printlogo


کد خبر: 225285تاریخ: 1399/7/16 00:00
یادداشتی درباره کتاب «به سفارش مادرم» که احسان حسینی‌نسب آن را نوشته است
قطرات زلال دریای اربعین

عطیه هراتی‌مطلق: پشت جلد کتاب را که خواندم، با خود گفتم این هم شیوه‌ای است که نویسنده باهوش برای جذب مخاطب کتابش برگزیده و گفته نمی‌خواسته به پیاده‌روی اربعین برود و آدمِ عراق رفتن نبوده اصلا و... مادرش مجبورش کرده و فلان... اینها را گفته تا خاص جلوه کند و چهار تا مخاطب بیشتر جذب کند. 
و با لبخندی- راستش را بخواهید لبخند هم نه- کتاب را برای خواندن گشودم که ببینم این مسافر زورکی کربلا و نجف، در صفحات این کتاب قطور چه گفته و اصلا این مسیر و عمودها و جهان پیاده‌روی اربعین از نگاه یک مسافر به زور به سفر رفته، چه شکلی است. همان ابتدای کار نمی‌دانم چه چیزی ولی فکر کنم صداقت گفت‌وگوی نویسنده و صفای کلمات و عباراتش مرا متقاعد کرد که قصه این سفر و خلق این کتاب، واقعی است و احساسات واقعی و نظرات و برداشت‌های آزاد و بدون لکنت نویسنده در تمام کتاب به چشم می‌خورد.
این برداشت‌ها و نظرات نویسنده حتما به مذاق عده‌ای خوش نمی‌آید و حرف دل عده‌ای دیگر است. حتما که نباید همه مسافران کربلا مثل هم فکر کنند و بیندیشند. حتما که نباید منش سیاسی و سطح اعتقادی و ارادت و دینداری‌شان مثل هم باشد... و شاید مهم‌ترین حرف این جوان به سفر رفته همین باشد که دریای پیاده‌روی اربعین با قطراتی زلال تشکیل شده است از ملیت‌ها، اقوام، باورها و فرهنگ‌های مختلف. 
یکی از جذابیت‌های این کتاب، عکس‌هایی است که در پایان هر بخش درج شده است. در حقیقت ما ابتدا ماجرایی را می‌خوانیم و با قهرمان قصه آشنا می‌شویم و سپس قهرمان را می‌بینیم. 
دیدن عکس آدم‌هایی که ماجرای‌شان باعث خلق این کتاب شده، به جذابیت این اثر کمک بسیاری کرده و البته با دیدن عکس‌ها درمی‌یابیم نویسنده چقدر آدم‌های قصه‌اش را دقیق و درست توصیف کرده است. اینکه هر یک از آدم‌ها چگونه و چرا از نقاط مختلف دنیا رسیده‌اند به عمودها، جذاب و خواندنی است و دیدن چهره مسافران و قهرمانان این قصه، شیرین و دلچسب است. 
به سفارش مادرم، ۲ ویژگی دارد که آن را از دیگر آثار مشابهی که درباره این اجتماع بزرگ انسانی نوشته شده است، متمایز می‌کند؛ اول مخاطب این کتاب که نویسنده در تمام طول مسیر، با مادرش گفت‌وگو می‌کند. این گفت‌وگو با مادر و صمیمیت و احترام و احساس جاری در آن، کام خواننده را شیرین می‌کند. ویژگی دوم قهرمانان قصه‌ها هستند. نه فقط نویسنده که تمام اعضای گروه عکاسی و همراه وی، در انتخاب آدم‌های قصه نقش دارند و به نویسنده کمک می‌کنند تا روایت‌های جذاب و متفاوتی را از مسافران کشف کرده و بنویسد.
اگرچه کتاب با ضرباهنگی آرام و منظم جلو می‌رود و فراز و فرود عجیب و پیچیده‌ای ندارد اما هر چه به آخر کتاب نزدیک شده و همراه با نویسنده جوان کتاب به شلوغی‌های کربلا نزدیک می‌شویم، آرام آرام هیجانی خفته و مرموز درون‌مان پیدا می‌شود و جریان آرام کتاب بتدریج به خروش و شلوغی شهر کربلا می‌رسد. ما همراه با قدم‌های نویسنده پا به حرم می‌گذاریم و باز هم روایت متفاوت او است که ما را غافلگیر می‌کند: «مادر! گریه‌ام گرفته بود. نمی‌دانستم که چرا باید در این هنگامه بزرگ، در این نقطه از زمین ایستاده باشم. کاشکی تو در کنارم بودی تا بتوانم در این لحظه پرهیبت، در این هنگامه زلال و شفاف اما سهمگین دستت را بگیرم و خودم را بسپارم به آنچه که تو انجام می‌دهی و آن کاری را بکنم که تو می‌کنی. من شاید پرتناقض‌ترین آدم آن جمعیت بی‌شماره بودم؛ هر چه خودم را می‌گشتم بین خودم و آن نقطه و آدم‌هایی که در آن نقطه زیارتنامه می‌خواندند، یا گریه می‌کردند، یا می‌کوشیدند دستی به ضریح برسانند، هیچ نسبتی نمی‌یافتم اما عجیب بود که هیچ احساس بیگانگی‌ای با آنها نداشتم...»
«به سفارش مادرم» را احسان حسینی‌نسب با زاویه دید و قلمی متفاوت نوشته و به‌نشر، انتشارات آستان قدس رضوی چاپ کرده است. همان‌طور که نویسنده می‌گوید اصرار مادرش او را به این سفر کشانده و او به سفر رفته است تا چشم و گوش مادرش باشد. به نظر می‌رسد باید از مادر آقای نویسنده، خانم زهرا علایی تشکر کنیم که اصرار او باعث خلق این کتاب شده است. مادرها تاثیر‌گذارترین انسان‌های روی زمین هستند، حتی اصرار کردن‌شان هم باعث خلق اثری می‌شود که خواندنی است و ماندگار.

Page Generated in 0/0055 sec