printlogo


کد خبر: 220462تاریخ: 1399/3/21 00:00
یادداشتی بر مجموعه‌شعر «گوشه‌ای در اصفهان» اثر جواد زهتاب
مجموعه‌غزل‌های خواندنی!

الف. م. نیساری: مجموعه‌شعر «گوشه‌ای در اصفهان» اثر جواد زهتاب را «دفتر شعر جوان» در 90 صفحه منتشر کرده است. این دفتر شامل 40 غزل است که چند غزل آخر آن زبان محاوره و ترانه‌ دارد.
جواد زهتاب 38 ساله شاعری شناخته‌شده است. او در نخستین ‌غزل این دفتر از زبان و لحن شعر کهن مدد گرفته است:
«نه گل سنگ مزارم نه گل شادی عیدم
نه بر آینه غبارم نه به خورشید رسیدم
نه به سرسختی کوهم نه به پوشالی کاهم
نه به بدعهدی بادم نه به لرزانی بیدم...».
بی‌شک سرودن چنین غزل‌هایی هرگز برای شاعر معاصر و شاعر امروز ارزش و اعتباری کسب نمی‌کند؛ چون پس از انقلاب ادبی نیما حتی غزلسرایان هم تحت‌تاثیر مانیفست او نوگرا شدند یا حداقل سعی کردند در آوردن تعابیر تازه، امروزی باشند و در زبان‌شان تحولی نزدیک به شعر نو به‌وجود آورند که در این میان نحله‌های بسیاری با گرایش‌های متنوع سر برآوردند که اغلب راه میانه را برگزیدند؛ مگر 2 نحله که یکی پیروان اصلی جریان شعر نو و دیگری نحله‌ای که تندروتر بودند.
خلاصه‌ مطلب اینکه همه‌ شاعران از همه‌ نحله‌ها و گروه‌ها و دسته‌ها تحت‌تاثیر انقلاب ادبی نیما سعی در به‌دست ‌آوردن استقلال زبانی و شعری داشتند؛ حال عده‌ای در پی استقلال کامل و عده‌ای دیگر در پی استقلال نسبی. در این میان عده‌ای از غزلسرایانی که شعر نیمایی هم می‌گفتند، جریان غزل نو را راه انداختند.
همه‌ حرف این است که پس از گذشت حدود یکصد سال از آن زمان تا امروز هنوز شاعرانی هستند که زبان شعر کهن را در آثار خود به کار می‌گیرند!
از دیگر نکات شعر زهتاب، مصنوعی جازدن قافیه‌هاست؛ کاری که تاثیر منفی‌اش بر ساختار، فرم، معنا و شکل شعر بسیار است:
«این داغ تازه‌ای‌ است بر آن کهنه‌داغ‌ها
بالابلند! رفتی از این کوچه‌باغ‌ها
آه! ‌ای چنار پیر در این فصل زمهریر
گل از گلت شکفت ولی در اجاق‌ها!»
در عوض در غزلی دیگر قافیه‌ها جاافتاده و طبیعی است:
«یوسف به کلافی سر بازار تو باشد
بیچاره دل من که خریدار تو باشد
امید تویی، عید تویی، فصل شکفتن
بوی خوش پیراهن گلدار تو باشد
این راه، چه راه‌ست که پشت سرت آه‌ست؟
باشد که خداوند، نگهدار تو باشد...».
بحث جاافتادن قافیه‌ها در غزل امر مهمی است؛ چون تنها راه جا افتادن آنها از راه ناخودآگاه اتفاق می‌افتد. یعنی آنهایی که تجربه‌ سرودن غزل را دارند؛ خوب می‌دانند شاعر در حال سرودن، از آغاز مصراع اول تا یکی دو کلمه مانده به پایان‌ مصراع دوم (تا یک بیت شکل بگیرد) قادر به تشخیص قافیه نیست. در این صورت است که غزل (در این مورد) به شکل  طبیعی اجرا می‌شود. و این را از عجایب دنیا نیز می‌توان به حساب آورد؛ چون ظاهراً واقعیت باید خلاف این باشد اما همین که شاعر به اشکال مختلفی آگاه باشد بر قافیه‌ها، مطمئن باشید ابیات غزلش نه جاافتاده خواهد بود و نه زیبا، بلکه اتفاقاً گسیختگی و پراکندگی خواهد داشت. اما در صورت اول، انسجام حاصل خواهد شد و این انسجام سبب استحکام و زیبایی غزل می‌شود:
«کمین گرفتم و پاییدمت در آینه‌ها
تو غنچه بودی و بوییدمت در آینه‌ها
تو را چنان که تویی هیچ‌کس نمی‌فهمید
تو را چنان که تویی دیدمت در آینه‌ها
شدم به شوق تو پروانه‌ای که بی‌پروا
که عاشقانه... که... چرخیدمت در آینه‌ها...»
به یمن طبیعی‌نشستن و نشاندن قافیه‌ها که خود نشانه‌ای کلی از روند سلامت غزل دارد (چون درست‌ عمل ‌کردن در یک بخش کار طبعاً نشانه‌ای است از درستی و درستکاری در بخش‌های دیگر و طبعاً در کل)، زبان شاعر نیز از آن کهنگی به نوعی طراوت و تازگی رسیده است. اگرچه 70 درصد از کلیت زبان همچنان در همان فضای زبان شعر دیروز قرار دارد. اگرچه نوعی طراوت و تازگی درونی غزل‌های بعدی را نمی‌توان انکار کرد. حتی شاید خوب است شباهت بعضی از غزل‌های این دفتر با غزل‌های شاعران امروز را به فال نیک بگیریم؛ چون این شباهت اتفاقی، بخش بزرگی از شاعران کلاسیک‌سرا، خاصه غزلسرا را درگیر خود کرده و اتفاقاً این امر در هر دوره‌ای طبیعی است و نشان از نوع طبیعت زبانی خاص و یکدست و مشابه در آن دوره دارد؛ در ابیاتی نظیر:
«یوسف به کلافی سر بازار تو باشد
بیچاره دل من که خریدار تو باشد...»
ابیاتی که در بالا برای مثالی دیگر آمد. اما این شباهت‌ها بین زبان غزل‌های تازه‌ زهتاب و زبان کلی و عمومی جاری در غزل امروز نیز وجود دارد:
«ای خاطره‌انگیزتر از عطر و تبسم
چون وسوسه می‌آیی از کوچه‌ گندم
آن روز که عطر نفست دست نسیم است
کی باز کند غنچه دهان را به تکلم؟
در باد که گیسوی تو توفانی موج است
انگار که دریاست به هنگام تلاطم
هم می‌گذری بی‌خبر از آه دل من
هم در پی‌ات آواره نگاه همه‌ مردم
هم چشم‌ به‌ راه تو و هم گوش به زنگت
می‌آیی و می‌پیچی در کوچه‌ چندم؟»
حضور چند تعبیر تازه و زیبا و حتی کمی مدرن، در تازگی اندک و معمول غزل بالا بسیار موثر بود و در تفاوت آن با دیگر غزل‌های دفتر زهتاب تا حدی چشمگیر؛ تعابیری نظیر: «کوچه‌ گندم»، «گرد قدم‌های سرگرم تیمم»، «آواره ‌شدن نگاه مردم در پی تو»، و صمیمیت جاافتاده‌ کلام «کوچه‌ چندم» در مصراع که فضایی در حال و هوای امروز ایجاد می‌کند.
هرچند راه تکامل این شاعران هم‌زبان در یک ‌دوره، در نهایت، از این چنبره رهیدن و به استقلال شعری رسیدن است.
با این‌ همه‌، تفاوت‌های زیرپوستی و گاهی آشکار و روشن هم در غزل‌های جواد زهتاب هست؛ تفاوت‌هایی در جلوه‌های گوناگون و با درصد تفاوت‌های گوناگون که فکر کنم باید ریشه در همان طراوت جاری در غزل‌های قبلی زهتاب داشته باشد (که پیش‌تر گفته آمد) که اینک تکامل یافته است:
«ای آینه‌ها حل ‌شده در آب، تن تو
ای چشمه‌ پیوسته به دریا بدن تو
موج از پی موج آید و توفان پی توفان
آن لحظه‌ مواج به‌ دریازدن تو
دریاست که غرق تو شده یا تو که غرقش...؟
دریاست شنا می‌کند این، یا بدن تو...»
هرچه پیش‌تر می‌رویم، تفاوت‌ها و فاصله‌ غزل‌ها با غزل‌های پیشین بیشتر می‌شود. هرچند در میان آنها غزل‌های جاندار و گرم و گیرایی که در عین قدرتمند بودن و جاافتادگی، حرف‌های شاعرانه مغزداری که غزل را ماندگار کند، کمتر یافت می‌شود. اگرچه به تعبیری دیگر، می‌توان نفس تغزل را زاینده‌ زیبایی دانست:
«ای عطر ترنم‌ زده بر زلف تو شانه
ای جان تو آمیخته با بوی ترانه
ای واشده زآغاز به نام تو زبانم
دل می‌کشد اکنون به هوای تو زبانه
هم شوق تپیدن شده‌ای در دل غنچه
هم شور شکوفایی در ذهن جوانه
حیران شدم از آینه در آینه گشتن
آواره شدم، بس که تو را خانه به خانه...
مانند نسیم از سر این کوچه گذر کن
ای وسوسه‌انگیزترین عطر زنانه».
گاهی نیز جانداری و گرم و گیرایی و قدرت را نه در کلیت یک غزل که در 3-2 بیت از آن می‌توان دید که در تعابیر بکرشان زبان‌آوری و زبان‌داری شعری دیده می‌شود:
«که فصل دربه‌دری بگذرد که دی برود،
بهار می‌رسد از کوچه‌های آمدنش».
یا:
«من ساحل و تو موج، ببین سرنوشت را
حتی کنارآمدنت رفتن آفرید».
یا:
«مرا هرچند می‌خواهی ولی دربند می‌خواهی
رها کن گیسوانت را بگیر آزادی ما را».
حرف آخر اینکه: مجموعه‌شعر «گوشه‌ای در اصفهان»، جواد زهتاب اگر همه‌ غزل‌هایش درجه ‌‎یک نیست اما مجموعه‌ای خواندنی است.

Page Generated in 0/0067 sec