محمدعلی صمدی: روز سهشنبه، 31 تیر 59، یک سال و ۶ روز پس از کودتای «صدام» در عراق و قبضه ریاستجمهوری این کشور توسط او، تلویزیون بغداد اقدام به پخش مصاحبهای از وی با روزنامه کویتی «السیاسه» کرد. صدام در قسمتی از آن گفت: «خمینی میخواهد با ما زورآزمایی کند، ما با او زورآزمایی میکنیم، او میخواهد با ما زورآزمایی کند، با او زورآزمایی میکنیم و شرط بسته که ما را شکست بدهد و شرط بستیم که شکستش بدهیم و خواهیم دید کدام یک از ما شکست خواهد خورد».
شاید امروز، این شاخ و شانه کشیدن غیرمتعارف و عجیب و غریب، از سوی کشوری با 13 میلیون جمعیت، علیه کشوری که مساحت و جمعیتش، 5/3 برابر آن بود، متوهمانه به نظر بیاید اما حقیقت آن است که اعتمادبهنفس بالای حاکم 43 ساله عراق ریشه در حقایق تلخی داشت. گذشته از ضعف ساختار نظامی ایران بر اثر حوادث حین و پس از انقلاب اسلامی، چند روز قبل از این مبارزهجویی نامتوازن، صدام طی دیداری با «برژینسکی» (مشاور وقت امنیت ملی رئیسجمهور آمریکا) برای عدم مخالفت و حتی همراهی آمریکا با رژیم بعث در حمله به ایران به توافق رسیده بود. اما عامل وسوسهکننده اصلی صدام، اختلافات سیاسی داخلی بود که نمایی غیرمنسجم و بشدت آسیبپذیر از ساختار سیاسی کشور را به نمایش میگذاشت؛ اتحاد ملی برخاسته از انقلاب اسلامی، با ۲ انتخابات ریاستجمهوری و مجلس طی چند ماه گذشته برهم خورده بود. بنیصدر که 15 بهمنماه به ریاستجمهوری انتخاب شد، انتظار داشت مردم در مجلس هم به حامیان و همفکران وی رای بدهند اما چنین نشد و پس از قطعی شدن نتایج انتخابات مجلس در بهار 59، رئیسجمهور، اکثریت مجلس را به عنوان رقیب سیاسی خود فرض کرد و تمام تلاش خود را برای رویارویی با آن به کار گرفت. لجاجتهای او، مجلس را نیز به سرسختی واداشت و به این ترتیب، عرصه سیاسی کشور به میدان منازعاتی پرسر و صدا تبدیل شد که انعکاسش با وضوح به گوش جاهطلب زیرک و گوش به زنگی چون صدام میرسید. شرطبندی صدام بر سر پیروزی بر آیتالله خمینی، یک ماه پس از آن انجام میشد که مسؤولان ارشد جمهوری اسلامی برای دومینبار در یک هفته، برای رفع اختلافات، با هم تفاهمنامه امضا کردند. روز 18 تیر نیز کشف کودتایی نافرجام به نام «نقاب»، هم شکاف میان انقلابیون و ارتش را عمیقتر کرد، هم در پی برخورد با کودتاچیان، ساختارهای نظامی بیش از گذشته تضعیف شد. صدام علاوه بر زیر نظر داشتن اختلافات داخلی و اوضاع نابسامان ارتش، اخبار قابلتوجهی هم از سوی افسران فراری ارتش ایران و نیروهای وابسته به شاپور بختیار داشت که نقاط قوت و ضعف نظامی- امنیتی ایران را تا حد زیادی برایش روشن میکرد. از همه اینها مهمتر، تعرضات ارتش عراق علیه مرزهای ایران بود که از ماهها قبل آغاز شده بود و با کمترین واکنش مواجه میشد. صدها حمله زمینی و هوایی در طول مرز 1200 کیلومتری ایران، برای ارتش بعث در حکم ارزیابی مقاومت مرزی و قلقگیری موفقیتآمیز لایههای حفاظتی حریف بود.
روز بعد از شرطبندی گستاخانه صدام، مجلس شورای اسلامی رسمیت یافت و بحث بر سر تشکیل کابینه، میان اکثریت مجلس و بنیصدر آغاز شد. تمام مردادماه و نیمه شهریورماه به جدال سیاسی گذشت و اشغال مناطق مرزی «خانلیلی» و «میمک» - به مساحت 125 کیلومترمربع- در 16 شهریور نیز نتوانست از شدت اختلافات کم کند. ۲ هفته بعد، ریزش بمبهای عراقی روی تهران و 16 شهر دیگر، حواسهای پرت و پراکنده را اندکی به تامل و تمرکز واداشت. البته این شامل بنیصدر نمیشد که به عنوان فرمانده کل قوا، بهرغم هشدارهای فراوان، 7 ماه فرصت برای بازسازی نیروهای مسلح و اصلاح آرایش نظامی کشور را بر باد داده بود. در حالی که نیروهای زمینی و هوایی عراق، در حال شخم زدن استان خوزستان و در هم کوبیدن شهرهای مهم تجاری و نفتی آن بودند، بنیصدر تا 20 مهرماه حاضر به تشکیل «شورای عالی دفاع» به عنوان عالیترین مرجع تصمیمسازی نظامی کشور نشد تا مبادا گوشهای از قدرتش با التزام به اصول شورایی، محدود شود. سرانجام با فرمان حضرت امام بود که نخستین جلسه شورای عالی دفاع 21 مهرماه تشکیل شد اما نتیجه حیرتآورش در تاریخ ماندگار شد. ۲ روز بعد، نخستین عملیات ارتش با تصمیم شخص رئیسجمهور و بدون اطلاع سایر اعضای شورا، تحت فرماندهی او، با هدف عقب راندن متجاوزان تا مرزهای بینالمللی در منطقه «پل نادری» آغاز شد. شکست سخت و دردناک این عملیات، نتوانست بنیصدر را از تکوتا بیندازد. یک هفته بعد، سوم آبانماه، عملیات دیگری در محور ماهشهر- آبادان اجرا شد و بار دیگر طعم تلخ شکست را به ساختار نظامی کشور چشاند. بدتر آن بود که روز بعد، با سقوط خرمشهر، روحیه دفاعی کشور بشدت آسیب دید. حالا 35 روز از شروع رسمی جنگ میگذشت و بیش از 15 هزار کیلومترمربع از خاک کشور، به اشغال متجاوزان بعثی درآمده بود. ۳ هفته بعد از سقوط خرمشهر، نبرد در اطراف سوسنگرد، یکی دیگر از شهرهای خوزستان بشدت جریان داشت اما فرمانده کلقوا مشغول صفآرایی در برابر رقبایش بود. صدای امدادخواهی چندصد مدافع شهر، به گوش امام خمینی رسید و با دستور شخص ایشان و پیگیری ۲ نماینده حضرتش در شورای عالی دفاع (آقایان خامنهای و چمران)، تلاش برای شکستن محاصره سوسنگرد آغاز شد. عجیب اینکه بنیصدر در چنین بزنگاهی ناگهان متوجه سوسنگرد شد و 25 آبانماه، با مداخله او، میرفت که طعم تلخ ناکامی نظامی جدیدی بر ذائقه مدافعان کشور بنشیند که با تدبیر آیتالله خامنهای و شهید چمران، عملیات در 26 آبانماه، مطابق برنامه از پیش تعیینشده به اجرا درآمد و نتیجهای درخشان و تاریخی به بار آورد. ۳ روز بعد در جلسه شورای عالی دفاع، آیتالله خامنهای مطرح کرد عملیات سوسنگرد نشان داد مشکل جنگ ناشی از کارشکنیهاست و الا دیدیم که نیروهای مسلح ما چه میتوانند بکنند.
چنین استنتاجی، قطعا برای شخصی چون بنیصدر که کدورتهای برخاسته از تنازع سیاسی، عقل و تدبیرش را تحلیل برده بود، گران تمام شد. در چنین فضایی، ۳ هفته پس از پیروزی در سوسنگرد، ارتش و یگانهایی از سپاه، با هدف آزادسازی خرمشهر، عملیاتی را از محور هویزه آغاز کردند که پیشرویهایی در روز اول به دست آوردند اما با پاتک سنگین عراق در روز دوم، شکست تلخ جدیدی را تجربه کردند و روحیه نیمبندی که از عملیات سوسنگرد به دست آمده بود، یکسره فنا شد. در این عملیات بر اثر هماهنگی ضعیف با نیروهای سپاه برای عقبنشینی، پاسداران تحت فرمان «شهید سیدمحمدحسین علمالهدی» گرفتار محاصره دشمن شده و در جدال تن و تانک، بسیاری از آنان به شهادت رسیده و پیکرهایشان در منطقه اشغالی جا ماند. نام تعدادی از «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» که آن روزها آوازه و محبوبیت ملی منحصربهفردی داشتند، در میان شهدای این عملیات به چشم میخورد و همین امر، بر فشار روانی این ناکامی میافزود. این عملیات گرچه «نصر» نام گرفته بود اما نتیجهاش، بیش از ۶ ماه جبهههای نبرد زمینی، بویژه در خوزستان را با رکود و سکون مواجه کرد. بنیصدر به تهران بازگشت تا سرخوردگیاش از عملیات در جبهه را با تسویهحساب سیاسی علیه رقبایش جبران کند و سایر انقلابیون هم، خسته از کشاکش با بنیصدر و همفکرانش، به انتظار تغییر شرایط نشستند. در این میان، صدام بود که کلیه حوادث جبهه و پشت جبهه ایران را رصد میکرد.