printlogo


کد خبر: 217817تاریخ: 1398/12/28 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌غزل «به‌جهنم» اثر غلامرضا طریقی
غزل‌های دوصدایی

الف.م نیساری: مجموعه‌غزل «به‌جهنم» اثر غلامرضا طریقی توسط انتشارات فصل پنجم در 69 صفحه منتشر شده است. این دفتر 43 غزل دارد. غلامرضا طریقی متولد 1356 است و مجموعه‌شعرهایش عبارتند از: «آنقدر پرم از تو که کم‌مانده ببارم»، «هر لبت یک کبوتر سرخ است»، «جهان غزلی عاشقانه است» و «با یاد شانه‌های تو».
نکته‌ دیگر اینکه غلامرضا طریقی بیشتر شاعری غزل‌سراست و در حوزه‌ ترانه‌سرایی نیز فعال است.
یکی از ویژگی‌های شاعران طنزپرداز در اشعار جدی‌شان این است که هر کدام از ایشان مایه‌هایی از طنز ذاتی خود را با اشعار جدی خود همراه می‌کنند، حالا یکی کمتر و یکی بیشتر؛ اما مشکل همه‌ شاعران طنزپرداز این است که گاه شعری، غزلی یا ابیاتی از اشعار جدی‌شان شکل و ماهیت طنز به خود می‌گیرد و طبعا این تضاد، تفاوت یا هر چیز، بی‌شک ایجاد اخلال یا تنافر در مخاطب می‌کند، مگر اینکه او توانسته باشد با ظرافت و قابلیت‌هایی بین زبان و نگاه و بیان طنز و جدیت یک موازنه برقرار کند که از تلفیق و توامان این دو، احساس دوگانه‌ای به مخاطب دست ندهد، بلکه احساس خوشایندی احساس کند. در چنین مواقعی می‌توان این‌گونه اشعار را اشعار دوصدایی نامید؛ همان‌گونه که مثلا هوشنگ ابتهاج در غزل عاشقانه گاه حرف‌های اجتماعی می‌زند، یعنی چنان این دو را با هم یکی، یگانه و ممزوج می‌کند که پذیرفتنی‌تر و دوست‌داشتنی‌تر هم می‌شود.
این همه توضیح از آن رو بود که غزل‌های غلامرضا طریقی هم این ویژگی را در خود دارد که گاهی شعرش با طنز درمی‌آمیزد و این درآمیختن 3 حالت دارد؛ یکی اینکه در یک لحظه، مخاطب، هر 2 برداشت طنز و جدی را می‌تواند از آن داشته باشد:
«در دفتر شعر من- این دیوان معمولی-
محبوب من ماهی‌ست با چشمان معمولی!
برعکس آهوهای حیران در هزاران شعر
او نیز چیزی نیست جز انسان معمولی
با پای خود دور از «پَری‌دُم»‌های دریایی
عمری شنا کرده‌ست در یک وان معمولی
محبوب من، جای قدح ‌نوشیدن از ساغر
یک‌ عمر چایی خورده در فنجان معمولی
محبوب من این است و من با سادگی‌هایش
سر می‌کنم در خانه‌‌ ارزان معمولی
جای گلستان می‌توان با بوسه‌ای خوش بود
در یک اتاق ساده با گلدان معمولی
عاشق اگر باشی برای بردن معشوق
اسب سفیدت می‌شود پیکان معمولی...»
بعضی ابیات اگرچه طنزشان به فکاهه نزدیک است اما در این مجموعه‌ابیات و این شعر، تحت شعاع هم، یکدیگر را در منظور ظریف و ملیحی که دارند هم‌پوشانی می‌کنند. اگرچه این دسته از اشعار را به هر 2 صورت طنز و جدی می‌توان خواند (مثل شعر بالا)، البته با کمی اغماض در تعریفی که ما از این‌گونه اشعار به دست داده‌ایم.
یا اینکه شعر کاملا طنز است و باید جای دفترش را عوض کند یا ابیاتی از آن کاملا طنز است و ایجاد اخلال و تنافر می‌کند، اگر با نگاه جدی و حتی نیمه‌جدی‌اش بخوانیم! مثل شعر ذیل:
«افسوس که عشق باده باده!
مانده‌ست بدون استفاده!
من طاقت «من من» ندارم
بی‌فایده می‌کنی افاده
عمری به هوای بوسه چرخید
قربان زبان بی‌اراده
هر عضو تو خانه‌ جنونی‌ست
من عاشق جمع خانواده!
هرجا که گذشته‌ای قطاری
ویلان شده در پی‌ات پیاده
هرجا سخن تو هست، هستی
ای حیله‌گر حلال‌زاده!
با اینکه خودت خبر نداری
عشقت خبری ا‌ست فوق‌العاده!»
یا اینکه نه، شعر از تلفیق و یگانه شدن خود با طنز به سنتز و ظرافت و قابلیتی دیگر رسیده که خوشایندتر شده و تبدیل شده به شعر دوصدایی که در این مجموعه بسیار است. یک نمونه‌اش غزل ذیل است که دوز طنزش کمی بالاست:
«دیگر زمان زلف پریشان گذشته است
تاریخ مصرف دل انسان گذشته است
در عصر ما فجیع‌تر از طرح تیر و قلب
عکس گلوله‌ای‌ست که از نان گذشته است!
در چشم من که «حال» ندارم بدون فال
«آینده» نیز- از تو چه پنهان- «گذشته» است
باور نمی‌کنم که جهان جای جام جم
از معبر تفاله‌ فنجان گذشته است
دنیا جهنمی‌ست که در روز سرنوشت
تصویرش از مخیله‌ شیطان گذشته است
انگار مدتی‌ست که پروردگار هم
از خیر رستگاری انسان گذشته است».
نمونه‌ ذیل هم دوز جدیتش کمی بالاتر است. خلاصه که این شعر دوصدایی را باید در این 2 نمونه و نیز از میان همین 2 نمونه و بینابین‌شان پیدا کرد:
«در کوچه کسی مثل تو دیدم- تو نبودی-
تا پشت در خانه دویدم، تو نبودی!
وقتی که تو بودی، همه‌ جا بی‌ تو پریدم
وقتی همه جا با تو پریدم، تو نبودی!
تو، مه شدی و در دل این شهر نشستی
چون باد به هر خانه تپیدم- تو نبودی-
از دست لبت مثل تنی مارگزیده
در گوشه‌ دیوار خزیدم، تو نبودی!
افسوس پس از ساختن این همه واژه
- نقاشی خوبی که کشیدم تو نبودی-
ای کاش پس از این همه مدت که نبودی
«عشقم تو نبودی» «امیدم تو نبودی!»»
توضیح کوتاه درباره‌ شعر دوصدایی اینکه: شعر دوصدایی از هر دو صدایی می‌تواند تشکیل شده باشد؛ چه به لحاظ موضوع و مضمون و چه به لحاظ‌های دیگر؛ مثلا از تلفیق اشعار سیاسی- اجتماعی با شعر عاشقانه، که نمونه‌های بارزش را در اشعار هوشنگ ابتهاج و سیاوش کسرایی می‌توان دید، شعر دوصدایی تولید ‌می‌شود، یا از تلفیق نگاه فلسفی و اجتماعی یا فلسفی و عاشقانه، باز هم شعر دوصدایی خلق می‌شود؛ مثل بسیاری از اشعار کیومرث منشی‌زاده و از بین جوان‌ها، در بسیاری از غزل‌های عبدالحمید ضیایی، یا از تلفیق دو نگاه طنز و جد که شاعر توانسته به ظرافت آنها را در یک بستر آورد (خاصه اینکه طنز هم روی دیگر جد و جدیت است)؛ مثل بسیاری از غزل‌های غلامرضا طریقی. بسیاری از شاعران نیز از راهی دیگر، مثلا با تلفیق 2 صحنه، اعم از صحنه‌ تاریخی و امروزی یا اسطوره‌ای و تاریخی و هر صحنه‌ متفاوت و متضاد دیگر، توان دوصدایی شدن را در خود ایجاد می‌کنند.
حال چرا اشعار غلامرضا طریقی دچار این وضعیت و موقعیت می‌شود و در جذب زبان و فضای طنز میل شدیدی دارد، عجیب است؛ در صورتی که این ویژگی را تنها در اشعار جدی شاعران طنزپرداز می‌توان دید. شاید هم یک زمانی (و شاید اینک نیز) غلامرضا طریقی شاعری طنزپرداز بوده و ذات شاعرانه‌اش او را به این سمت می‌کشد یا اینکه طنز ذاتی اوست و او بی‌خبر است و خبرش تا این حد است که فکر می‌کند در غزل‌هایش گاهی از مایه‌های طنز مدد می‌گیرد و خیلی هم خودش را طناز نمی‌داند یا اینکه نمی‌خواهد بداند!
با این اوصاف، آیا در مجموعه‌غزل «به‌جهنم» غلامرضا طریقی می‌توان غزلی کاملا جدی پیدا کرد؟! آن هم شاعری که معمولا نوع وزن‌هایی را که ناخودآگاه یا آگاهانه برای غزل‌هایش انتخاب می‌کند به طنز نزدیک‌تر است، همچنین نوع قافیه‌ها و خاصه ردیف‌ها را؛ انتخاب کلمه‌هایی که فی‌النفسه بار طنز دارند یا در ترکیب با دیگر کلمات یک بیت، نقش طنز را خوب بازی می‌کنند که دیگر در اصل کار جای دارد. به اسم کتاب هم توجه کردید؟!: «به‌جهنم»!
چند غزل از مجموعه‌غزل «به‌جهنم» همه‌ ابیاتش جدی است؛ از جمله غزل ذیل که یکی از زیباترین غزل‌های معاصر است:
«دنیای کودکانه‌ انسان، شکستنی‌ است
کوچک بمان، که قد بزرگان شکستنی ا‌ست!
امروز، نان به خواهش مادر نمی‌خوری
فردا، دلت برای همین نان شکستنی ا‌ست!
با بازی عروسک، خوش باش که دلت
وقتی شدی عروسک دوران شکستنی ا‌ست
من نیز مثل تو گل یک خانه بودم و
حتی سرم نمی‌شد، گلدان شکستنی ا‌ست
من نیز تا زمان خرید دوباره‌اش
عقلم نمی‌کشید که «فنجان شکستنی ا‌ست»
من نیز روزگاری، دندان نداشتم
تا بشنوم که با مشت، دندان شکستنی ا‌ست
باری! بزرگ‌تر که شدم گرگ‌تر شدم!
اما دلم هنوز بدان سان شکستنی ا‌ست
کودک بمان عزیز دل مادر و پدر
تا نشنوی اُبهت آنان شکستنی ا‌ست».
شعر بسیار زیبای بالا حکایت از آن دارد که غلامرضا طریقی نه‌تنها در غزل‌های جدی متمایل به طنز یا غزل‌های توأمان این دو تبحر دارد، بلکه در اشعار کاملا جدی هم چنین تبحری دارد. شاید تنها اشکال و کاستی کار در اینجا باشد که غزل‌ها به شکل کامل یا تقریبا کامل به صورت طنز، خاصه فکاهه در‌می‌آیند که اگر فکاهه است، سرودن آن در شأن غلامرضا طریقی نیست و اگر هم غزل طنز است، بهتر است در دفترهای شعر طنز او جای بگیرند!

Page Generated in 0/0076 sec