الف.گیلوایی: «دلم دهلیست» نام مجموعهشعری است در 68 صفحه از عزیز مهدی که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده است.
این مجموعه 25 غزل، 3 چارپاره و 14 رباعی دارد.
دفتر بسیاری از اشعار شاعران جوان ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی دارای اشعار آیینی یا مذهبی است. در این مجموعه نیز چند غزل تقدیم شده به ساحت مبارک رسولاکرم(ص)، حضرت زهرا(س)، امام رضا(ع) و حضرت مهدی(عج) [3 بار]. البته اینها ظاهر قضیه را نشان میدهند، چون بیش از 90 درصد غزلها درباره ائمه اطهار(ع)، امام حسین و یارانش و واقعه کربلا و حضرت عباس(ع) است. یک غزل هم که با ردیف «مشهد» است و دیگر غزلها هم درباره «نماز» و «نیایش» با واژههای همخانواده آنها، همچون «وضو»، «تسبیح»، «سجاده»، «سحر» و... رباعیاتش نیز درباره فرج و حضرت مهدی(عج) و حضرت عباس(ع) و باز نماز و نیایش و... است. در کل، این مجموعه مضامین و مفاهیم و محتوایی جز آنچه بیان شد، ندارد. به یقین این مضامین و مفاهیم خود دریایی است بیکران که اگر به آن خوب پرداخته شود و درست برساخته شوند، مخاطب در فضای گسترده و متنوع و با طراوتی وارد خواهد شد که سرشار از زندگی و امید به آینده و عمل به اعمال خوبی است که تاکنون فرصت کمتری برای انجامشان پیدا کرده است، چرا که کسی که با ائمه اطهار و نماز و نیایش سر و کار داشته باشد، باید عطر زندگی از کنارش برخیزد؛ یک زندگی پاک و حتی مقدسی که ربطی به تارک دنیا شدن و ریاضت ندارد.
بیشک اگر غیر از این باشد، فضاهای ترسیمشده دفتر شعر عزیز مهدی با نام «دلم دهلیست» نیز برای مخاطب دهلیزی خواهد بود که بوی نا میدهد و محدودیت و تکرارش مخاطب را فراری میدهد.
مذهب و دین باید عطر زندگی بدهند چرا که دنیا مزرعه آخرت است و باید هم شبیه آخرت باشد.
3 بیت غزل «یک» آنقدر زیبا و جاافتاده است که به تنهایی نشان از شاعری قدر و خوب دارد؛ اگر که 4 بیت بعدیاش رو به افول دارد و... فعلا هر 7 بیت را میآوریم تا از همین ابتدا با فراز و فرودهای این شاعر بهتر آشنا شوید:
«سپیدروی سیهدل، چه سستپیمان بود
شکست جام دلی را که بادهاش جان بود
دلی گرفته که با ماهتاب وا میشد
دلی شکسته که آیندهدار رحمان بود
چه شد که بُرد ز یادم، ز چشمش افتادم؟
چه طاعتی ننمودم که حاصلش آن بود؟
شبی که مست تجلی نمود و رامم کرد
دلم به یُمن غمش جلوهگاه ایمان شد
بهاروار، چه جمعیتی به خاطر داشت
در آن خزان که دلم بیسبب پریشان بود
به خویش غرّه شد و در کمان قهر، شکست
دلم؛ دلی که به تعبیر عشق، حیران بود!
مُدام از چه ننوشم؟ قدح چرا نزنم؟
به دست باده، چه تدبیر غصه آسان بود!»
بیت چهارم کاملا مستعمل و تکراری است و مفهوم مطلقش در بسیاری از دیوان اشعار شاعران دیروز به وفور یافت میشود و حتی عینا با همین واژهها در بعضی از غزلهای عرفانی آمده است! اجزای بیت پنجم کمی بیربط به هم به نظر میرسد! بیت ششم یک حرف ساده است! و بیت هفتم که مقطع غزل است و باید فراتر یا حداقل در حد بهترین بیت غزل باشد! که...؟!
اما تا شعر 9 که 8 شعرش را شاعر تقدیم کرده به حضرت فاطمه(س) و حضرت مهدی(عج) و نیز قزوه و قیصر، توصیفهای شاعرانهاش کموبیش خوب و گاه متوسط است. اما شعری که به حضرت فاطمه(س) تقدیم شده، عاطفیبودنش شعر را از جا بلند کرده و به بلندا رسانده است؛ عاطفیبودنی که وزن و آهنگش و نیز ردیفش که «حضرت زهرا!» است، غزل را به فضا، سوز، سوگ و حال و هوای مرثیه و نوحههایی از این دست نزدیکتر کرده است.
اگر چه اغلب تعابیر، فضاسازی و نوع زبان در این غزل امروزی است اما بسیاری از مفاهیم و کلماتی هم که مرتبط با فرهنگ حضرت زهرا(س) است در این غزل هست که آن را باز به اصالت حرف و سخنی که میخواهد ارائه دهد نزدیکتر میکند.
همیشه در عجبم از شاعرانی که میتوانند خوب شعر بگویند اما باز دچار تکرار و مستعمل شدن اثرشان میشوند. به نظرم یکی، دو دهه شاعری زمان زیادی است برای تجربهکردن و دریافت بعضی از مسائل که در حد بدیهیات است. تمام ابیات غزل شماره «ده» عزیز مهدی را میتوان از دل دیوان اشعار شاعران گذشته بیرون کشید؛ چه با همین کلمات و چه کلماتی نزدیک به آنها. بیشک اشکال اصلی در انتخاب زبان شعر است؛ یعنی وقتی زبان شعر یک شاعر شبیه به شاعری یا یک عده از شاعران شد، به یقین محتوا و معانی آن شعر هم در همان حد و محدوده باقی خواهد ماند. به ابیات ذیل بنگرید.
از 14 رباعی این دفتر شاید همین یک رباعی شعر باشد:
«در حوض شب از ستاره تسبیح بساز
از ماه هزار پاره تسبیح بساز
بنشین سر سجاده و برخیز از جان
با هر اشکت، دوباره تسبیح بساز».
شاعری که میتواند اینگونه شعر بگوید، چه اصراری به چه و چه گفتن دارد! به نظرم بیش از هر چیز عزیز مهدی نیاز به یک مشاور دارد که دوستش باشد تا شعرهای خوب و بسیار بدش را از هم جدا کند.