printlogo


کد خبر: 219982تاریخ: 1399/3/7 00:00
نقدی بر مجموعه‌شعر طنز «قیفی که سر گشاد دارد» از هادی خورشاهیان
طنزهایی در حد فکاهه!

الف. م. نیساری: بسیاری هادی خورشاهیان را به عنوان شاعر شعرهای جدی در قالب‌های کلاسیک و نو می‌شناسند اما مجموعه‌شعر طنز «قیفی که سر گشاد دارد»، او را به عنوان شاعر طنزپرداز به بسیاری دیگر شناساند (شاید هم پیش از این کتاب شعر طنز چاپ کرده باشد و ما بی‌خبریم!). کتاب توسط یکی از حرفه‌ای‌ترین ناشران شعر نو، یعنی انتشارات مروارید منتشر شده است؛ اگرچه این مجموعه نه مجموعه‌ای از شعر نو است و نه شعر جدی، حال روی چه مبنا و حسابی مروارید آن را منتشر کرده، خود می‌داند. احتمالاً به‌واسطه‌ شوخی‌هایی که خورشاهیان با اغلب شاعران امروز کرده و انتشارات مروارید هم ناشر اشعار اغلب آن شاعران بوده است و نیز به این دلیل هم که در کل، مروارید قدیمی‌ترین ناشر فعال در حوزه‌ شعر نو و شعر معاصر است.
این مجموعه‌طنز 156 صفحه‌ای علاوه بر غزل‌ها، رباعیات، دوبیتی‌ها و تک‌بیتی‌ها، که 90 درصد کتاب را به خود اختصاص داده است، چند شعر نو هم دارد که در آخر کتاب آمده که همه‌ نیمایی بوده و با بسیاری از شاعران امروز شوخی کرده است. یک جا شعر خورشاهیان ناگزیر سپید می‌شود که آن هم طرف خطابش احمد شاملوست:
««بیابان را سراسر مه گرفته»
توقع داشتی پس چی بگیرد؟!»
***
««جخ امروز از مادر نزاده‌ام»
که مادرم مرا
روز تولدم زاییده است!»
چند تا شوخی بود که مثلا بهترین‌شان همین دو تای بالایی بود. ببینید بقیه‌اش چقدر مثلا بامزه بودند!
خلاصه‌ کلام اینکه شاعر این اشعار طنز که خورشاهیان باشد، هم سر شوخی را با شاعران باز کرده؛ شوخی با شاعرانی همچون: قزوه، سهیل محمودی، فروغ، شاملو، سیمین بهبهانی، سایه، ابتهاج، م. آزاد، سپهری، حافظ، اخوان، آل‌احمد، نادرپور، مصطفی مستور، منوچهر نیستانی، منزوی، هدایت، صلاحی، زرویی و...:
«جوانی تازه‌سال و نورسیده
سبیلی روی لب‌هایش کشیده
گمان کرده سبیلش بی‌رقیب است
ابوالفضل زرویی را ندیده!»
(معمولاً شوخی خورشاهیان با چهره‌های شاخص شعر امروز و دیروز در همین حد و اندازه سطحی است!)
و هم درباره‌ موضوعاتی نظیر پارتی، پارتی‌بازی، دولت، مهریه، میخ را محکم فرو کردن، وصلت، سیاسی‌ شدن همه ‌چیز، وعده‌ سر خرمن و... شعر طنز سروده است.
طنز خورشاهیان سرگرم‌کننده، جالب و دارای کنایه‌های ظریف است اما جدی نیست؛ طنزی که گویای مسائل اجتماعی باشد؛ طنزی که بتواند فلسفه‌ تلخ گزنده‌ای را به شوخی راهبری کند. اگر هم گاه این‌طور باشد، چندان پررنگ و قدرتمند نیست که تاثیر بگذارد. با این همه‌ او با شاعران، نویسندگان و اشخاص از جبهه‌ها و جناح‌های مختلف که عقاید و سلایق مختلفی دارند، شوخی کرده است و این نشان از بی‌طرفی و فکر آزاد خورشاهیان دارد. او هم با قزوه، سهیل محمودی و مصطفی مستور شوخی می‌کند و هم با فروغ، شاملو، سیمین بهبهانی، سایه، م.آزاد و.... اتفاقاً در پرداخت شخصیت اشخاص و نشان ‌دادن واقعیت‌های ایشان (نه در شوخی‌ کردن با ایشان) دستی توانا دارد: 
«خیلی مرده، علیرضا قزوه
اهل درده، علیرضا قزوه
اهل هر کشوری و هر شهری
اهل هر ده، علیرضا قزوه
دایماً می‌ره این‌ور و اون‌ور
دوره‌گرده، علیرضا قزوه
راحته تُوی طرح روزانه
زوج و فَرده، علیرضا قزوه
روی سن، شاعران ریز و درشت
پشت پرده، علیرضا قزوه».
این روانی، راحتی و نرمی در دیگر اشعاری که خورشاهیان برای دیگر شاعران سروده نیز کاملاً مشهود است؛ امری که سبب تاثیر و القای بیشتر طنز خواهد کرد:
«خیلی نازه، سهیل محمودی
دلنوازه، سهیل محمودی
حوریان هی کرشمه می‌آیند
در نمازه، سهیل محمودی
اهل سازش که نه، ولی گویا
اهل سازه، سهیل محمودی
فکر او مثل قیف از بالا
باز بازه، سهیل محمودی
می‌خورد سیب سرخ حوا را
تازه تازه، سهیل محمودی
از کت و کول کوزه‌گر افتاد
تا بسازه، سهیل محمودی
گاهی از فرط عشق می‌سوزه
روی گازه، سهیل محمودی
می‌کند راه خویشتن را باز
چون گدازه، سهیل محمودی
دلخور از طنز من نخواهد شد
ناز نازه، سهیل محمودی».
اگرچه گاه گنگی و نامفهومی شعرش در چند جا، ذهن مخاطب را دچار دست‌انداز می‌کند که به‌واسطه‌ اندک‌ بودن‌شان قابل اغماض است اما مهم‌ترین نکته‌ای که در این دفتر باید به آن توجه کرد، فاصله‌ای است که این شعرهای طنز با آن طنز واقعی که در جامعه تاثیرگذار است دارد، خاصه آن طنزهایی که مثل اشعار جدی درجه‌یک، به مرور زمان و نهانی در لایه‌های اجتماعی نفوذ کرده و تاثیری فرهنگی دارند. شعرهای طنز این مجموعه اما بیشتر به سمت فکاهی یا فکاهه پهلو خم کرده و درغلتیده‌اند؛ طنزهایی که گاه در فکاهه ‌بودن‌شان هم شاعر کم می‌گذارد و آن وقت ادعای تلنگر زدن هم دارد:
«یکی دلش می‌خواسته دکتر باشه
مطبش از مریض همش پر باشه
یکی دلش می‌خواسته توی گاراژ
ماشین مردم همه‌جا قُر باشه
یکی دلش میخواس گداتر باشه
یه آسمون جُل جُلُنبُر باشه
یه روز باید یه جوری آدم بشی
تا کی میخواد سرت تو آخور باشه؟
طنزه، نمی‌خواد تو رو عاقل کنه
فقط قراره یه تلنگر باشه!»
این حرف‌های سرد معمولی که در حد زنگ دوچرخه‌ بچه‌های زیردبستانی هم هشداردهنده نیست؛ چه برسد به تلنگر! 
بعضی طنزها هم صرفاً کارشان و حتی شاید هدف‌شان خنداندن یا تنها گل لبخند آوردن بر لب خلق‌الله باشد و دیگر هیچ!:
«گفتم به قدر یک دو قلم جنس کم بگیر
یخچال ساید و میز اتو را قلم بگیر
جای ظروف تفلون و چینی و آرکوپال
از این ظروف قسطی بد، ده رقم بگیر
جای خرید پارچه از برج زهرمار
از آن زن بساطی دور حرم بگیر
حالا که ران و سینه گران است بی‌دلیل
از آن مغازه چند کدو  و کلم بگیر
زن رفت و با عتاب به من گفت: در بغل
جای من از همین دقیقه تو زانوی غم بگیر!»
گاهی نیز بالاترین نقشی که طنزهای این دفتر ایفا می‌کنند، در حد چند قرص مسکن است که موقتاً دردی را لاپوشانی می‌کنند:
«دولت درخت خانه را بی‌بر کشیده ا‌ست
از مجلس اما باز هم بهتر کشیده‌است
دیواری از دیوار ما کوتاه‌تر یا
پیدا نکرده یا که عمداً سر کشیده‌‌است
هرچه جواهر بوده یا نقدینه، اما
جای خزانه، سوی خارج پر کشیده‌‌است
ما منتظر پشت در آقای دولت
 اما، دو تا، آقای دولت در کشیده‌است
یک صف به پایان می‌رسد، ما شاد و شنگول
غافل که دولت یک صف دیگر کشیده‌است...».
البته خورشاهیان در این دفتر اشعاری هم دارد که تقریباً بینابین است؛ یعنی نه آن طنز واقعی است و نه فکاهه، بلکه از هر دو مایه‌هایی دارد:
«شاید زمین از ابتدا یک خرده کج بوده
شاید عروس از اول دنیا فلج بوده
قالب به ما کرده یکی این دختر کج را
مردی که حتماً با یکی در خانه لج بوده
این قالی پاخورده! یک خرده رفو گشته
اصلاً مشخص نیست اصلش چند رج بوده!
چون کشتی بی‌لنگر آقای مولانا
در حوض آب خانه کج بوده‌ است و مَج بوده!»
شعرهای این دفتر دیگر از این بالاتر نمی‌رود. آخرشه! یعنی در حد اشعاری که واقعاً شعر باشد و شاعر طنزپرداز آن را از طریق عصیان، ایجاد پارادوکس و تضاد و بسیار کارهای دیگر به دست آورده باشد، در این دفتر دیده نمی‌شود؛ شعرهایی که در عین حال جدیت ارزشمند تاثیرگذارش به صورت نهانی در لایه‌های زیرین جامعه در درازمدت حاصل شده باشد.

Page Generated in 0/0065 sec