احسان سالمی: جلیل سامان، کارگردان سریال «زیرخاکی» در آخرین شب از شبهای احیا با انتشار متنی کوتاه در فضای مجازی اعلام کرد که به دلیل توقف فیلمبرداری سریال «زیرخاکی» در شرایط کرونا، ادامه داستان این مجموعه با فیلمبرداری مجدد در آینده روی آنتن خواهد رفت؛ خبری که بازتاب بسیاری در شبکههای اجتماعی و کانالهای خبری داشت. سامان در توضیح این اتفاق نوشته است: «فیلمبرداری سریال زیرخاکی به دلیل کرونا متوقف شد و کمتر از یک ماه از فیلمبرداری آن باقی مانده است که انشاءالله با فراهم شدن شرایط، انجام و پخش میشود. در حال حاضر 4 قسمت از فصل اول باقی مانده است که از یکشنبهشب پخش آن آغاز میشود».
سریال سریالهای ناتمام تلویزیون به واسطه کرونا در حالی با «زیرخاکی» جلیل سامان کاملتر میشود که بنا بر خبر ارسالی از سوی روابط عمومی سریال، در 4 قسمت باقیمانده از فصل اول سرنوشت شخصیتها مشخص میشود و به تعبیری بخشی که فیلمبرداری آن متوقف شده مربوط به فصل 2 بوده و قرار نیست اینبار با داستان ناتمام مواجه باشیم. البته هنوز نمیتوان نسبت به سرنوشت دقیق این مجموعه اظهارنظر کرد و باید منتظر بود و دید که سرنوشت این مجموعه در این 4 قسمت باقیمانده چه خواهد شد. با این همه تا اینجای کار قطعا «زیرخاکی» موفقترین سریال رمضانی امسال و یکی از کمدیهای موفق سالهای اخیر تلویزیون است که نمیتوان نسبت به نقاط قوت آن بیتفاوت بود.
* کمدی موقعیت تمامعیار
«زیر خاکی» سومین سریال شبکه یک سیماست که به دلیل کرونا تصویربرداری آن متوقف و پایانبندی داستان آن به آینده و فصلهای بعد موکول میشود، چرا که پیش از این نیز سریالهای پرمخاطب «نون. خ ۲» و «پایتخت ۶» به شکلی ناگهانی و بدون پایانبندی تمام شدند. اما «زیر خاکی» هم به لحاظ سلامت طنز و هم به واسطه خلق موقعیتهای کمدی مبتنی بر قصه نسبت به 2 سریال دیگر قویتر ظاهر شد، البته مقایسه «زیرخاکی» با «پایتخت 6» که از اساس فاقد عنصری به عنوان داستان بود، مقایسهای نادرست و تا حدودی توهینآمیز به شمار میآید!
«زیرخاکی» اما جنس متفاوتی از طنزهای مرسوم تلویزیون ارائه میکند؛ اگر در طنزهای پخش شده در چند سال اخیر در تلویزیون بیشتر شوخیهای متمرکز بر طنزهای کلامی، لودهبازی یا شوخی با لهجه شهرهای مختلف و حتی گاهی شوخیهای جنسی بوده، «زیر خاکی» بیشتر سعی کرد با خلق موقعیتهای کمدی، قصهاش را پیش ببرد؛ قصه آدمهایی که در موقعیتهای اشتباهی قرار میگیرند. فریبرز باغمیشه، قهرمان اصلی «زیرخاکی» یک روز به عنوان چهرهای کمونیست از سوی ساواک مورد تعقیب قرار میگیرد و روز دیگر به عنوان مبارزی انقلابی توجه انقلابیون را به خود جلب میکند؛ در حالی که او دلهدزدی با آرزوهای بزرگ است! همین موقعیتهای متناقض و کنشهای فریبرز و اطرافیانش در مواجهه با این موقعیتهاست که علاوه بر پیشبرد خط اصلی قصه «زیر خاکی» که همان سودای رسیدن فریبرز به گنجی بزرگ است، موقعیتهای کمی متعددی را خلق میکند.
* علیه حماقت و خیانت پهلوی
جلیل سامان که نشان داده همیشه دوست دارد در کارهایش نقبی به انقلاب و اتفاقهای قبل آن بزند، در شرایطی بازه زمانی روایت قصه «زیرخاکی» را واپسین روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی و همچنین سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب قرار داده که سعی کرده با زیرکی تمام در دل این قصه طنز به نقد صریح رژیم پهلوی نیز بپردازد. از نمایش حماقتهای دستگاه امنیتی رژیم پهلوی یعنی «ساواک» که به سادهترین شکل ممکن فریب میخوردند تا فساد و تبعیض گستردهای که در آن دوره بر زندگی جامعه ایرانی حکمفرما بود. حتی تغییر لوگوی سریال از زبان آشوری به زبان عبری در میانه پخش آن و کنایه موجود در این متن عبری که نوشته «دزدهای اسرائیلی عتیقهجات» را میتوان نشانی از نگاه انتقادی سازندگان «زیرخاکی» به نفوذ گسترده صهیونیستها در ایران در دوره پهلوی دانست. مهمتر از همه اینها، نمایش یک «اختناق» که اگر چه ممکن است ما به خاطر موقعیتی که در فیلم خلق شده به آن بخندیم اما انکارناپذیر، رنجآور و واقعی است. اختناق اگر چه هجو شده اما حضوری پررنگ در سریال دارد. این دیالوگ فریبرز که میگوید: «به چه جرمی دارید من رو آزاد میکنید؟»، استعارهای از مسخ شخصیتی است که بدون اینکه بداند چرا، محبوس در زندان رژیم دیکتاتوری شده است.
نکته مهم اما آن است که معمولا در سریالهایی که در چند سال گذشته پیرامون دوره پهلوی ساخته شده، بسیاری از فیلمسازان یا در ورطه اشتباه نوستالژیبازی با آن دوره افتادند یا به برخی ریزهکاریهای لازم برای ساخت آثار نمایشی در ارتباط با آن دوره کمتوجه بودند؛ مثلا «معمای شاه» که در برخی قسمتها فضایی ضعیف، تصنعی و اغراق شده از شخصیت شاه، درباره و رژیم پهلوی ساخته بود. اتفاقی که برای «زیرخاکی» جلیل سامان تا اینجای کار به وقوع نپیوسته که میتوان آن را حاصل تجربه جلیل سامان در ساخت آثاری در این فضا و اندوختههای او از این تجارب مهم دانست. او در کارهای پیشین نیز دقت ویژهای در فضاسازی داشته و همین دقت کار او را متمایز کرده است. اگر چه 2 سریال بعد از «ارمغان تاریکی» توفیق این سریال را نداشتند اما از جهت فضاسازی کارهای ویژهای در تصویرسازی واقعی از فضای اختناقی دوره پهلوی داشتهاند.
آنچه عیار «زیرخاکی» جلیل سامان را بالا برد و حتی باعث شد عیار خود «تلویزیون» در مسأله صراحت بالا برود و شاهد محافظهکاریهای پیشین نباشیم، نقد صریح این سریال به برخی اشتباهات یا رفتارهای متناقض گروهی از مردم و حتی برخی انقلابیون در سالهای ابتدایی انقلاب است؛ اشاراتی که بستر روایت آن سالهای ابتدایی پیروزی انقلاب اسلامی است اما موارد در برگیری آن شامل زمان حال نیز میشود. شوخیهای متعدد سریال با استفاده از امکانات بیتالمال در سالهای پس از پیروزی انقلاب که در جریان حضور فریبرز و خانوادهاش در منزل مصادرهای صورت میگیرد، این سریال را یک سروگردن از سریال کمدیای که در آنها اشاراتی سیاسی وجود داشت، بالاتر کشید؛ روایت برخی افراد که قرار بود حافظ بیتالمال باشند اما همسایه شاه شدند.
دیالوگهایی از قبیل«چراغا رو خاموش کنم از حساب «بیتالمال» اسراف نشه»، اشارات مکرر سریال به کاخنشین شدن گروهی از کوخنشینان (اشاره سریال به اینکه خانه مصادرهای در نزدیکی خانه شاه مخلوع قرار دارد) و رفتارهایی که بعد از آن از جانب آنها صورت گرفت تنها بخشی از نقدهای صریح سریال به این گروه و رفتارهای آنهاست؛ اتفاقی که باعث شد دیالوگها و اشارات این سریال به برخی موضوعات که میشد نمونههای آن را در زمان حال هم دید، به سرعت در شبکههای اجتماعی بازتاب پیدا کند و دامنه مخاطبان این سریال را نیز افزایش دهد.
***
[گل ملی پژمان جمشیدی]
یکی دو شب مانده به اختتامیه سیوششمین جشنواره فیلم فجر، وقتی اسامی نامزدهای سیمرغ اعلام شد، یکی از تندترین واکنشها معطوف به اعلام نام پژمان جمشیدی بود. در رسانههای سینمایی در انتقاد به نامزد شدن پژمان جمشیدی برای سیمرغ مکمل مرد برای بازی در «سوءتفاهم» ولولهای به راه افتاده بود که نگو. در حالی که اگر جانب انصاف را هم بگیریم، در میان مکملهای آن سال، برجسته شدن نام پژمان جمشیدی عجیب و غریب هم نبود. حداقلش این است که در «سوءتفاهم» پرستاره، بهترین بازی را پژمان جمشیدی داشت. حالا و حتی بعد از درخشش جمشیدی در زیرخاکی نیز عدهای در فضای مجازی تلاش میکنند به خاطر نداشتن سابقه طولانی در سینما یا تحصیلات بازیگری، بازی او را تخطئه کنند. این درحالی بود که او واقعا یکی از بهترین بازیهای چندسال اخیر تلویزیون را داشت و نقش سختی را ایفا کرده است؛ آنقدر که یکی از اصلیترین نقاط قوت «زیرخاکی» است. اینکه پس از پخش سریالی در طول چند شب، تکیه کلامهایی به فضای اجتماعی بیاید و در میان مخاطبان جا باز کند، به دوران سریالهای 90 شبی بازمیگردد. پس از پخش زیرخاکی اما این اتفاق افتاده است و برخی تکیه کلامهای فریبرز باغمیشه به ادبیات شفاهی آمده و مورد استفاده قرار میگیرد. این مسأله نه از جنبه محتوایی بلکه بیشتر از منظر دیده شدن در نظرگاه مخاطب است که مهم مینماید. «چی داری میگی شما؟ کجای کاری؟» اصطلاح پر استفاده فریبرز است که در فضای مجازی و گفتوگوهای شفاهی توسط مخاطبان مورد استفاده قرار میگیرد. از طرفی توان درک موقعیت طنز و تلاش برای ارزش افزوده بخشیدن به موقعیت شاید کار سختی بود که کمتر کسی از پژمان جمشیدی انتظار برآورده شدنش را داشت. اما او بخوبی توانسته از پس این نقش بربیاید. ژاله صامتی نیز کمک کرده تا نقش این زوج در زیرخاکی خاطرهانگیز شود. انتخاب درست بازیگران از سوی جلیل سامان و قدرت بازی گرفتن از آنان باعث شد این گزاره بیش از پیش تقویت شود که انتخابهای صحیح برای نقشهای اصلی میتواند خلأ نداشتن ستاره و بازیگر در نقشهای فرعی مهم را پرکند. شاید در زیرخاکی نام 4-3 بازیگر برای مخاطبان آشنا به نظر برسد اما ترکیب سریال و بازیهای خوب نقشهای فرعی باعث شده، خود سریال از «ستاره داشتن یا نداشتن» مهمتر باشد. مثلا بازیگر نقش کاوه، در عین کودکی یکی از درستترین بازیهای نقش کودکان را در زیرخاکی بازی کرده و توانسته در دل مخاطبان جا باز کند. اینها همه نتیجه انتخابهای درست جلیل سامان است.