ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ
ترجمه: دشواریها به قدرت تو آسان میشود، و سببها به لطف تو فراهم میشود، قضای حتمی به قدرت تو جریان دارد، و اراده تو بر اشیا نافذ است.
شرح: «ذَلَّت» دلالت بر فروتنی، زبونی و نرمی دارد. [مقاییس اللغه: 2/345] «صَعُوبَت» نقیض «ذَلَّت» است، [کتاب العین: 1/311] و «الصَّعَاب» به معنای سختی و دشواری و مشکل است. «ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ» سختیها به قدرت تو نرم میشود و فقط قدرت تو است که دشواریها و مشکلات را هموار میکند. «تَسَبَّبَتْ» به معنای فراهم شدن است؛ «وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ» و به لطف تو اسباب فراهم میشود؛ آری! نظام جهان بر پایه علت و معلول اداره میشود اما این نظام در دست قدرت تو است و تو سببساز و سببسوز هستی. بنابراین حل مشکلات و اسبابی که موجب سختی و دشواری در زندگی ما شده است، به دست تو است؛ چنانکه آسایش و راحتی در اختیار قدرت تو است. بنابراین هیچ بنبستی سر راه تو وجود ندارد و برای مومنی که خود را به تو پیوند زده است نیز، هیچ بنبستی وجود ندارد. چنین است که نگاه توحیدی راه را باز میکند و امید حقیقی و واقعی را برای بندگان به ارمغان میآورد.
«وَ جَرَى بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ» و قضا به قدرت و اراده تو جریان دارد. قضا امر تخلفناپذیر و حتمی خدای سبحان است که با اراده او قطعی است و هیچ موجودی را امکان فرار از آن نیست، زیرا منتسب به قدرت الهی است.
قرآن کریم میفرماید: «ما یَفْتَحِالله لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» [فاطر: 2] «هر رحمتى را که خدا براى مردم گشاید، بازدارندهاى براى آن نیست، و آنچه را او باز دارد، پس گشایندهاى ندارد، و اوست شکستناپذیرِ حکیم.» تأکید آیه شریفه بر آن است که رحمت و نقمت بر پایه قضا و مشیت الهی است و کسی نمیتواند مانع او شود، زیرا او قدرتی دارد که شکست در آن راه ندارد و او این عزت بیپایان را با حکمت جریان میدهد.
یا در آیه دیگر میفرماید: «قُلْ أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِالله إِنْ أَرادَنِیَالله بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ» [زمر: 38] «[پیامبر ما به مردم] بگو: [شما در چه توهم باطلی هستید] اگر خدا بخواهد صدمهاى به من برساند، آیا آن چیزهایی را که به جاى خدا مىخوانید، مىتوانند صدمه او را برطرف کنند یا اگر او رحمتى براى من اراده کند، آیا آنها مىتوانند رحمتش را بازدارند؟»
دیگران و همه اسباب و وسایل در قبضه قدرت خدای سبحان است و کسی را یارای مقابله با او نیست که جز او حساب آید و بخواهد در مقابل او بایستد.
فقط خداست که در عالم خدایی میکند! و همه در قدرت خداست و قضای الهی بر همه موجودات جاری است. حال که چنین است: «قُلْ حَسْبِیَالله عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ» [زمر: 38] [پیامبر ما به بشریت] بگو: خدا مرا بس است و توکلکنندگان فقط به او توکل کنند». حال که تدبیر ما
ـ از رحمت و زیان ـ دست خداست، پس خدای سبحان ما کفایت می کند و فقط به او توکل میکنیم و جز او را کاری نداریم.
«وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ» و چیزها به اراده تکوینی تو پدید آیند و اراده تو بر همه اشیا نافذ است، و هرچه بر اشیا اراده فرمایی، تحقق پیدا کند. به تعبیر دیگر خواست خدای سبحان در همه چیزها و امور نفوذ دارد و تخلف از آن امکان ندارد. و این حکم قرآن است که «وَ إِذا قَضى أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» [بقره: 117] «هنگامی که کاری را بخواهد، به آن میگوید: باش و میشود».
خواست و اراده الهی چنان نافذ و محکم است که نیازی به یاور ندارد و به تنهایی بر کل هستی جریان دارد. حالا میبینیم «اراده معطوف به قدرت» چقدر بیپایه است؟ زیرا میفرماید: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» [یس: 82] «فرمان او چنین است که هرگاه اراده کند که چیزی باشد، به آن میگوید: باش و میشود.» منظور از «قل» در اینجا «سخن و کلام» نیست، بلکه صرف اراده الهی است که به اشیا تعلق میگیرد و آنان پدید میآیند.
تحلیل قرآنی: طبیعت آتش، سوزاندن است و اگر انسان در آتش افکنده شود، بدنش میسوزد اما همین آتش به فرمان الهی برای ابراهیم سرد و سلامت شد: «قُلْنا یا نارُ کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِیم» [انبیاء: 69] دلیل آن چه بود؟ ابراهیم علیه السلام از اسباب حتی جبرئیل امین دل برید و فقط دل به خدای سببساز و سببسوز داد.
یا طبیعت آب در دریا و رودخانه، جریان است و جمعیت زیاد نمیتوانند بدون تلفات از آن رد شوند اما همین آب برای بنیاسرائیل چون 2 کوه استوار شد تا آنان بدون هیچ آسیبی از آن رد شوند: «فَأَوْحَیْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیم» [شعراء: 63] «پس به موسى وحى کردیم عصاى خویش را به دریا بزن، پس آب شکافته شد و هر پارهای چون کوه بزرگ نمودار شد.» و اینگونه بنیاسرائیل به همراه موسی سلامالله علیه نجات یافت اما همین آب، فرعون و فرعونیان را غرق کرد.
دلیل آن چیست؟ آن زمان که بنیاسرائیل که پیش روی
خود دریا و پشت سر خود لشکر خونخوار فرعون را دیدند، گفتند: اسباب برای نابودی ما فراهم است: «فَلَمَّا تَراءَی الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى إِنَّا لَمُدْرَکُونَ» [شعراء: 61] «چون یاران موسی 2 جمعیت را دیدند، گفتند: قطعاً ما گرفتار میشویم!» و اگر موسی و ایمان الهی و خالصانه وی نبود، گرفتار میشدند. اما موسی را به اسباب ظاهری چهکار؟ او دل به خدا بسته بود: «قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» [شعراء: 62] «گفت: نه چنین نیست! بیگمان پروردگارم با من است، بزودى مرا راه نماید.» و راه را خدا باز کرد.
این حقیقت زیست بشری است که اگر مومنان با دعا و تضرع به خدای تعالی به خدا پناهنده شوند، هیچ بنبستی برای خدا نیست و همه راهها باز میشود. این روح نگاه توحیدی است که «وَالله غالِبٌ عَلى أَمْرِهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون» [یوسف: 21] «و خدا بر کار خود چیره است اما بیشتر مردم نمیدانند». خدا اسیر اسباب نیست، بلکه اسباب دست خداست و به اراده الهی جریان دارد.
هر رویدادی که ما را تهدید میکند، چه رویداد سترگی چون غرق شدن کل امت در دریا یا گرفتاری و اسارت آنان در دست دشمنان خدا، یا بلاهای منحوس و عمومی چون کرونا، مومنان را به سمت خدا میکشاند که فقط به او توکل کنند و کار خود را به او بسپارند. اگر ما مومن باشیم و تقوا در دل ما خانه کرده باشد، راه باز است و گریزگاه هست:
«وَ مَنْ یَتَّقِالله یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» [طلاق: 2] و این حکم کلی است که هرگاه مرد و زن مومن تقوا را رعایت کنند و ملاحظه خدا را بکنند و از قلب خود مراقبت کنند و با خدا و دستورات او مخالفت نکنند، راه برونرفت باز است.
فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَهٌ، وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ
ترجمه: و (اشیاء) خواست تو را بدون آنکه بگویی فرمان برند و اراده تو در آنچه نخواهی، بدون اینکه بازداری، باز ایستند.
شرح: «بِمَشِیَّتِکَ» «مشیت الهی» یعنی حاکمیت اراده الهی بر عالَم، «فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَهٌ» خواست تو را بدون اینکه بگویی و فرمان بدهی، همه موجودات عالَم فرمان برند «وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَهٌ» و آنچه را تو اراده کردهای بدون آنکه از آن بازداری و نهی فرمایی، باز ایستند. این دو عبارت حکایت از حتمیت فرمان الهی بر موجودات دارد که آنها هرگاه مصلحت الهی بر آنان تعلق بگیرد، پدید آیند و نیازی به گفتن نیست و اگر مصلحت نبود، پدید نمیآیند و نیاز به نهی و بازدارنگی نیست.
قرآن این حقیقت را اینچنین بیان میفرماید: «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَهٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ» [قمر: 50] «فرمان ما جز یکی نیست، چون چشم بهمزدن». اراده الهی، امر و نهی او نیازی به تمهید و تکرار ندارد و زمان هم بر آن حاکم نیست.