printlogo


کد خبر: 221313تاریخ: 1399/4/12 00:00
گفت‌و‌گو با 2 شاعر افغانستانی به بهانه بازگشت پیکر شهید نسیم افغانستانی
نسیم خوش وحدت

عباس اسماعیل‌گل: «ما شما را دوست داریم. مربوط به حالا هم نیست. از جوانی که در مشهد بودیم و با دوستان افغانستانی فعالیت می‌کردیم، شماها را دوست داشتیم». این حرف را رهبر انقلاب به محمدکاظم کاظمی‌ می‌گویند؛ در حاشیه دیدار رمضانی سال 95 شاعران. رهبر انقلاب در دیدارهای دیگر و به بهانه‌های دیگر هم درباره افغانستانی‌ها صحبت کرده‌اند. به تازگی توصیه رهبر انقلاب برای تدفین شهید نسیم، رزمنده افغانستانی سال‌های دفاع مقدس در حرم مطهر رضوی، نشانه روشن دیگری برای علاقه و محبت قلبی میان رهبر انقلاب با افغانستانی‌هاست؛ رابطه محبت‌آمیزی که می‌شود نشانه‌های دیگرش را در واکنش کاربران ایرانی شبکه‌های اجتماعی به بازگشت شهید نسیم دید. در روزهایی که تلاش‌های شبکه سلطنتی انگلیس برای برهم زدن این رابطه است، یکی از برادران افغانستانی یادآور وحدت و برادری میان ۲ ملت شده است. درباره تاثیرات حضور این شهید وطن‌دار در این روزهای سخت، با ۲ تن از شاعران و نویسندگان افغانستانی گفت‌وگو کرده‌ایم. 
***
* مزار شهید، محفل فرهنگی ۲ ملت می‌شود
 سرور رجایی از نویسندگان و شاعران صاحب‌نام افغانستانی است که با او به گفت‌وگو نشستیم.
 
* جناب سرور رجایی! این روزها با شناسایی و بازگشت پیکر شهید دوران دفاع مقدس «نسیم افغانستانی»، حال و هوای خاصی میان مردم شهیدپرور ایران و افغانستان حاکم شده است؛ به نظر شما دلیل این همه شور و هیجان چه چیزی است؟
در وهله اول باید گفت طی سال‌های اخیر کشورهای منطقه از جمله افغانستان دچار چالش و بحران‌های مختلفی شده‌اند که در نتیجه تاثیرات منفی بر روحیه مردم گذاشته است. خوشبختانه شناسایی و بازگشت پیکر شهید نسیم افغانستانی در شرایط و مقطع فعلی موجب تقویت روحیه جهادی مردم افغانستان و همچنین نزدیکی بیشتر دل‌های مردم دو کشور ایران و افغانستان به هم شده است. 
البته ارتباط عاطفی میان ملت ایران و افغانستان همیشه خوب و سازنده بوده به گونه‌ای که برخی مواقع دشمنان مشترک ۲ ملت با فتنه‌هایی در پی کمرنگ کردن این رابطه نزدیک و دوستانه بوده‌اند. خوشبختانه دشمنان در این باره موفق عمل نکرده‌اند و این روزها که شاهد آرام گرفتن روح و روان شهید بزرگوار در جوار حضرت امام رضا(ع) هستیم، یک فضای معطر و روحانی میان مردم مجاهد ایران و افغانستان به‌وجود آمده است. 
 
* درباره شخصیت والای شهید نسیم افغانستانی هم برای‌مان صحبت می‌کنید؟
بدون شعار و با تمام وجود می‌گویم زبانم برای صحبت درباره شهدا قاصر است، زیرا شهدا شخصیت‌هایی هستند که از جانب خداوند گزینش و انتخاب شده‌اند اما درباره جایگاه شهید نسیم افغانستانی همین بس که پس از سال‌ها چشم‌انتظاری، در صحن آزادی حرم امام رضا(ع) در کنار امام هشتم آرام گرفت و این اتفاق بدون‌شک نقطه عطفی برای تقویت ارتباط عمیق ملت‌های ایران و افغانستان محسوب می‌شود و مطمئنا مزار این شهید بزرگوار در حرم امام رضا(ع) به یک محفل فرهنگی میان ۲ ملت بدل خواهد شد. 
برکات شهدا برای تقویت ارتباط عاطفی ‌میان مردم ایران و افغانستان مسبوق به سابقه است، که از این میان می‌توان به شهید افغانستانی «رجب غلامی» ‌اشاره کرد که مقبره این شهید بزرگوار در شهر بجستان از توابع استان خراسان رضوی است و از آنجا که در این شهر مهاجران افغانستانی حضور ندارند، خانواده‌های شهدای ایرانی بجستان به همراه مردم شهیدپرور آن، نگذاشته‌اند شهید غلامی ‌احساس غربت و تنهایی کند و به طور مرتب بر سر مزار شهید حاضر می‌شوند و همانند شهدای ایرانی برای این شهید افغانستانی هم ارزش زیادی قائل هستند. 
 
* آقای سرور، در چنین شرایطی فرهیختگان ایرانی و افغانستانی چه وظایف و تعهداتی برای روایت این همدلی‌ها دارند؟ 
فرهیختگان و نخبگان هر جامعه‌ای اعم از شاعران و نویسندگان، زبان فرهنگ مردم خود هستند و با این زبان باید ارزش‌های دینی مردم را گسترش دهند و وقتی این ارزش‌ها با حضور شهدای مدافع حرم شکل فرامنطقه‌ای به خود می‌گیرد، وظیفه فرهیختگان چندین برابر می‌شود که متاسفانه باید گفت آنطور که باید و شاید در این باره اتفاق‌های درخشانی نیفتاده و انتظارات مردم از نخبگان جامعه بیشتر از این حرف‌هاست. 
اگر بخواهم صادقانه بگویم، باید گفـت در بسیاری مواقع در روایت تاریخ شفاهی، زبان فرهنگی مردم خود نبودیم. این زبان فرهنگی باید هر چه سریع‌تر تقویت شود که شناسایی و معرفی شهدا و مجاهدین افغانستانی می‌تواند یکی از گام‌های اساسی در این راستا باشد. 
 
* به نظر شما درباره معرفی شهدا، فرهیختگان به چه ابعادی از زندگانی و خصلت شهدا باید بیشتر توجه کنند؟
اجازه بدهید جواب پرسش شما را با یک مثال توضیح دهم؛ درباره شهید نسیم افغانستانی یک نکته به ظاهر ساده‌ای که شاید آنچنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است به نحوه شناسایی این شهید بزرگوار برمی‌گردد. آنطور که در خبرها نقل شده در کنار پیکر این شهید که پس از 35 سال شناسایی شده است، کلاه محلی شهید که سمبل و نمادی برای افغانستانی‌هاست صحیح و سالم یافت شده است که خود این موضوع یک روشنی و چراغ راه محسوب می‌شود. در مجموع باید گفت شاعران و نویسندگان باید به زوایای کمتر پرداخته شده و ناب شهدا بپردازند تا اینچنین تاثیرگذاری بیشتری برای مخاطبان به ارمغان بیاورند. 
 در نتیجه معتقدم هنرمندان رشته‌های مختلف اگر خدای ناکرده از این موارد چشم‌پوشی کنند باید در آینده به نسل بعدی پاسخ دهند و در این باره مسؤول هستند، زیرا هنرمندان باید امانت امروز خود را به بهترین شکل ممکن به نسل بعدی منتقل کنند، چرا که اگر در این باره غفلتی شود، شرایط مناسبی برای القای دروغ‌های دشمنان مهیا می‌شود که امیدوارم با همت اهالی فرهنگ و ادب هیچگاه این اتفاق رخ ندهد. 
 
* سخن پایانی.
می‌خواهم به عنوان حسن ختام این مصاحبه یک بیت شعر سپید از اشعارم را به شهید والامقام نسیم افغانستانی تقدیم کنم. 
سنگر، مکان نیست «کان» است 
بن هر سنگش عقیقی دارد و یاقوتی 
 
 
برگی از تاریخ مشترک ایران و افغانستان
محمدکاظم‌ کاظمی‌، نویسنده و شاعر مطرح افغانستانی نیز در گفت‌وگو با «وطن امروز» نگاهی متفاوت به فضای ایجاد شده پس از شناسایی و بازگشت پیکر شهید نسیم افغانستانی داشته است.
 
*  جناب کاظمی! ‌شما به عنوان یک شاعر فرهیخته فارسی‌زبان چه تلقی‌ای از فضای همدلی ایجاد شده در پی تشییع و خاکسپاری باشکوه پیکر مطهر شهید نسیم افغانستانی در حرم رضوی دارید؟
ابتدا باید بگویم همان‌طور که اعلام شده است به امر مقام معظم رهبری، پیکر مطهر شهید نسیم افغانستانی در حرم مطهر امام هشتم(ع) به خاک سپرده شد که این موضوع افتخاری برای جامعه بزرگ مهاجران افغانستانی محسوب می‌شود. در وهله اول به این اتفاق بزرگ یک نگاه تاریخی دارم و معتقدم تشییع باشکوه شهید نسیم افغانستانی در حرم رضوی برگی دیگر از تاریخ مشترک ملت‌های ایران و افغانستان است که این تاریخ از صدر اسلام گرفته تا به امروز جریان‌ها و حماسه‌های بزرگی را در دل خود جای داده است. باید به یک نکته مهمی ‌اشاره کنم و آن اینکه همان لحظه‌ای که خبر شناسایی پیکر پاک شهید نسیم افغانستانی را شنیدم ناخودآگاه یاد سرنوشت امامزاده یحیی بن‌زید افتادم. این یادآوری برایم نشان‌دهنده این مسأله است که سرنوشت شخصیت‌هایی چون شهید نسیم افغانستانی پیش از این بارها میان ۲ ملت اتفاق افتاده است. 
 
* مگر شهید نسیم افغانستانی چه اشتراکاتی با امامزاده یحیی بن‌زید به لحاظ «سرنوشت» داشته است؟
شاید برای‌تان جالب باشد که بدانید امامزاده یحیی بن‌زید ۲ مقبره دارد که یکی در میامی ‌مشهد و دیگری در منطقه سرپل افغانستان است. اما اصل ماجرا این است؛ امامزاده یحیی بن‌زید در زمان حیات خود علیه حکومت اموی مبارزه می‌کرد که به دستور حاکمان اموی سر مبارکش از پیکرش جدا شد و پیکرش در سرپل افغانستان خاکسپاری شده و سر مبارک ایشان به دستور حاکمان اموی در مشهد به خاک سپرده است. در واقع امامزاده یحیی بن‌یزید نخستین اشتراک جهادگونه میان ملت‌های ایران و افغانستان است که پس از سالیان سال هنوز مردم ایران و افغانستان با احترامی خاص و ویژه هر دو مقبره ایشان را زیارت می‌کنند. 
این اشتراکات جهادگونه ۲ ملت ایران و افغانستان در ادامه با همزمانی جهاد اسلامی ‌افغانستان با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 57 به بهترین شکل نمود پیدا کرد. 
 
* البته پس از انقلاب اسلامی ‌ایران هم حضور مجاهدان افغانستانی در دوران دفاع مقدس در کنار رزمنده‌های ایرانی پررنگ بود. 
بله! دقیقا همین‌طور است و بنا بر مطالعات و تحقیقات انجام شده، مهاجران افغانستانی حدود ۵ هزار شهید و جانباز تقدیم جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در دوران دفاع مقدس کرده‌اند که شاید خیلی از مردم ایران از این موضوع بی‌‌اطلاع باشند و این مسأله برای همه کسانی که اطلاعی از حضور و همراهی مهاجران افغانستانی در ۸ سال دفاع مقدس با ایرانی‌ها نداشتند بسیار تعجب‌برانگیز خواهد بود. البته بی‌انصافی است که اینجا یادی از مدافعان حرم لشکر فاطمیون هم نکنیم که به نوعی ادامه‌دهنده راه امامزاده یحیی بن‌زید محسوب می‌شوند.
 
* سخن پایانی.
چندین سال پیش فرزند شهید نامجو از من درخواست کرد برای پدر شهیدش شعری بگویم و من هم با احترام و عشق شعری را سرودم که در کتاب‌های درسی مقطع دبیرستان هم به چاپ رسیده است. دوست دارم این شعر را به شهید نسیم افغانستانی تقدیم کنم.
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
به دنبال دفترچه خاطراتت
دلم گشت هر گوشه سنگرت را
و پیدا نکردم در آن کنج غربت
به جز آخرین صفحه دفترت را
همان دستمالی که پیچیده بودی
در آن مهر و تسبیح و انگشترت را
همان دستمالی که یک روز بستی
به آن زخم بازوی همسنگرت را
همان دست‌هایی که پولک نشان شد
و پوشید اسرار چشم ترت را
سحرگاه رفتن زدی با لطافت
به پیشانی‌ام بوسه آخرت را
و با غربتی کهنه ‌تنها نهادی
مرا آخرین پاره پیکرت را
و تا حال می‌سوزم از یاد روزی
که تشییع کردم تن بی‌سرت را
کجا می‌روی ای مسافر؟ درنگی!
ببر با خودت پاره دیگرت را

Page Generated in 0/0069 sec