printlogo


کد خبر: 225012تاریخ: 1399/7/9 00:00
نگاهی به دفتر شعر «اقلیت» سروده فاضل نظری
زمان با انصاف است

وارش گیلانی: فاضل نظری شاعری معناگراست اما همواره اینگونه نیست که معنایش را از تعقل خود بگیرد؛ از این رو هرگاه معنای شعرش را از تخیل خود می‌گیرد، می‌شود شاعری شش‌دانگ:
درخت‌ها به من آموختند: فاصله‌ای
میان عشق زمینی و آسمانی نیست
نه اینکه درخت ریشه در خاک و رو به آسمان دارد و در آن راه سبز است و پرثمر و... در واقع معنا و محتوایی که از تخیل تولید شود، هم موجز است و هم گسترده و گاه حتی غیرقابل تفسیر و توضیح اما معنای حاصل شده از عقل طبعا محدود است و طبعا شاعرانه هم نیست؛ مثل:
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می‌خواهد
که من می‌میرم از این درد و درمانی نمی‌بینم
گاه نیز ابیات غزل‌های فاضل نظری از سطح تعقل هم پایین‌تر می‌آید و می‌شود یک حرف معمولی یا حتی حرفی در حد و اندازه‌های: «از کرامات شیخ ما این است/ شیره را خورد و گفت شیرین است»:
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی‌بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی‌بینم
بعضی ابیات نیز اگر چه تخیل خود را مستقیم از واقعیت‌ها می‌گیرد اما این دقت نظر و اشراف و تیزهوشی شاعر قابل تحسین است که توانسته آن را مستقیم و بی‌واسطه از اشیا و طبیعت و واقعیت استخراج یا درک و دریافت کند. در واقع او این بیت را پیدا کرده؛ چونان شیء گران‌قیمتی که پیدا می‌کنیم اما این پیداکردن بر اثر تصادف و اتفاقی نبوده است، بلکه اتفاقی‌بودنش برآمده و حاصل دقت و هوشیاری شاعر است که آنچه را که عینی و واقعی است، مستقیم شکارش می‌کند و عینِ آن را نیز ارائه می‌دهد:
گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام
صبر باید کرد تا سنگ‌ مزاری بشکند
شاعر نه تنها این تصویر بکر را از واقعیت گرفته و مستقیم وارد شعر کرده (تنها کلمه‌ «سینه» را بر این بیت افزوده است)، بلکه پشت این تصویر یک معنای بلندی نهفته است و آن تاوان صبر است؛ صبری که اشیا و واقعیت‌ها نیز به حاصل آن شهادت می‌دهند؛ صبری که حاصلش برای حافظ شیرازی شیرین است و شاخه‌نبات است اما مزدش برای فاضل نظری شیرینی توأم با تلخی است، زیرا صبرش از نوع تراژدی است و طبعا در حد تراژدی؛ یعنی باید صبر کند تا سنگ مزاری بشکند، آنگاه گلی دریافت کند و مزدش را بگیرد. 
با این‌ همه، شاعری همچون فاضل نظری، با این درجه از شاعری و هوشمندی، گاه با ردیف «دل‌تنگم»، اجر خود را در غزلی زایل می‌کند:
راز گل‌کردن من، خون جگر خوردن بود
از درآمیختن شادی و غم دل‌تنگم
ردیف «دل‌تنگم» بیش از آنکه دلتنگی شاعر را نشان دهد، غزلش را با این ردیف، به شعار نزدیک می‌کند:
گرچه بخشید گناه پدرم آدم را!
به گناهان نبخشوده قسم دل‌تنگم
و باز با این ‌همه، فاضل نظری در کنار غزل‌های ضعیف و ابیات سست و شعاری، آنقدر غزل‌های ناب و بیت‌های‌تر و تازه و گاه شگفت‌انگیز دارد که نه تنها جبران آن کاستی‌ها را می‌کند، بلکه او را تنها با آثار و ابیات درخشانش می‌شناساند. یعنی این واقعیت برای هر شاعری رخ می‌دهد که او را با اشعار درخشانش بشناسانند و با انگشت اشاره نشانش دهند که «این همان شاعری است که این شعرها و سطرهای درخشان را داشت». یعنی جز عده‌ قلیقلی آدم بدخواه و بدذات، کسی همچون عموم مردم نمی‌گوید «این همان شاعر شعرهای سست و ضعیف است». طبعا شعرهای سست و ضعیف در تاریخ ادبیات می‌مانند تا نقد و بررسی شوند اما هر شاعری را با بهترین ‌اشعار یا با گزیده‌ اشعارش می‌شناسند. درست است که روزگار و زمان در نقد و حذف آثار ضعیف قدار و بی‌رحم است اما به همان میزان هم در مقابل آثار قوی و ظریف، بسیار رئوف و مهربان و با انصاف است. زمان عادل است و انصاف دارد، آنگونه که خوب‌ها را انتخاب می‌کند و بدها را دور می‌ریزد؛ مگر می‌شود ابیات درخشان و زیبا و بکری همچون بیت ذیل را به دلیل داشتن ابیات سست یک شاعر نادیده گرفت؟ نه تنها نادیده گرفته نمی‌شود، بلکه ستایش هم می‌شود؛ این رسم زمان بی‌رحم در مقابل سستی‌ها و زشتی‌هاست و متوسط‌هاست و این رسم زمان عادل و با انصاف در مقابل زیبایی‌ها و والایی‌هاست:
«نسیم مست وقتی بوی گل می‌داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می‌کند یک روز گل‌ها را!»
بیت قرائتی نزدیک به این بیت حافظ دارد که گفت:
«من از آن حسن روافزون که یوسف داشت دانستم
که عشق از پرده‌ عصمت برون آرد زلیخا را!»

Page Generated in 0/0058 sec