printlogo


کد خبر: 220990تاریخ: 1399/4/5 00:00
نامه عاشقانه یک دیپلمات 14 ‌ساله
هرگز رهایم نکن

سلام
نمی‌دانم از کجا شروع کنم. اول اینکه ‌ای کاش! تاخیری که در سین کردن پیام‌های حقیر دارید را در مسائل دیگر هم داشتید. قطعنامه اخیر را عرض می‌کنم. اینها زبان شما را بلد نیستند، فکر می‌کنند قطعنامه چیز بدی است. نمی‌دانند که عشق یعنی به کسی که دوستش داری اختیار نابود کردنت را هم بدهی اما اعتماد کنی که او این کار را نمی‌کند. 
دوم اینکه شرمنده‌ام. به روح برجام قسم! یک چشمم اشک است و یک چشمم خون. اگر اختیار کار دست من بود، همه‌اش را یک کاسه می‌کردم و خلاص، ولی خودتان می‌بینید که، نمی‌گذارند. هر چه می‌گویم بابا این برجام مثل ویندوز ۱۰ است، مدام باید به‌روزرسانی شود، اصلا گوش‌شان بدهکار نیست. 
مرغشان یک پا دارد، می‌گویند اول طرف مقابل برادری‌اش را ثابت کند بعد چیزهای دیگر. می‌گویم بابا طرف مقابل که برادر نیست، عزیز دل است! عسل است! حلوای قند است، اصلا توی کت‌شان نمی‌رود. آخر چه افتخاری بالاتر از اینکه با شما دور یک میز بنشینیم و در زلال آبی چشمان‌تان غرق شویم؟
خلاصه! ما به ناز تو رآکتور داده‌ایم، دیگر چیزها که قابل‌تان را ندارد عزیز. زیاده عرضی نیست جز تمنای گوشه چشمی به این دلباخته در وطن غریب. 

Page Generated in 0/0134 sec