میکائیل دیانی: 1- یک فرد در یک اقدام آگاهانه، با طرحریزی قبلی و با همکارانی مشخص اقدام به قتل فردی دیگر کرده است. پس از دستگیری خود اعتراف به قتل کرده و صحنه قتل را مو به مو برای بازپرسان و ماموران آگاهی بازسازی کرده است. طبیعتا اگر وجدان داشته باشد از اقدامی که کرده پشیمان خواهد بود، خاصه آنکه در برابر خود طناب دار را میبیند. اما آیا این پشیمانی برای آنکه قصاص نشود کفایت میکند؟ آیا به صرف اینکه بگوید اشتباه کردم و پشیمانم، از آنچه کرده مبرا میشود؟ پدر 3 فرزند، همسر یک زن، فرزند یک پدر و مادر سالخورده آیا دوباره به آغوششان باز خواهد گشت؟ جواب همه این سوالها منفی است. آن خانواده داغدار خواهند بود و تا ابد دیگر مقتول را نخواهند دید، مگر تصویری خونآلود که در ذهنشان همواره حرکت میکند.
2- قاضی کجای این ماجراست؟ آیا به صرف ندامت قاتل میتواند از اعلام حکم قصاص صرف نظر کند؟ اساسا آیا این حق را دارد؟ باز هم جواب منفی است. او درباره قصاص یا حیات مجدد قاتل هیچ حقی ندارد، مگر آنکه از خانواده مقتول درخواست گذشت از حق خود را بکند. ذیحق یک قتل، اولیای دم مقتولند و آنها هستند که باید درباره قصاص و عدم قصاص قاتل نظر بدهند. حالا در این میان کمپینهای #اعدام_نکنید چه تاثیری دارد؟ وقتی طرف حساب این کمپین، قوهقضائیه قرار میگیرد در حالی که این نهاد نقشی در جلوگیری از قصاص ندارد، آیا جز ناعادلانه نشان دادن بناحق دستگاه عدلیه، نتیجه دیگری حاصل میشود؟ انگار قوهقضائیه میتواند و نمیخواهد! از طرفی این کمپینها جز فشار روحی و روانی سنگین بر اولیای دم کاربرد دیگری دارد؟ آنهایی که وقتی حقشان را به اجرا بگذارند، تنها با این کمپینها دچار عذاب نامنصفانه میشوند. این نکتهای است که چندی پیش قاضی عصمتالله جابری نیز که به دلیل گرفتن ۱۸۰ رضایت از خانواده مقتولان باید او را مرد صلح و سازش دانست میگفت؛ اینکه کار رسانهای و هیاهوی گاه و بیگاه سلبریتیها در بیشتر اوقات فرآیند رضایت گرفتن از اولیای دم را نیز مختل میکند.
3- سال 83 «آمنه بهرامی» دانشجوی کاردانی الکترونیک از سوی یکی از همکلاسیهای سابقش مورد حمله اسیدپاشی قرار گرفت و چشمهایش را از دست داد و صورتش سوخت. قوهقضائیه حکم قصاص اسیدپاش را صادر کرد اما هجمه رسانهای جریان شبهروشنفکری در مخالفت با حکم قصاص بر سر آمنه هوار شد. کمپین سلبریتیهای سینمایی درباره عدم قصاص اسیدپاش آمنه بهرامی که در نهایت بهرامی را تحت فشار افکار عمومی مجبور به بخشش کرد، باعث شد چند سال بعد در اصفهان شاهد چند اسیدپاشی باشیم و حالا همانهایی که در برابر آمنه ایستاده بودند و او را تحت فشار مجبور کردند از حقش صرف نظر کند، این بار در برابر قوهقضائیه صف کشیده بودند که اسیدپاشها به اشد مجازات برسند. حال سوال اینجاست: «آیا سلبریتیها مسؤولیت نتایجی را که از در مرجع قرار گرفتنشان به وقوع میپیوندد میپذیرند؟!» میفهمند که آن اصرارها به آمنه برای گذشتن از حقش این عواقب را هم دارد؟
4- وقتی «شهلا جاهد» همسر صیغهای ناصر محمدخانی، همسر رسمی او را با ضربههای چاقو به قتل رساند، جریان شبهروشنفکری برای او عجز و لابه میکرد و او را در جایگاه مظلوم قرار داده بود؛ تا آنجا که ترانه علیدوستی برایش دلنوشتهای مبسوط نوشت که او عاشق است نه قاتل! علیدوستی نوشته بود: «بعضی آدمها خودخواه و ترسو و ناجوانمردند و بعضی نه. اما انگار فقط یکی هست که میتواند شب قبل سوار هواپیما شود، ساعت کوک کند تا قبل از طلوع آفتاب بیدار شود، شلوار و پیراهن بپوشد، سوار ماشین شود... و به تماشای حلقآویز شدن زنی برود که وقتی به او دل بست بچه بود اما سالها، به گفته خودش، صبحهای زمستان زودتر از او بیدار میشد تا قبل از او مدتی روی کاسه توالت بنشیند، مبادا محبوبش، آرزویش، قهرمانش، حس کند آن سرمای بدمصب دم صبح را».
آنها با این کار قاتل را مظلوم جلوه میدهند و انگار هر کس او را محاکمه کند، ظلم کرده است، به عبارت دیگر انگار خانواده مقتول ظالماند که حق خود را میخواهند. اینگونه آنها قبح قتل را نیز ناخواسته از بین میبرند. همان گروه که اینگونه در برابر حکم قصاص ایستادگی میکردند اما وقتی رومینا اشرفی به دست پدرش به قتل رسید، از همان روز اول خواستار تکهتکه کردن پدرش بودند و از قوهقضائیه برای او شدیدترین نوع مرگ را خواستار بودند. این استانداردهای دوگانه اما جز جوسازی اجتماعی و اختلال در روند اجرای احکام و رسیدگی بحق به ذیحق آن چه اثری داشته است؟ اینکه کسی چون حامد بهداد پشت تریبون با ژست خیرخواهانه بگوید: «از همه کسانی که مشتی و ذیصلاح هستند؛ از قاضی و مسؤولان و کسانی که به نحوی با این موضوع مرتبط هستند، تجدیدنظر و عشق میخواهم و امیدوارم صدایم دوستانه به آنها برسد»، در حالی که قوهقضائیه نقشی در قصاص و یا عدم قصاص ندارد، آیا جز فشار اجتماعی بر خانواده اولیای دم تاثیری بر مساله میگذارد؟ آیا اساسا یک بار خودشان را جای خانواده مقتول میگذارند که تحت این فشارها قرار میگیرند؟ طبیعتا نه! تنها با صحبتهای احساسی و قرار گرفتن در پوزیشن مصلح اجتماعی آن هم به غلط، یک آشفتگی اجتماعی ایجاد میکنند.