آرش چراغی: کتاب «عباس برادرم» در 2 فصل مجزا و از 2 چشمانداز ویژه با مخاطبش سخن میگوید که در هر 2 فصل نیز خوانشگر اثر به صورت مستقیم و چهره به چهره با شهید مدافع حرم «عباس کردانی» روبهرو است. عباس کردانی در هر دو مجال، بیپرده و بیتعارف و فارغ از چند و چون گزارههای ادبی و تنها از سر شوق و شیدایی به بازنمایی و انعکاس لایههای پنهان در ضمیرش پرداخته است. کتاب «عباس برادرم» داعیه ادبی ندارد و تنها از سر اتفاق و به سبب دوراندیشی شهید مدافع حرم «عباس کردانی» در روزگار جنگ با داعش در سرزمین سوریه بازآفرینی شده است. فصل ابتدایی کتاب در قالب مصاحبه و به صورت پرسش و پاسخ میان شهید کردانی و دوست همسنگرش مسعود اویسی تدوین شده و فصل دوم آن نیز دستنوشتههای بیکم و کاست شهید عباس کردانی است که در لحظات خلوت راوی به رشته تحریر درآمده است.
انتشار این اثر یک ضرورت اجتماعی منحصربهفرد است. جدا از ضرورتمند بودن انتشار کتاب در این زمانه غریب، نوع برخورد گردآورندگان کتاب با چگونگی بازنمایی کاراکتر شهید عباس کردانی نیز مهر تاییدی بر این ضرورت جمعی است که در آن شخصیت مدافع حرم را بدون هیچ دخل و تصرف زیباییشناسانهای در مقابل مخاطب نشانده و او با زبان زنده خویش با خوانشگرانش سخن میگوید. بهراستی اگر اثر حاضر شیوههای مستندنگاری یا خودنگارهگری چندصدایی را در پیش میگرفت به طور حتم شخصیت عباس کردانی در لابهلایی ضرورتهای ژانریک ادبیات یا لوازم بازنمایی ادبی گم میشد. به سبب آنچه در سطور بالا ذکرش به میان آمد، هوشیاری مولف آگاه کتاب « عباس برادرم» در عدم دخل و تصرف ساختاری و محتوایی پیرفت روایت تحسینبرانگیز است.
جز سخن گفتن زنده و چهره به چهره شخصیت مرکزی کتاب میتوان به جنبههای اندیشهای و اعتقادی ساطع شده از آن اشاره کرد که گاه به پردهدریهای دلسوزانه راوی نیز ختم میشود و همچنان در مسیر بایدها و نبایدهای جامعه پس از انقلاب در حال گسترش است.
عباس کردانی در لحظات عاشقانه گفتوگو با پرسشگر مقابلش، خود را در امتداد فکری و همسنگر با یاران سفرکردهاش در خاکریزهای جنوب ایران معرفی میکند. وی که پس از جنگ تحمیلی دستش از معراج شهادت کوتاه مانده، اکنون کارزار دیگری از جدال با تخاصم را روبهروی خود میبیند و شوق شهادت وجودش را فراگرفته است. مهمترین جنبههای شگفتانگیز کتاب بر لحظاتی استوار است که راوی در آن خالصانه از شهادت سخن میگوید.
محتوا در این کتاب بهدرستی بر ساختار آن غالب است، زیرا راویان گفتوگوهای کتاب حاضر تحت هر شرایطی در پی به چنگ آوردن مخاطب خود نیستند، بلکه آنان تنها بر مدار روایتگری حالتهای شخصی خویش اصرار میورزند و در نهایت این خوانشگران این اثر جذاب هستند که چهره به چهره و یقه به یقه راوی و گفتههایش، به پیش میرانند. با این حال غلبه ادبی محتوا به معنای عدم ساختار مناسب بر پیکره کتاب نیست، بلکه در تمام پاساژهای گفتاری کتاب، شهید عباس کردانی در مرکزیت اثر بوده است و چه زمانی که از جغرافیای زیستی خود در شهر اهواز و خانوادهاش میگوید و چه زمانی که به تحلیل اندیشههای ایدئولوژیک داعش و تشیع میپردازد، ارتباط معنایی و مرکزگرایی اثر را نیز در ذهن میپروراند.
شهید عباس کردانی سال 1358در اهواز به دنیا میآید. او که در کودکی بوی روزهای جنگ را در جنوب ایران استشمام کرده است، پس از پایان جنگ لباس سپاه و بسیج را به تن کرده و در راه خدمت به انقلاب گام برمیدارد. در سالهای جنگ با داعش به سوریه میرود و او که همیشه در آرزوی شهادت زیست میکرده، در نهایت بهمنماه 1394 به شهادت میرسد و پیکرش در اهواز به خاک سپرده میشود.