شعر ذیل که نوعی شخصیتپردازی خفیف و نیز تشبیه نتوانسته شعر را به دو سمتی که میخواسته پیش ببرد. از این رو، کار نیمهکار، نصفونیمه، ناتمام و اَبتَر، اینگونه به پایان میرسد:
«گلوله سرزده میرسد
چون سکسکه
در مستی»
در واقع، ساختار شعرش شبیه چیستان و معما میشود. البته به شرطی که قطعیت آن را گرفته، سوالیاش کنید و بگویید: گلوله سرزده به چه یا به چه نوع سکسکهای میماند؟!
شاعر در به تصویرکشیدن تصاویر بکر و تازه که اغلب خالی از پیامهای انسانی هم نیست، در این مجموعه تلاشهای شاعرانه و مدرنی داشته است؛ نظیر شعر ذیل:
«صف سربازان
ماری زخمخورده است
که دنباله خونینش را از گردنه بالا میکشد
و کوهستان
تا سینه در اندوه دستوپا میزند»
علاوه بر این، شعرهای کموبیش مدرن که مایههایی از استقلال و ویژگیهای شعر شاعر را بهطور نسبی در خود داراست، در تنوع این مجموعه مهیاست:
«گوینده رادیو
خبر پایان جنگ را اعلام میکند
و در راه بازگشت میاندیشد
که شاید این خبر نیز
دروغ بوده باشد»
یک جا هم در این مجموعه تَوارُد پیش آمده؛ یعنی فکر شاعر و فلان ضربالمثل هندی در دو مکان و دو زمان متفاوت با هم تصادم کرده است. البته توارد برای همه شاعران پیش میآید؛ خاصه درباره شعرهایی که به نوعی برای همه آشنایند؛ مثل همین ضربالمثل هندی که میگوید: «باران بیدریغ بر همهچیز و همهکس میبارد» و جواد گنجعلی با تفاوتی میگوید:
«باران به تساوی میبارد
بر سپاه ما و سربازان دشمن»
در پایان، شعر نابی را از همین دفتر (به علاوه چند شعری که در متن جهت نمونه و مثال آمده) مثال میآوریم که از حضور ناب اندیشههای شاعرانه (اندیشههای شاعرانه با دیگر اندیشهها اعم از فلسفی، اجتماعی و... فرق دارد. این اندیشهها تلطیفشده، استحالهشده یا حماسیشده و... است) در اشعار آتی شاعر خبر میدهد؛ اندیشهای که نشان از هوشمندی شاعر نیز دارد.
امثال شعر ذیل نیز یک اتفاق شعری است؛ اگرچه مهمترین اتفاق شعری در زبان رخ میدهد و نه در اتفاقهای آنی غیرزبانی نظیر:
«در باران صبحگاهی
همهچیز زیباست
حتی آرایش نظامی دشمن»